صلح پایدار
یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:45 ::  نويسنده : ارادتمند

 

آيات 19 تا 25

 تفسير جامع، ج‏1، ص: 11

تشبيه منافقين به برق زدگان‏

حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرمودند خداوند براى منافقين مثل ديگرى زده و فرموده آنها مانند كسانى هستند كه گرفتار بباران و رعد و برق شده باشند و ميترسند برق چشمانشان را بزند و كور گرداند، همچنين منافقين ميترسند كه تو اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با اصحابت بر نفاق و كفر آنها مطلع شده و بسبب اين اطلاع قتل و ذلت و خوارى آنها بر تو لازم و واجب شود لذا انگشتان خود را در گوش خويش ميگذارند وقتى شما بر كسانى كه بيعت على عليه السّلام را مى‏شكنند لعنت ميكنيد لعن را نشنوند و در اين مواقع از شدت ترس و نگرانى رنگ چهره آنها تغيير نموده و مؤمنين بر نفاق باطنى ايشان آگاه ميشوند و ايمن نيستند از هلاك و قتل خودشان كه مبادا خداوند تو را بكشتن آنها امر فرمايد و البته اگر خدا بخواهد اسرار درونى ايشانرا فاش و ظاهر ميگرداند و شما را مأمور قتل منافقين مينمايد و آنها نميتوانند تلألؤ نور شما و على را مشاهده نمايند چنانكه مردم قادر بر مشاهده نور برق و آفتاب نيستند توانائى آنرا ندارند كه معجزات و خارق عاداتى كه بدست امير المؤمنين عليه السّلام جارى شده ببينند و نزديك است عقلشان زائل شود.

و اگر اعمالى هم سابق بر اين از دست منافقين سر زده بر اثر انكار فضايل على عليه السّلام باطل ميشود، زيرا هر كس انكار حقى را كند كه سبب انكار تمام حق‏ها شود بكسى ماند كه در اثر نظر كردن بجرم آفتاب بينائى از چشمانش سلب گردد.

و اين منافقين هر وقت اسبهاى ماده آنها كره نر بزايد و زنانشان پسر بوجود آورند و درختان خرما را پر ثمر ببينند و زراعتشان نيكو شود و تجارت پر سودى بكنند گويند شايد اين منافع و سعادت و خوشبختى‏ها در اثر بيعت كردن با على پديدار گشته و اگر بر عكس بوده و زيانى بآنها رسد ميگويند اين‏ها از شومى و بدى پيغمبر و على است وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ   20    اگر خدا بخواهد مؤمنين را از كفر منافقين مطلع ساخته و آنانرا براى جهاد با كفار آماده نموده و بكلى آنها را نابود و ذليل و خوار ميگرداند

حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود چون خداوند براى منافقين مثل زد و مفيد واقع نشد و به پيغمبر طغيان و عصيان و نافرمانى نمودند و منكر ولايت امير المؤمنين گشتند فرمود اگر شك داريد كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيغمبر و فرستاده ماست و اين قرآنى كه بر او نازل نموده‏ايم كلام خداست با اين معجزاتى كه بدست پيغمبر و على جارى نموده‏ايم و مشاهده نموده‏ايد، پس اى طايفه قريش واى گروه منافقين كه تظاهر با سلام مينمائيد و اى فضلاى عرب بياوريد سوره‏اى مانند اين قرآن كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آورده با آنكه او از لحاظ بشريت مثل شماست و درس نخوانده و به مكتبى نرفته و از كسى ياد نگرفته و او را بخوبى ميشناسيد و چهل سال در ميان شما ميزيست و تمام علوم و دانش حتى وقايع گذشته و حوادث آينده را خداوند باو عطا فرموده و اگر شك داريد مثل پيغمبر قرآنى بياوريد تا دروغ خودتان بر شما ظاهر شود چه هر چيزيكه از طرف خدا نباشد نظيرش در ميان مخلوقات زياد است و حال كه نمى توانيد بياوريد و البته ابدا نميتوانيد بياوريد پس بترسيد و بپرهيزيد از آتشى كه هيزمش سنگ‏هاى گوگردى و مردم كافر است و از براى مردمان منافقين كه بتو ايمان نداشته و حق برادرت على عليه السّلام را غصب و دفع مينمايند آماده و مهيا فرموده.

و بكسانى كه نبوت ترا تصديق و بولايت على تسليم و فرمانبردار شده و نماز و ساير واجبات را اداء و از محرمات دورى مينمايند بشارة بده كه جايگاه آنها بهشتى است كه زير درختانش آبها جارى و از ميوه‏هاى آن درختان بآنان روزى دهند و آن ميوه‏ها در لطافت و پاكيزگى همه بيكديگر شباهت دارند و براى آن مؤمنان در بهشت همسران پاكيزه است كه حيض و نفاس نه بينند و با آنها انس ميگيرند.

یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:43 ::  نويسنده : ارادتمند

  تفسير جامع، ج‏1، ص: 114

و در تفسير امام است كه حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام در معنى آيه 8 وَ مِنَ النَّاسِ...   فرمود كه روز غدير پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بامر خداوند امير المؤمنين عليه السّلام را بخلافت نصب نموده بعمر فرمود يا على بيعت كن أبو بكر و عمر و هفت نفر ديگر از منافقين و رؤساى مهاجر و انصار با آن حضرت بيعت كردند عمر گفت يا على خلافت و ولايت بر تو مبارك باد صبح كردم در حالى كه مى‏بينم مولاى من و مولاى تمام مؤمنين ميباشد و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين بيعت و عهد را بر آنها محكم گردانيد سپس آنها مخفيانه با رفقاى خود بنا گذاشتند كه بعد از پيغمبر نگذارند امير المؤمنين بمنصب خلافت باقى بماند و حق او را غصب كنند.

ولى همينكه بحضور پيغمبر ميرسيدند ميگفتند ايرسول خدا محبوب‏ترين و نزديكترين اشخاص نزد خدا را بر ما ولايت و خلافت بخشيدى على براى دفع ستمكاران و از لحاظ سياست و دين از ما كافى‏تر بوده و مردى شايسته مقام خلافت ميباشد و خداوند ميدانست كه آنها آنچه در دل دارند غير از آنست كه بر زبان ميآورند و بر دشمنى خود با على باقى هستند پس پيغمبرش را خبر داد از عقايد باطنى آنها و فرمود اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعضى از مردم ميگويند ما بامر خداوند در باره نصب امير المؤمنين على عليه السّلام بخلافت ايمان داريم اما آنها دروغ ميگويند و ايمان ندارند و بر هلاك شما و هلاك على با هم متحد شده‏اند و اشخاص متمردى هستند و طغيان و فساد زيادى خواهند نمود.

حضرت موسى بن جعفر فرمود پس از آنكه خداوند از نفاق و توطئه منافقين پيغمبر را خبر داد آنها حضور پيغمبر شرفياب شده و قسم دروغ خوردند پيغمبر آنها را سرزنش و ملامت نمود أبو بكر گفت ايرسول خدا بخدا قسم هيچ چيز در نظرم لذت بخش‏تر و خوبتر از بيعت نمودن با على نبوده و اميدوارم بر اثر اين بيعت خداوند درهاى بهشت را برويم باز كرده و مرا از ساكنين بهشت گرداند.

عمر گفت فدايت شوم ايرسول خدا من عملى كه شايسته بهشت رفتن باشد ندارم جز همين بيعت با على بخدا قسم هرگز خيال نكرده و خوش ندارم كه نقض بيعت نمايم و اگر جواهراتى باندازه ما بين زمين و آسمان بمن بدهند كه اين بيعت را بشكنم قبول نخواهم كرد.

عثمان گفت اى رسولخدا من از اين بيعت بحدى مسرور و دلشادم كه تصور آن نشود و يقين دارم كه اگر گناه انس و جن را نموده باشم خداوند بسبب اين بيعت تمام گناهان مرا آمرزيده است و رفقاى ديگر آنها هم مانند اين سخنان گفتند و قسم خوردند و خداوند اين آيه را نازل فرمود يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا   9   تا آخر آيه‏

معجزات امير مؤمنين‏

حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود چون منافقين از پيغمبر عذر خواهى نمودند خداوند وحى فرمود كه آنها خدعه مينمايند و پيغمبر هم بر حسب ظاهر عذر آنها را پذيرفت جبرئيل نازل شد و فرمود اى پيغمبر گرامى پروردگارت سلام ميرساند و ميفرمايد باين منافقين كه خدعه و حيله ميكنند و در پنهانى براى نقض عهد و غصب ولايت و حقوق على با يكديگر اتفاق نموده‏اند امر كن كه با امير مؤمنين على عليه السّلام بيرون رفته و معجزات و خارق عادات و عجايبى كه خداوند بدست على ظاهر ميگرداند مشاهده نموده و بدانند كه آسمانها و زمين و تمام موجودات علوى و سفلى زير فرمان او بوده و ولى خدا على امير مؤمنين از آنها بى‏نياز است و مطمئن باشند خدا دست از انتقام و مجازات آنها نخواهد كشيد و بنا بر مصلحت و تدبيرى همانطور كه فرعونيان و كسانى كه دعوى خدائى مينمودند مهلت داده بود ايشانرا هم مهلت داده است.

آنگاه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمنافقين و بساير مردم امر فرمود كه با على عليه السّلام از شهر مدينه بيرون رفته و در كنار كوه‏هاى مدينه جمع شوند به امير مؤمنين فرمود همينكه بپاى كوه‏ها رسيدى بدانكه خداوند بكوه‏ها امر فرموده بفرمانت بوده و تو را اطاعت و يارى كنند و هيچگونه از خدمتگزارى و مواظبت بر انجام دستورهايت دريغ ندارند و اگر منافقين با مشاهده آن آثار و خارق عادات و معجزاتى كه ظهور ميكند بولايتت ايمان بياورند و مطيع و فرمانبردارت باشند با عزت و احترام به بهشت خواهند رفت و هرگاه مخالفت نمايند معلوم ميشودكه شقى‏ترين مردم هستند و در جهنم براى هميشه معذب خواهند شد و خداوند تو را بسبب معجزاتى كه بدستت ظاهر خواهد ساخت از منافقين بى‏نياز خواهد نمود.

پيغمبر اكرم فرمود يا على از پروردگارت بخواه كه بجاه و جلال و منزلت محمد و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آن كسانى كه حضرتت پس از محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سيد و بزرگ ايشان هستى تا كوه‏ها را بهر چه بخواهى تبديل نمايد و بجماعت منافقين فرمود اگر على را پيروى كنيد سعادتمند و نيكوكار شويد و اگر مخالفت او نمائيد شقى و بد عاقبت باشيد و خداوند على را از وجود شما بوسيله معجزاتى كه بدست او ظاهر خواهد ساخت بى‏نياز مينمايد امير مؤمنين با آن جماعت وعده زيادى بجانب كوه‏ها تشريف برده از خداوند در خواست نمود كه آن كوه را بنقره تبديل نمايد يكدفعه تمام نقره شده و با صداى فصيح و رسا فرياد زدند يا على اى وصى رسول خدا پروردگار ما را در تحت اختيارات قرار داده ما را در هر راهى كه ميخواهى صرف كن و هر زمان كه ما را بخوانى باطاعتت حاضر و آماده انجام اوامرت هستيم و اوامرت در باره ما نافذ و روا ميباشد.

مجددا كوه‏ها به طلا تبديل شدند و مانند بياناتى كه از كوه‏هاى نقره شده بود سخنانى اظهار نمودند و بعد كوه‏ها به سنگ و عنبر و انواع جواهر پر بها برگشته و هر يك از آنها با زبانى فصيح فرياد ميكردند يا ابو الحسن اى برادر رسولخدا تمام ما مسخر فرمان تو هستيم و هر وقت اراده نمائى و ما را بخوانى در فرمانبردارى شما حاضريم. .......  به ادامه مطلب رجوع کنید.

سپس امير المؤمنين عليه السّلام خداوند را بحق جاه و منزلت آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خوانده و درخواست نمود كه درخت‏ها بصورت مردان جنگى مسلح و سنگريزه‏ها به هيئت جانورها و درندگان چون افعى و پلنگ در آيند فورا تمام درختان مبدل بمردان مسلح آماده بجنگ كه هر يك از آنها مقابل ده هزار نفر از مردم بودند و سنگها بشكل افعى هاى سياه و شير و پلنگ گرديدند و هر يك از آنها با زبان فصيح و صداى بلند گفتند يا على ايوصى پيغمبر آخر زمان خداوند ما را تحت فرمانت قرار داده است و از جانب خداوند مأموريم كه از وجود مقدست اطاعت و فرمانبردارى كنيم و هر وقت اراده فرمائى و ما را بخوانى تا بر دشمنانت مسلط شويم آماده و حاضر هستيم اى وصى رسولخدا از براى شما در نزد خداوند چنان قدر و منزلت و مقام و شأنى ميباشد كه اگر از خداوند بخواهى تمام زمين را بصورت گوسفندى قرار بدهد بهمان صورت درآيد و اگر بخواهى آسمان بزمين و يا زمين بآسمان ملحق شود البته خواهد شد يا چنانچه اراده فرمائى تمام آبها تلخ و شور شود خواهد شد يا كليه آنها بزيبق مبدل گردند تبديل ميشوند و اگر بخواهى‏هر نوع روغن و شربت ميگرداند و يا بخواهى تمام زمين‏ها دريا و يا درياها خشك شوند خواهد شد.

اي وصى پيغمبر خدا، از سركشى و طغيان منافقين محزون مشو خداوند مانند فرعون و نمرود آنها را نظر بمصالحى مهلت داده و مثل شيطان آنها را بخودشان واگذاشته است خداوند وجود مقدس شما و آنها را براى نابودى و نيستى نيافريده است بلكه براى باقى بودن خلق كرده و مرگ انتقال از خانه بخانه ديگر است و خداوند احتياجى ندارد كه منافقين ايمان بياورند و يا نياورند و اراده فرموده بود كه شرافت و فضيلت مقامت را بآنها ثابت كند و بواسطه تقريب كه در پيشگاه حضرت حق داريد اگر ميخواست آنان را باكراه وادار بايمان بولايت حضرتت ميفرمود.

حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود منافقين بر اثر معجزات مشهوده آن حضرت علاوه بر آنكه دلهاى مريض داشتند بر بيمارى دل آنها بيفزود و بواسطه نقض عهد خداوند و شكستن بيعت با امير مؤمنين عليه السّلام مرضى بر امراض قبلى ايشان زياد شد و در باره على عليه السّلام بحيرت افتادند و بمناسبت تكذيب امر خداوند و آنكه بدروغ مدعى بودند كه ما بر بيعت خود استوار و پايدار هستيم به كيفر شديد و عذابى سخت دچار خواهند شد.

حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود هر وقت بمنافقين بگويند شما هم مانند سلمان و ابى ذر و مقداد و عمار كه در نصب خلافت امير مؤمنين و اطاعت اوامر خدا و رسول ايمان آورده‏اند ايمان بياوريد بهم مسلكان خود بگويند آيا ما هم مانند سلمان و مقداد و ابى ذر و عمار سفيهانى ايمان بياوريم چه آنها از دريچه چشم دل تسليم شدن مؤمنين را باو امر خدا و رسول مشاهده ننموده و بولايت امير مؤمنين عليه السّلام و دوستى ذريه گرام آنحضرت تن در نداده و آنحضرت را ترك نموده و محبت يهود و نصارى را در دل خود جا دادند كه دشمن خدا و رسول بودند در ظاهر از آنها تبرى جسته و در باطن بآنها پيوسته‏اند.

حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود هرگاه منافقين بسلمان و أبو ذر و ساير مؤمنين ميرسيدند ميگفتند ما به محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايمان آورده و تسليم بيعت على عليه السّلام ميباشيم و هرگاه اولى و دومى و سومى بهم مسلكان و رفقاى خود برخورد مينمودند بآنها ميگفتند ديديد چگونه مؤمنين را مسخره ميكرديم خداوند فرمود اى پيغمبر ما آنها را استهزاء خواهيم نمود و در دنيا و آخرت بكيفر سركشى خودشان خواهيم رسانيد حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود اما مسخره نمودن آنها در دنيا پذيرش اسلام ظاهرى ايشانست و احكام اسلام در باره آنها اجراء ميشود و امر بلعنت كردنشان است تا وضع مسلمانى منافقين بر مسلمانان حقيقى و خالص مكتوم و پنهان نماند و استهزاء اخروى آنها نشاندادن جايگاه مؤمنين را در بهشت بمنافقين و قرارگاه منافقين را در جهنم بمؤمنين باشد.

در تفسير برهان از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود اين آيات در حق اولى و دومى و سومى نازل شده در ظاهر ايمان داشته و تسليم ولايت امير المؤمنين عليه السّلام بوده و چون در خلوت بدشمنان آن حضرت ميرسيدند ميگفتند با شما همراه و هم مسلك هستيم و على بن أبي طالب را استهزاء ميكنيم پس خداوند فرمود ما كيفر و سزاى اين عمل منافقين و استهزاء بامير مؤمنين را خواهيم داد در عالم آخرت‏

حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود هيچ مرد و زنى نيست كه در ظاهر اقرار بولايت على بن أبي طالب عليه السّلام نمايد و در باطن نقض عهد كرده و منكر ولايت شود مگر آنكه هنگام مرگ كه فرشته موكل قبض ارواح براى گرفتن روح او حاضر ميشود شيطان و پيروان او نزد آن شخص مجسم شده انواع و اقسام عذابها را بچشم و دل مشاهده نموده و جايگاهى كه اگر به عهد و بيعت خود باقى بود در بهشت ميداشت نشانش داده و آنفرشته باو ميگويد نگاه كن به بهشت و قصرهائى كه در اين مكان براى تو آماده بود و چنانچه به دوستى و ولايت على عليه السّلام استوار و ايمان داشته و نقض عهد نميكردى متعلق بتو بود اينك كه بر خلاف پيمان رفتار نموده و در باطن نفاق و عناد ورزيده‏اى و منكر ولايت و وصايت آنحضرت شده‏اى جايگاه هميشگى خود را در جهنم به بين آنگاه انواع عذاب‏ها را برابر چشم مشاهده نموده و مى‏بينند كه عقرب‏ها و افعى‏ها بزاى حمله باو مهيا هستند و در آنحال با صداى رسا فرياد ميزنند ايكاش بر آنچه پيغمبر امر فرموده بود ميرفتيم و از ولايت امير المؤمنين تجاوز نميكرديم و در كافى بسند خود روايت نموده كه از حضرت باقر عليه السّلام در تفسير آيه كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً   17    سؤال شد فرمودند زمين بروشنائى نور محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روشن مى شود همانطور كه از نور آفتاب روشن شود و بنور على عليه السّلام روشن ميشود مثل آنكه از نور ماه روشن ميگردد و خداوند در آيه 5 سوره يونس محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بآفتاب و على عليه السّلام را بماه تشبيه نموده و ميفرمايد هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً اوست خدائى كه محمد را درخشان و على را تابان فرمود.

یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:41 ::  نويسنده : ارادتمند

2بقره

تفسير جامع، ج‏1، ص: 102

الم «1»

ابن بابويه بسند خود از حضرت عسكرى عليه السّلام روايت نموده در الم فرمود جماعتى از يهود حضور پيغمبر اكرم براى محاجه‏ كردن آمده بودند آنحضرت امير المؤمنين را فرستاد كه با آنها گفتگو كند يهوديان گفتند اگر ميگوئى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر حق است و پيغمبر آخر الزمان بوده و بعد از او پيغمبرى نيست اينك ما ميگوئيم مدت پيغمبرى و تسلط او را كه آن هفتاد و يك سال است.

آن حضرت فرمود بچه دليل گفتند بدليل الم كه بحساب ابجد الف يك و لام سى و ميم چهل كه جمع آنها هفتاد و يك ميشود امير المؤمنين فرمود پس چه ميگوئيد در المص كه نازل شده گفتند اين يكصد و شصت و يك ميشود فرمودند در الر، گفتند اين كلمه دويست و سى يك ميشود فرمود المرا چند است گفتند اين بيشتر است و دويست و هفتاد و يك ميشود سپس حضرت بآنها فرمود عقيده شما يكى از اين مدتهاست يا تمام اين مدتها طول مدت پيغمبرى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است.

بعضى از آنها گفتند تمام مدت كه هفتصد و سى سال ميباشد و بعد از آن سلطنت و اقتدار بسوى ما يهوديان برميگردد امير المؤمنين فرمود آيا اين عقيده خود شماست و يا از روى كتاب خدا ميگوئيد عده‏اى از آنها گفتند از روى كتاب خدا، و جمعى ديگر گفتند برأى خود ميگوئيم.

امير المؤمنين فرمود كتابى كه از روى آن اينطور بيان ميكنيد نزد من بياوريد يهوديان در جواب ساكت مانده و عاجز شدند و بآن عده كه گفته بودند ما برأى خودمان گفته‏ايم فرمود دليل صحت اظهارات و راستى عقيده خودتان را بگوئيد گفتند دليل راستى ما حساب جمل باشد فرمود از كجا حساب ابجد مؤيد گفتار شماست كه مدت دولت و ملك امت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر طبق محاسبه مزبور باشد شايد حساب مزبور دليل بر آن باشد كه برابر آن نزد شماها درهم و دينار است و يا خداوند هر يك از شما يهوديان را بحساب عدد جمل لعنت نموده.

عرض كردند يا ابو الحسن چنين چيزيكه شما فرموديد در الم و المص و الر و المرا نيست امير المؤمنين فرمود پس آنچه را هم كه شما ميگوئيد در آن حروف نيست اگر سخن من به اين كه در آن حروف آن اشارات نيست باطل باشد پس بيانات شما هم مردود و باطل است، بزرگ آنها گفت يا على خوشحالى نكن كه در سخن ما را عاجز نمودى اگر ما در اقامه دليل عاجز مانديم شما بر حقانيت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چه دليلى داريد چون نه شما دليلى بر اثبات نبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دارى و نه ما پس با هم برابر و مساوى باشيم‏

 امير المؤمنين فرمود مساوى نيستيم ما داراى دليل و معجزه ظاهرى هستيم سپس آنحضرت شترهاى يهوديان را صدا زده و فرمود اى شترها براى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و وصى او شهادت دهيد شترها با صداى فصيح گفتند يا وصى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شما راست ميگوئيد و يهوديان دروغ ميگويند شهادت ميدهيم كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسول خدا و شما وصى او ميباشى امير المؤمنين فرمود اين شتران بهترند از يهود، پس فرمود اى لباس‏هائى كه درتن اين يهوديان هستيد شما نيز براى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و وصى او شهادت بدهيد، لباسهاى آنها بسخن در آمده گفتند يا على تو راست ميگوئى شهادت ميدهيم به اين كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسول خدا است بحقيقت، و تو يا على وصى بر حق او هستى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جائى قدم نمى گذارد مگر آنكه شما قدم جاى قدم او ميگذارى و هيچ شرافت و كرامتى براى محمد نيست مگر براى شما هم هست و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و شما هر دو پاره‏اى از نور خداوندى هستيد و شما با محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شريك ميباشى جز آنكه پيغمبرى بعد از او نيست.

يهوديها چون اين منظره را ديدند خجل شدند و عده از مردم تماشاچى كه حضور داشتند اسلام آوردند و بر آن يهوديها شقاوت غلبه كرده و بعناد خود باقى ماندند. اينست معنى لا رَيْبَ فِيهِ چنانكه گفت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و وصى او از قول او و قول پروردگار عالم‏  يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ‏  3  عياشى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده در تفسير يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ فرمود غيب قيام و ظهور حضرت حجت عليه السّلام است.

و در روايت ديگر فرمود اعتقاد و اقرار بقيام قائم ماست و شاهد بر اين گفتار آيه شريفه 21 سوره يونس است كه ميفرمايد: إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِين‏

يعنى بدانيد غيب براى خداست منتظر آن باشيد ما هم در انتظار يارى او ميباشيم و آنحضرت فرمود خوشا بحال كسانى كه در غيب آنحضرت صبر ميكنند و خوشا بحال آنهائى كه بر محبت آن امام و ذريه پيغمبر و على صبر نموده و باقى ميباشند اينها اشخاصى هستند كه خداوند بيان حال آنها را فرموده بقولش الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ‏

یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:23 ::  نويسنده : ارادتمند

سوره حمد

ابن بابويه بسند ديگر از آنحضرت روايت نموده فرمود صراط المستقيم وجود مقدس امير المؤمنين عليه السّلام ميباشد.

 ابن بابويه بسند خود از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه فرمود شيعيان على كسانى هستند كه خداوند نعمت ولايت على عليه السّلام را بآنها عطا فرموده و برايشان غضب نميكند و گمراه نميشوند

پنج شنبه 10 / 11 / 1392برچسب:, :: 17:59 ::  نويسنده : ارادتمند

«آياتيكه لفظ آنها مفرد ولى معنى جمع هستند»

مانند آيه وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا «2» اينجا ملك مفرد است اما معنايش جمع است و مانند آيه أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ «3» لفظ شجر در اين آيه مفرد است ولى در معنى جمع و مراد تمام درختان است.

 «آياتيكه بلفظ ماضى و بمعنى مستقبل است»

مثل آيه يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ كُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِينَ «4» و آيه وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْكِتابُ وَ جِي‏ءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما يَفْعَلُونَ «5»

__________________________________________________

 (1) آيه 61 سوره توبه: عده از منافقين پيوسته پيغمبر اكرم را ميآزردند (و چون حضرتش بحلم خود عذر آنها را مى‏پذيرد) ميگويند او چه ساده دل و زود باور است. [.....]

 (2) آيه 23 سوره الفجر: در آن هنگام امر خدا و فرشتگان لطف و قهر الهى صف در صف بعرصه محشر آيند.

 (3) آيه 18 سوره حج: آيا بديده بصيرت مشاهده نكردى هر آنچه در آسمانها و زمين است و خورشيد و ماه و ستارگان و درختان بسجده خدا و اطاعت حضرت حق مشغول هستند.

 (4) آيه 89 سوره نمل: بياد بياور امت را روز كه صور اسرافيل دميده شود و در آن روز هر كه در آسمانها و زمين است جز آنكه خدا خواسته باشد همه ترسان و هراسان بوده و منقاد و ذليل در محشر حاضر شوند.

 (5) آيه 68 سوره زمر: همينكه بانك اولين صور اسرافيل دميده شود جز آنكه خدا بخواهد هر كه در آسمانها و زمين است همه مدهوش مرگ شوند آنگاه صيحه ديگرى بدمد و بيكباره همه خلايق از خواب مرگ برخاسته و بواقعه محشر نظر مينمايند مى‏بينند زمين محشر بنور پروردگار منور بوده و نامه اعمال خلايق در پيشگاه عدل خداوند نهاده شود انبياء و شهيدان بر گواهى احضار شده و ميان مردم بحق حكم كنند و به هيچكس ظلم نشده و بپاداش كليه اعمال خود برسند چه خداوند باعمال نيك و بد همه مردم از همه كس آگاه‏تر است.

تا آخر آيه تمام اين آيات از چيزهائى است كه واقع نشده و بعدا واقع خواهد شد لكن چون لفظ ماضى است مثل آن است كه واقع شده و مربوط بگذشته ميباشد، و مانند اين آيات زياد است.

 «آيات غير متصل آياتى هستند كه قسمتى از آن آيه در يكسوره» «و قسمت ديگر در سوره بعد واقع شده»

مثل قصه بنى اسرائيل كه حضرت موسى آنها را از دريا عبور داد و فرعون و يارانش را خداوند غرق نمود و بيان آنكه خداوند من و سلوى بر بنى اسرائيل نازل فرمود كه در سوره بقره ذكر شده و ميفرمايد: قالوا لموسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى‏ طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها فقال لهم موسى أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنى‏ بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَكُمْ ما سَأَلْتُمْ فقالوا له يا مُوسى‏ إِنَّ فِيها قَوْماً جَبَّارِينَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ «1» نصف آيه در سوره بقره است و نصف ديگرش در سوره مائده و مثل آيه اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى‏ تتلوا عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا «2» خداوند اين گفتارشان را رد مينمايد و ميفرمايد وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ «3» كه نصف آيه در سوره فرقان و نصف ديگرش در سوره عنكبوت است و مانند اين آيات زياد است و جاى خود ذكر خواهد شد.

                        تفسير جامع، ج‏1، ص: 61

 (آياتى كه نصف آن نسخ شده و نصفش بقوت خود باقى است)

مانند آيه وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ «1» زيرا مسلمانان اهل كتاب را مثل يهود و نصارى نكاح مينمودند و بآنها زن ميدادند خداوند آيه مزبور را نازل فرموده و مسلمانان را از نكاح نمودن زنان مشركه و ازدواج زن مسلمان بمردان مشرك نهى كرد بعدا قسمت اول آيه فوق با اين آيه كه در سوره مائده است نسخ شده الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ «2» اين قسمت آيه را نسخ كرد وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ را و رها نمود قسمت وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا و نسخ نشد زيرا حلال نيست كه زن مسلمان را بمشرك تزويج نمايند لكن حلال است كه مسلمان زن مشرك يهود و نصارى را تزويج كند و مثل آيه وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ «3» اين آيه نسخ شده با آيه كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى‏ الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى‏ بِالْأُنْثى‏ «4» پس قسمت النَّفْسَ بِالنَّفْسِ تا السِّنَّ بِالسِّنِّ نسخ شده و قسمت و الجروح قصاص نسخ نگرديد يعنى نصف آيه نسخ و نصف ديگرش بحالت خود باقى ماند.

پنج شنبه 10 / 11 / 1392برچسب:, :: 17:58 ::  نويسنده : ارادتمند

آيات منقطع و معطوف‏

آياتيكه قبل از پايان يافتن آنها آيات ديگر فاصله شود و بعد از آن دنباله همان داستان بيان گرديده مانند آيه: وَ إِبْراهِيمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً وَ تَخْلُقُونَ إِفْكاً إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «2» سپس خبر ابراهيم قطع ميشود و خطاب بامت پيغمبر اكرم نموده و ميفرمايد: وَ إِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ تا أُولئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِي وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ «3» سپس بعد از اين آيه عطف داده بقيه قصه ابراهيم را و ميفرمايد: فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ «4» و مانند قصه‏

__________________________________________________

 (1) آيه 5 سوره كهف، اى پيغمبر چنين معلوم است كه اگر امت بقران ايمان نياورند از شدت حزن و اندوه جان عزيزت را تباه كنى.

 (2) آيه 15 سوره عنكبوت: بيادآور حكايت ابراهيم را كه بقوم خود گفت ايمردم خدا را پرستش كنيد و از او بترسيد چه اگر بفهميد ستايش و ترس از خدا براى شما از هر چيز بهتر است و بدانيد آنچه غير از خدا ميپرستيد جمادى بيش نيست كه خودتان آنها را بدروغ ساخته و نام خدا بر آن نهاده‏ايد و حال آنكه آنها قادر بر ارتزاق شما نيستند آنها را رها نموده و روزى از خداوند بخواهيد و او را پرستش نموده و شكر نعمت‏هايش را بجا آوريد و بدانيد كه رجوع و بازگشت شما بسوى اوست.

 (3) آيه 17 سوره عنكبوت: ايرسول ما اگر امت ترا تكذيب مينمايند بدان پيش از تو هم بسيارى از امم پيغمبران خود را تكذيب كردند و تكليفى جز اظهار رسالت بر رسول نيست آيا مردم بارها بچشم خود نديدند كه خداوند ابتدا چگونه خلقى را ايجاد و باز باصل خود برميگرداند اين كار بر خداوند بسيار آسانست تا آيه 22

 (4) آيه 23 سوره عنكبوت: قوم پاسخ ابراهيم را ندادند مگر آنكه گفتند بكشيد يا در آتش انداخته و بسوزانيد ابراهيم را، همينكه در آتش انداختند خداوند او را از آتش نمروديان نجات داد و اين حكايت براى مؤمنين بخدا نشان كامل قدرت حق است.

                        تفسير جامع، ج‏1، ص: 56

لقمان كه ميفرمايد: وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ «1» از اينجا قصه قطع شده و چنين ميفرمايد: وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى‏ وَهْنٍ تا فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «2» و آنگاه در دنباله قصه بيان ميكند: يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ «3» از اين قبيل آيات هم زياد است‏

 «آياتى كه كلمات آنها بجاى كلمه ديگرى بكار رفته»

مانند آيه: لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ «4» در اين آيه كلمه الا بجاى لا واقع شده است و يا مانند آيه: يا مُوسى‏ لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ إِلَّا مَنْ ظَلَمَ «5» باز اينجا الا بجاى لا واقع شده و مثل آيه: وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً «6» در اين آيه هم الا بجاى لا ميباشد و همچنين است در آيه لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ. «7» در اين جا نيز الا بجاى حتى واقع شده است و نظاير اينها زياد است.

__________________________________________________

 (1) آيه 12 از سوره لقمان: اى رسول ما بياد بيارد وقتى كه لقمان در مقام پند و موعظه به پسر خود گفت عزيزم نخستين پند من آنست كه هرگز شرك بخدا نياورى كه شرك بخدا ظلم بزرگى است زيرا مخلوق عاجز و فانى را بجاى خالق قادر ابدى نهادن است و اين منشاء همه گونه ظلم بخود و خلق خداست.

 (2) آيه 13 در سوره لقمان: ما بافراد بشر توصيه رعايت حق پدر و مادر مخصوصا مادرى كه پس از رنج باردارى و وضع حمل تا دو سال كه طفل خود را از شير باز گيرد متحمل انواع سختى‏ها ميشود نموده‏ايم.

 (3) آيه 15 سوره لقمان: بفرزند خود گفت بدان ايفرزند اعمال بد و خوب مردم را اگر چه بمقدار خردلى در ميان سنگى و اعماق زمين و يا بر فراز آسمانها باشد خداوند همه را بحساب ميآورد خداوند بر همه چيز توانا و آگاه است.

 (4) آيه 145 سوره بقره: تا مردم به حجت و مجادله بر شما زبان نگشايند و نه گروه ستمكار و معاند.

 (5) آيه 10 سوره نمل: اى موسى نترس بدرستيكه در حضور من نميترسند فرستادگان مگر آنكه ستم كرد. [.....]

 (6) آيه 94 نور نساء: هيچ مؤمنى را نرسد كه مؤمن ديگرى را بقتل برساند حتى از راه خطا.

 (7) آيه 111 سوره توبه: اساسى را كه بر كفر و نفاق بنا كرده بودند ايشان را پيوسته دچار حيرت و شك افكند تا آنكه بمرگ يا توبه از آن دل بر كندند.

                        تفسير جامع، ج‏1، ص: 57

 «آياتى كه بر خلاف نزول است»

مانند آيه: كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ «1» حضرت صادق عليه السّلام بكسى كه اين آيه را تلاوت مينمود فرمود چگونه بهترين امت هستند كه حسن و حسين دو فرزند پيغمبر و امير المؤمنين را بقتل رسانيده‏اند قارى عرض كرد پس چگونه نازل شده است فرمود آيه اينطور نازل شده كنتم خير ائمة اخرجت للناس آيا نمى‏بينى خداوند آنان را در آخر آيه چون امر بمعروف و نهى از منكر مينمايند و بخدا ايمان دارند مدح نموده، و مانند اين آيه كه در حضور حضرت صادق عليه السّلام قرائت شد رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً «2» حضرت فرمودند از خداوند چه چيز بزرگى درخواست نموده‏اند- از خداوند خواسته‏اند كه بآنان پيشوائى پرهيزكاران بدهد- قارى عرض كرد فدايت شوم پس آيه چگونه نازل شده است فرمود اينطور وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً و مثل آيه: لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ «3» حضرت صادق عليه السّلام فرمود چگونه حفظ ميكند چيزى از امر را خداوند و چطور عقب پيش‏رو آيد، قارى گفت ايفرزند رسول خدا پس اين آيه چگونه است فرمود اينطور نازل شده:

له معقبات من خلفه و رقيب من بين يديه يحفظونه بامر الله‏

و از اين قبيل آيات بسيار است.

 «آياتى كه تحريف شده است»

مانند آيه:

__________________________________________________

 (1) آيه 106 سوره آل عمران: شما نيكوترين امت هستيد كه براى اصلاح بشر قيام نموديد و مردم راى به نيكوكارى تشويق و از بد كردارى باز مى‏داريد و بخدا ايمان آورده‏ايد.

 (2) آيه 74 از سوره فرقان ميگويند اى پروردگار بما از جفتمان فرزندانى عطا فرما تا مايه روشنى چشم ما باشد و از پرهيزكاران براى ما پيشوايانى قرار بده.

 (3) آيه 12 سوره رعد: از براى او از پيش‏رو و پشت سر پاسبانهائى است كه بامر خدا بر گماشته‏اند تا او راى نگهبانى نمايند.

                        تفسير جامع، ج‏1، ص: 58

لكن الله يشهد بما انزل الله اليك فى على انزله بعلمه و الملائكة يشهدون «1» مخالفين كلمه فى على را اسقاط نموده‏اند و مثل آيه: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك فى على «2» در اين آيه هم باز كلمه فى على حذف كرده اند و همچنين آيه: ان الذين كفروا و ظلموا آل محمد حقهم لم يكن الله ليغفر لهم «3» و نيز در آيه و سيعلم الذين ظلموا آل محمد حقهم اى منقلب ينقلبون «4» و مثل آيه: و لو ترى الذى ظلموا آل محمد حقهم فى غمزات الموت «5» كه در اين سه آيه جمله آل محمد حقهم را ساقط نموده و اينگونه آيات زياد است در جاى خودش بيان ميشود (و ما در مقدمات پنجم با دليل و برهان از اخبار بيان نموديم كه تحريف در شأن نزول است نه در لفظ آيات) آياتيكه بلفظ جمع و معناى مفرد از آنها اراده شده مانند آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ «6» اين آيه در باره ابى لبابة بن عبد اللّه بن منذر نازلشده و مانند آيه:

الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ «7» در حق نعيم بن مسعود اشجعى نازل گرديده و مانند آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ «8»

__________________________________________________

 (1) آيه 64 از سوره نساء، لكن خداوند بآنچه بر تو در باره على نازل نموده گواهى دهد كه بدانش هميشگى خود فرستاده و فرشتگان هم گواهى دهند.

 (2) آيه 71 سوره مائده: اى پيغمبر آنچه از طرف خداوند دوباره على نازل شده بخلق رسان و اگر ابلاغ ننمائى اداى وظيفه رسالت نكرده‏اى خداوند ترا از شر و آزار مردم حفظ خواهد نمود.

 (3) آيه 166 سوره نساء: هرگز خداوند كسانى كه كافر و ستمكار شده و حق آل محمد (ص) را غصب نمودند نخواهد آمرزيد.

 (4) آيه 228 سوره شعرا: كسانى كه در حق آل محمد (ص) ظلم كردند بزودى خواهند دانست كه بچه كيفر گاهى در دوزخ انتقام كشند و بآتش جهنم درافتند.

 (5) آيه 93 سوره انعام: اگر به بينى كه ستمگران در حق آل محمد به چه حال فضاحت و سختى در سكرات مرگ گرفتارند.

 (6) آيه 27 سوره انفال: ايمومنين شما كه زشتى خيانت را ميدانيد البته بخدا و رسولش خيانت نورزيده و در كارهاى دنيا هم بيكديگر خيانت نورزيد.

 (7) آيه 1 سوره ممتحنه: اى كسانى كه بخداوند ايمان آورده‏ايد هرگز كفارى كه دشمن شما هستند بيارى خود نگيريد و با آنها طرح دوستى نريزيد.

 (8) آيه 167 سوره آل عمران: مردمى (چون نعيم بن مسعود اشجعى (بمومنين گفتند لشگرى بسيار بر عليه شما فراهم شده از آنها بر حذر باشيد و بيم در دل آنها افكند

                        تفسير جامع، ج‏1، ص: 59

كه در حق خاطب بن ابى بلعه نازلشده و مانند آيه الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ «1» كه در باره عبد اللّه بن نفيل نازل شده و نظاير اين آيات زياد است.

پنج شنبه 10 / 11 / 1392برچسب:, :: 17:56 ::  نويسنده : ارادتمند

بخش نمودن آيات قرآن‏

                        تفسير جامع، ج‏1، ص: 51

آيات يا ناسخ و منسوخ «1» است يا محكم و متشابه و يا عام است و من خاص و يا مقدم است و مؤخر يا قصص آن متصل است و يا بريد از هم، يا ترتيب بغير نزول است يا خير و بعضى از آن با لفظ عام و داراى معنى خاص باشد يا بر عكس و بعضى از آيات تاويل و نزولشان با هم است و تفسير آن در تنزيل بوده و قسمتى تاويلش خلاف تنزيل ميباشد و تاويل آيات يا پيش از تنزيل‏

آنها است و يا بعد از تنزيل واقع شده و برخى از آيات در مقام رخصت مطلق باشند و بعضى رخصت بطور اختيار و بعضى عمل بظاهرشان ميشود نه بباطن آنها و آياتى است ظاهرا حكايت از مردمان پيشين كند لكن مراد از آنها قوم ديگر است دسته از آيات هست كه نصف آنها نسخ شده و نصف ديگر نشده است، بعضى از آيات خطاب بقومى معين شده لكن معنا و تاويلا قوم ديگرند و بعضى از آيات به پيغمبر خطاب شده لكن مراد امت ميباشد و كلماتى از قرآن بلفظ مفرد ولى در معنى جمع است و بعضى ديگر بعكس باشد و بعضى از احكام حرمت آنها شناخته نميشود مگر بعد از حلال شدن آنها و برخى از آيات رد گفتار و كردار بت‏پرستان است و بعضى رد زنادقه و كفار دهرى مسلكان و آتش پرستان است قسمتى رد گفتار معتزله و تفويضى و جبرى مذهبان و پاره‏اى رد بر منكرين بهشت و جهنم و انكار كنندگان رجعت و متعه و آنانيكه خدا را توصيف كنند و بعضى از آيات خطاب بامير المؤمنين و ائمه باشد و يا در بيان فضايل و ظهور حضرت حجة و يا آنچه خداوند در باره يارى نمودن ائمه و انتقام گرفتن از دشمنانشان وعده فرموده و قسمتى در احكام اسلام و اخبار پيغمبران و بعثت و ولادت آنان و بيان شريعت و هلاك شدن امتهاى ايشان بر اثر معاصى و در ذكر جهاد پيغمبر اكرم با كفار و قصص و امثال و مواعظ و بشارت دادن و يا ترسانيدن مردم است، و ما پيش از شروع يك يا چند آيه را براى نمونه ذكر ميكنيم تا هر يك از آن اقسام در قرآن بطور وضوح شناخته شود و از خداوند طلب يارى نموده و باو پناه ميبريم و در خواست ميكنيم درود بى‏پايان بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او تا روز قيامت.

ناسخ و منسوخ‏

مانند آيه: وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِيَّةً ... إِلَى الْحَوْلِ غير اخراج «1» كه منسوخ است بآيه وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً «2» و اين آيه ناسخ آيه قبلى ميباشد زيرا در زمان جاهليت‏

__________________________________________________

 (1) آيه 241 سوره بقره: مردانيكه بميرند و زنانشان باقى بمانند ببايد وصيت كنند كه آنها را تا يك سال نفقه دهند و از خانه شوهر بيرون نكنند.

 (2) آيه 234 بقره: مردانى كه بميرند و زنانشان زنده باشند آنزنان بايد تا 4 ماه و ده روز از شوهر كردن خوددارى نمايند.

                        تفسير جامع، ج‏1، ص: 52

عده زنان شوهر مرده يك سال بود و اسلام هم در بدو امر اين حكم را بحال خود واگذاشت و آيه اول بر روش آنها نازل شد و چون اسلام قوت گرفت حكم مزبور را نسخ نموده و بجاى يك سال مدت چهار ماه و ده روز را مطابق آيه دوم مقرر داشت.

و نيز مانند آيه وَ اللَّاتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا، «1» و آيه: وَ الَّذانِ يَأْتِيانِها مِنْكُمْ فَآذُوهُما فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما إِنَّ اللَّهَ كانَ تَوَّاباً رَحِيماً، «2» و اين دو آيه منسوخ شده باين آيه الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ «3» زيرا در زمان جاهليت هرگاه زنى مرتكب زنا مى‏شد او را در خانه حبس مينمودند و مرد زناكار را اذيت و آزار ميدادند و دو آيه فوق برسم دوره جاهليت نازل شده تا زمانى كه اسلام قوت گرفت آن حكم زن و مرد زناكار با نزول آيه اجراى حد كه زدن صد تازيانه بود نسخ شد (غير از زناى محصنه كه حكم آن سنگ سار و كشتن است بطوريكه خواهد آمد) و آيه آخر ناسخ هر دو آيه قبلى ميباشد و مانند اين آيات بسيار است كه هر يك بجاى خود بيان ميشود

آيات محكمات‏

مانند آيه: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ «4» و مثل آيه‏

__________________________________________________

 (1) آيه 19 سوره نساء زنانى كه عمل ناشايسته كنند چهار شاهد مسلمان بر آنها بخواهيد هرگاه شهادت دادند آنانرا در خانه حبس كنيد تا بميرند يا خدا براى آنها راهى پديدار نمايد.

 (2) آيه 20 سوره نساء هر زن يا مرد مسلمانى كه مرتكب عمل ناشايسته شود آنانرا بسر زنش و توبيخ بيازاريد اگر توبه نمودند متعرض آنان نشويد خداوند توبه پذير و مهربانست.

 (3) آيه 2 از سوره نور: هر يك از زنان و مردان زناكار را بايد شما مؤمنان بصد ضربه تازيانه مجازات و تنبيه نمائيد آنان را.

 (4) آيه 8 سوره مائده: اى اهل ايمان چون ميخواهيد براى نماز قيام كنيد بشوئيد صورت و دستهاى خود را تا آرنج و مسح كنيد سر و پاى خود را تا برآمدگى پا.

                        تفسير جامع، ج‏1، ص: 53

حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ «1» و يا آيه حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ «2» تا آخر آيه، اين آيات از محكمات قرآن است زيرا تنزيل و تاويل آنها يكى است و تنزيل آنها ما را از تاويلش بى‏نياز مينمايد

آيات متشابهات‏

آيا متشابهات عبارت از آياتى هستند كه در لفظ واحد و داراى معانى متعدد و مختلف ميباشند مانند آياتى كه لفظ فتنه در آنها هست زيرا براى فتنه معانى متعدد و زيادى است گاهى بمعنى عذابست مثل آيه يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ «3» و يكوقت بمعنى كفر است مانند آيه وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ «4» و در جاى ديگر بمعنى حب و دوستى است مانند آيه: أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ

 «5» و وقتى بمعناى آزمايش و امتحان است مثل آيه الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ «6» و مانند آياتى كه لفظ حق و ضلال در آنها ميباشد و اين قبيل آيات متشابهات زياد است و ما هر يك را بجاى خود بيان مينمائيم و ميزان متشابه آنست كه لفظ او يكى و معانيش بسيار باشد

آياتيكه لفظ آنها عام و معنايشان خاص است‏

مانند آيه: يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ «7» لفظ عالمين در اين آيه عام است ولى معنايش خاص ميباشد زيرا برترى‏

__________________________________________________

 (1) آيه 4 سوره مائده: براى شما مؤمنين مردار و گوشت خوك حرام است.

 (2) آيه 27 سوره نساء: براى شما حرام شد ازدواج با مادر و دختر و خواهر و عمه و خاله و دختر برادر.

 (3) آيه 13 در سوره ذاريات: آنروزى كه آنها را بآتش دوزخ عذاب كنند.

 (4) آيه 214 سوره بقره: فتنه انگيزى سخت‏تر از كشتن است.

 (5) آيه 28 سوره انفال: به تحقيق بدانيد ثروت و فرزندان كه دوست داريد ابتلائى بيش نيست. [.....]

 (6) آيه 1 سوره عنكبوت: آيا مردم پنداشته‏اند بصرف آنكه گفتند ما ايمان بخدا آورديم رهايشان كنند و بر اين دعوى آزمايش نشوند هرگز چنين نيست.

 (7) آيه 116 سوره بقره: اى بنى اسرائيل بياد بياوريد نعمتى كه بشما عطا نموديم و برترى داديم شما را بر مردمان زمان خود.

                        تفسير جامع، ج‏1، ص: 54

داده شدند بنى اسرائيل بر مردمان خودشان بواسطه چيزهائى كه مخصوص گردانيده بود خداوند ايشان را، و مانند آيه وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ «1» يعنى به بلقيس هر چيزى داده بوديم، لفظ اوتيت عام است ولى معنى خاص دارد چه به بلقيس چيزهاى زيادى داده نشده بود و مثل آيه رِيحٌ فِيها عَذابٌ أَلِيمٌ تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْ‏ءٍ بِأَمْرِ رَبِّها: «2» زيرا آن باد چيزهاى زيادى را نابود نساخت، و آياتى كه لفظا خاص و معنا عام است.

مانند آيه مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً «3» كه صورت لفظى آيه اختصاص به بنى اسرائيل دارد و حال آن كه در معنا عام است نسبت بتمام مردم.

آيات تقديم و تأخير

مانند آيه عده زنان كه آيه ناسخ در اين قرآن كه در دست ماست بر آيه منسوخ مقدم شده است، و واجب بود آيه منسوخه كه مدت عده را يك سال برسم دوره جاهليت مقرر داشته بر آيه ناسخ كه مدت را به چهار ماه و ده روز تقليل داده مقدم شود و مانند آيه أَ فَمَنْ كانَ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَةً: حضرت صادق عليه السّلام فرموده اين آيه اينطور نازل شده:

افمن كان على بينة من ربه و يتلوه شاهد منه اماما و رحمة و من قبله كتاب موسى‏

و مانند آيه إِنْ هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا كه اينطور بوده و انما نحيى و نميت زيرا طبيعى مسلكان زنده شدن پس از مرگ را اقرار ندارند و آيه حاكى از گفتار آنان است پس كلمه نموت بر كلمه نحيى مقدم شده است و همچنين است آيه يا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَ ارْكَعِي كه كلمه و اسجدى بر كلمه و اركعى مقدم شده زيرا در نماز ركوع مقدم‏

__________________________________________________

 (1) آيه 23 سوره نمل: و به بلقيس همه گونه دولت و نعمت و زينت دنيوى عطا شده بود.

 (2) آيه 24 سوره احقاف باد سختى كه در آن عذاب دردناك براى شما بوده و بامر خداوند هر چيزى را نابود نمايد.

 (3) آيه 35 سوره مائده: بدين سبب بر بنى اسرائيل حكم نموديم هرگاه كسى را بدون قصاص و بدون فساد و فتنه‏اى بقتل برسانند مثل آنست كه همه مردم را كشته و هر كه نفسى را حيات بخشد و از مرگ نجات دهد مانند آنست كه تمام مردم را زندگانى بخشد.

                        تفسير جامع، ج‏1، ص: 55

بر سجود است و مانند آيه فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً اينطور بوده فلعلك باخع نفسك على آثارهم اسفا ان لم يؤمنوا بهذا الحديث «1» و اينگونه آيات در قرآن زياد است.

پنج شنبه 10 / 11 / 1392برچسب:, :: 17:54 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏1، ص: 43

در معناى سوره و آيات و خواص قرآن باختصار

 

در مجمع البيان روايت نموده از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه فرمود خداوند بجاى تورات بمن (سبع طول) يعنى هفت سوره طولانى عطا فرموده كه مراد از هفت سوره طولانى عبارت است از سوره بقره- آل عمران- نساء- مائده- انعام- اعراف- انفال و توبه است زيرا كه سوره انفال و توبه در حكم يكسوره است يا بواسطه آنكه ميان آن دو سوره فاصله بِسْمِ اللَّهِ وجود ندارد و يا بجهت آنكه آندو سوره با هم نازل شده‏اند و آنها را (سبع طول) ناميده‏اند چون درازترين سوره‏هاست، و بجاى انجيل سوره‏هاى مئين عطا شده است مراد از سوره‏هاى مئين هر سوره ايست كه در حدود صد آيه بيشتر و يا كمتر باشد و آنها نيز هفت سوره هستند اول آن سوره بنى اسرائيل و آخر آنها سوره مؤمنون است، و بجاى زبور سوره‏ها مثانى عطا فرموده كه در طول و درازى مرتبه دوم هفت سوره طولانى است، و فرمود مرا از پيغمبران ديگر برترى داد بسوره‏هاى مفصل، و آنها را از آن جهت مفصل گويند كه بِسْمِ اللَّهِ ميان سوره‏ها بسيار است‏

 

 

 

در خواص قرآن‏

ابن مسعود از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه فرموده شما را بدو چيز شفا دهنده توصيه و سفارش مينمايم يكى قرآن و ديگرى عسل.

و نيز روايت كرده كه مردى نزد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از درد گلو شكايت نمود فرمودند قرآن را قرائت نما.

و روايت نموده ابى سعيد حذرى كه خدمت پيغمبر از درد سينه شكايت كردم فرمودند قرائت كن قرآن را آيا نمى‏بينى خداوند ميفرمايد وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ و فرمودند تا ميتوانيد قرآن را قرائت كنيد كه شفا دهنده سودمنديست.

و نيز روايت كرده از ابن مسعود كه گفت من درد چشم داشتم و حضور پيغمبر عرض كردم فرمودند مداومت كن به نظر كردن بقرآن من هم خودم وقتى دچار درد چشم شدم بجبرئيل گفتم دستور داد كه بقرآن نظر نمايم و قرآن جامع جميع خير دنيا و آخرت است.

و روايت نموده جابر از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه فرمود قرآن شفاى هر دردى است غير از مرگ.

و خواص هر يك از سور در ابتداى آنها ذكر خواهد شد                        تفسير جامع، ج‏1، ص: 46

شيخ صدوق ابن بابويه از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده كه فرمود قرآن ريسمان محكم خدا است و بهترين راهى است كه انسان را بسوى بهشت رهبرى نموده و از جهنم نجات مى‏بخشد قرآن براى زمان محدود و معين و براى اهل زبان مخصوص نازل نشده زيرا خداوند او را قرار نداده براى يك دوره و عصر بلكه قرآن را برهان و حجت هر انسان و هر زمان قرار داده و هرگز باطل نميشود.

و نيز روايت كرده بسند خود از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام كه فرمود شخصى از پدرم حضرت صادق عليه السّلام سؤال كرد چه سرى در قرآن است كه هر چه آنرا بيشتر تلاوت ميكنيم تازگى و طراوتش بيشتر و افزون‏تر ميگردد؟ فرمود براى آنكه خداوند قرآن را براى زمان معين خلق نفرموده بلكه تا روز قيامت در هر زمان و در نزد كليه ملل و اقوام تازه و جديد است.

 

 

 

 

اينك شروع مينمائيم به ترجمه تفسير ابى الحسن على بن ابراهيم و مقدماتى كه در اول تفسيرش ذكر نموده است.

على بن ابراهيم در مقدمه تفسيرش ميفرمايد:

بسم الله الرحمن الرحيم اين تفسير كتاب مجيد است كه بر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شده و آنچه در صحيفه اول است تماما در اين قرآن بيان شده است و كتب پيغمبران سلف مانند تورات و انجيل بر اين قرآن گواهى داده‏اند و اين تفسير خواننده را باسرار زيادى از علوم قرآن واقف مينمايد و بر آنچه تفسير كنندگان از آن بى‏خبر بوده‏اند دلالت و رهبرى كند و كليه علوم شرعيه و اخبار نبويه و قصه‏هاى قرآنيه و فضائل اهل بيت پيغمبر و ائمه طاهرين را مشروحا بيان ميكند و اين كتاب شافى و دستور كافى و مرجع وافى است و در هر عصر و زمانى حجت است زيرا اين تفسير از اهل تنزيل و تاويل آن از كسانى كه وحى از ناحيه پروردگار توانا بوسيله جبرئيل امين بخانه آنها نازل شده اخذ گرديده است، و اين تفسير از بيان مولاى ما أبي عبد اللّه جعفر بن محمد الصادق عليه صلاة و السلام است كه فرمود اين قرآنست بنطق در آوريد آنرا، زيرا تا از آن درخواست سخنى ننمائيد هرگز بيان سخن و مطلب ننمايد اين قرآن شما را از حوادث گذشته و آينده تا روز قيامت با خبر ميسازد و هرگاه در امور دنيا و احكام ميان شما اختلاف پديد آيد با مراجعه بآن رفع اختلاف خواهد كرد.

و نيز حضرت صادق عليه السّلام فرمود اگر مرا از قرآن سؤال كنيد شما را خبر ميدهم زيرا از همه شما داناترم بعلوم قرآن و پيغمبر اكرم سال حجة الوداع در مكه معظمه و مسجد خيف فرمود من از ميان شما بعالم آخرت ميروم و همه شما فرداى قيامت در كنار حوض كوثر كه بزرگى آن بمسافت بصره و يمن است و بعدد ستاره‏هاى آسمان جام‏هاى نقره دارد بر من وارد ميشود آنوقت من از شما راجع بدو چيز سنگين و پر بهاء پرسش مينمايم عرض كردند اى رسول خدا آن دو چيز كدام است فرمود يكى قرآن خداست كه يكطرف آن در دست خدا و طرف ديگرش دست شما مردم است كه اگر بآن چنگ زده و متمسك شويد هرگز لغزش ننموده و گمراه نشويد، و ديگر عترت و اهل بيت من است و خداوند دانا و توانا مرا                       

خبر داد كه قرآن و عترتم هرگز از هم جدا نشوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند مانند دو انگشت سبابه و وسطى و نميگويم مانند انگشتان سبابه و ابهام كه يكى نسبت بديگرى برترى داشته باشد و بعد اشاره بانگشتان مبارك نمود. پس بدانيد ايمردم قدر و منزلت قرآن بزرگ و هويداست هر كس بآن توسل بجويد راهنمائى شود و هر كه از او رو گردان شود ذليل و گمراه خواهد شد و قرآن بزرگترين دستور العمل است كه بايد بر طبق موازين و احكامش عمل نمود و خداوند فرمود اى پيغمبر اين قرآن را براى تو فرستاديم تا بيان احكام كند و مايه رحمت و بشارت براى مسلمانان باشد، و نيز فرموده قرآن را بر تو نازل نموديم تا احكام و واجبات را بامت برسانى، و بر پيغمبر واجب فرمود بيان تبليغ احكام و دستورهاى قرآن را و بر مردم واجب كرد ياد گرفتن و عمل نمودن بآن را تا كسى نگويد من چون نميدانستم عمل ننمودم و ما بسند خود آنچه را كه ثقات و بزرگان از ائمه معصومين همان امامانى كه اطاعت و پيروى و ولايت آنها را بر ما حتم و واجب فرموده و قبولى اعمال را منوط بداشتن ولايت و محبت ايشان قرار داده است روايت نموده‏اند بيان ميكنيم همان‏هائى كه خداوند واجب نموده كه از آنها سؤال و پرسش شود و فرمود (سؤال كنيد از اهل ذكر اگر نميدانيد كه دانش آنها از پيغمبر است) «1» و خداوند ايشان را در قرآن مدح كرده و فرموده است «2» اى كسانى كه بخدا ايمان آورده‏ايد ركوع و سجود و ستايش كنيد خداى خود را و براى رستگارى و نجات خود كارهاى شايسته نموده و در راه خدا با دشمنان دين كار زار و جهاد كنيد بطوريكه سزاوار است خداوند شما ائمه را از ميان مخلوق برگزيد و بر شما حكم سخت و دشوار تحميل ننمود و آئين اسلام مانند آئين پدر شما حضرت ابراهيم است و در كتاب و صحف او و قرآن شما را مسلمان ناميده‏

و پيغمبر بشما ائمه گواه بوده و شما گواه مردم در خداپرستى هستيد الخ ... پس دينى كه خداوند براى فرشتگان و پيغمبران اختيار فرموده بايد در نزد ائمه آموخت، امير المؤمنين عليه السّلام ميفرمود ايمردم علومى كه خداوند بآدم ابو البشر نازل فرموده و نيز كليه علوم و دانشى كه مايه برترى پيغمبران از زمان آدم تا پيغمبر خاتم بوده نزد من و عترت از اهل بيت من است بكجا ميرويد و چرا حيران و سرگردان هستيد و نيز در خطبه ديگرى فرمود اصحاب با حقيقت پيغمبر اكرم ميدانند كه خداوند و رسولش فرموده‏اند پاكيزگان من و عترتم هستيم و بس، اى مردم اگر بخواهيد گمراه نشويد از عترت پيغمبرتان پيشى نگيريد و از ايشان جدا نشويد تا دچار لغزش نشده و بجهنم فرو نرويد و مخالفت آنان ننمائيد تا نادان نشويد و بآنها ياد ندهيد چه ايشان دانشمندتر و عالمتر از همه شما هستند و از نظر دانش بزرگترين مردم ميباشند و از لحاظ صبر و حلم بردبارترين مردم و متواضع‏ترين افراد ميباشند ايمردم پيروى از حق و اهلش نمائيد در هر حال و هر كجا كه هستيد آنچه ما از عظمت قرآن و بزرگى علم و دانش و ائمه معصومين صلوات اللّه عليهم اجمعين بيان نموديم براى كسانى كه سينه‏هاى آنان گشاده و دلهايشان نورانى بوده و بايمان رهبرى يافته‏اند كافى است و از خدا يارى جسته و باو توكل ميكنيم كه او بهترين و كيل و يارى كننده است، و بايد دانست قرآن از اين چند صورت خارج نيست.

پنج شنبه 10 / 11 / 1392برچسب:, :: 17:48 ::  نويسنده : ارادتمند

در بيان آنكه هر حديث و روايتى كه مخالف با قرآن است از ائمه نميباشد و آنها بر خلاف قرآن حديثى نفرموده‏اند

در كافى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده است كه فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده براى هر حقى حقيقتى است و براى هر راستى نوريست هر خبريكه موافق قرآن خداست بآن عمل كنيد و آنچه مخالف است رها نمائيد.

و نيز بسند ديگر از آن حضرت روايت كرده است كه فرمود هر چيزى بسوى قرآن و حديث پيغمبر برميگردد و هر حديثى كه مطابق قرآن نباشد باطل است.

و بسند ديگر از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود هرگاه از طرف ما دو حديث مختلف شنيديد آنها را با قرآن مطابقت دهيد هرگاه با قرآن و احاديث ديگر ما شباهت داشت صحيح و الا باطل است.

عياشى بسند خود از محمد بن مسلم روايت نموده كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود اگر روايتى را عادل و يا فاسقى بشما بيان كنند كه با قرآن مطابق بود قبول و چنانچه مخالف با قرآن بود رد كنيد.

بسند ديگر از آنحضرت روايت كرده كه فرمود رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در خطبه مكه و منى فرموده ايمردم هرگاه از من حديثى بشما رسيد كه با قرآن مطابق بود آنحديث را من گفته‏ام و اگر بر خلاف قرآن بود من آنرا نگفته‏ام.

و بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت نموده فرمود توقف كردن در مشتبهات براى شما بهتر است از دخول در مهالك، و رها كردن حديثى كه معانى آنرا ندانى بهتر است از حفظ نمودن آن، براى هر حقى حقيقتى است و براى هر صواب و راستى نورى پس هر چه از اخبار و احاديث كه از طرف ما بشما برسد هر كدام مطابق قرآن بود بآن عمل كنيد و هر كدام مخالف با قرآن بود آنرا واگذارده و رها كنيد.

پنج شنبه 10 / 11 / 1392برچسب:, :: 17:46 ::  نويسنده : ارادتمند

 

تفسير جامع، ج‏1، ص: 4

خطابات قرآن‏

و نيز عياشى در تفسيرش از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه فرمود هر چه در قرآن خطابات ذم و سرزنش است معنا مراد بمردم است و از اين باب ميباشد، و اين روايت به تنهائى بيشتر آيات قرآن را روشن نموده است مانند آيه لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ و امثال آن، چه پيغمبر معصوم است و نعوذ باللّه معصيتى از آن حضرت سر نزده تا توبه نموده و خداوند توبه او را بپذيرد پس گرچه خطاب به پيغمبر است و ليكن مردم را قصد نموده است و از اين قبيل خطاب‏ها كه به پيغمبران پيشين نسبت داده شده از آن خطابات امتهاى آن پيغمبران را قصد نموده نه خود آنان را، پس سخنان بيهوده بعضى از مشركين و منافقين زمان ما بكلى روشن شد كه ميگويند قرآن به پيغمبران سلف نسبت معصيت و گناه را داده است و گفتار زشت ايشان از لحاظ بى‏اطلاعى و بى‏خبرى احاديث و روايات و اراده در تفسير است.

پنج شنبه 10 / 11 / 1392برچسب:, :: 17:44 ::  نويسنده : ارادتمند

ولايت ائمه در كتب پيغمبران‏

و نيز در كافى از حضرت موسى بن جعفر (عليه السّلام) روايت كرده كه فرمود ولايت و دوستى على عليه السّلام در تمام صحف پيغمبران درج و نوشته شده و هيچ پيغمبرى مبعوث نشده جز آنكه از او عهد گرفته شده بر پيغمبرى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و وصى او امير المؤمنين عليه السّلام عياشى بسند خود از حضرت امام حسن (عليه السّلام) روايت نموده كه فرمود هر كس فضيلت امير المؤمنين را رد كند تكذيب نموده تورات و انجيل و زبور و صحف ابراهيم و پيغمبران ديگر را زيرا در كتب آسمانى آنها نازل نشده چيزى مهمتر از شناسائى خدا بوحدانيت و اقرار به نبوت پيغمبر خاتم و اعتراف بولايت على و ائمه طاهرين از نسل او و فرمود قبض روح نفرمود خداوند پيغمبرى را مگر او را مأمور نمود تا بامت خودش ولايت على (عليه السّلام) را برساند و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود خداوند مرا امر بوصيت                        تفسير جامع، ج‏1، ص: 41

 كرد گفتم بسوى كه، فرمود به پسر عمويت على ابن أبي طالب عليه السّلام همانا من در كتابهاى پيغمبران سلف ثابت نمودم كه على وصى تست و از پيغمبران بر وصايت او عهد و پيمان گرفته‏ام و از آنها عهد و پيمان گرفته‏ام به خالقيت خود و پيغمبرى تو اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و از براى على عليه السّلام بولايت.

و در كتاب اصل سليم بن قيس هلالى از مقداد روايت كرده كه گفت پيغمبر ميفرمود بآن خدائى كه جانم در دست قدرت اوست آدم مستحق آفرينش
نشد و روح در او دميده نشد و توبه او پذيرفته نگرديد و بحالت اول برنگشت مگر بسبب نبوت من و ولايت على بعد از من و بخدائى كه جانم در دست قدرت اوست ابراهيم ملكوت آسمانها را نديد و خليل حضرت حق نشد مگر بواسطه پيغمبرى من و شناختن على، و بخدائى كه جانم در دست قدرت اوست خداوند با موسى تكلم ننمود و عيسى را مايه عبرت و پيغمبرى قرار نداد مگر بعلت نبوت من و اقرارش بولايت على، بخدا قسم هيچيك از پيمبران بمقام پيغمبرى نرسيد مگر پس از اعتراف و شناسائى من و اقرار بولايت آل من، و خداوند خلق نكرده خلايق را مگر براى پرستش خود و اقرار بولايت على (عليه السّلام).

 

عياشى از جابر جعفى روايت كرده كه گفت حضرت باقر عليه السّلام در روايت مفصلّى فرموده اول آفريده خداوند متعال ما آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هستيم و اول كسانى هستيم كه پرستش و سجده خداوند نموده و ما سبب آفرينش خلق و سجده نمودن آنها و فرشتگان هستيم بوسيله ما خداوند شناخته شده بواسطه ما مردم اقرار به يگانگى خدا مينمايند و ستايش و پرستش و گرامى دارند مقام شامخ الوهيت را بسبب ما ثواب و پاداش و يا عذاب و عقاب خواهند يافت و اين آيه را تلاوت فرمود وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ و سپس آيه: قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ را نيز تلاوت نمود. پس رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اول كسى است كه پرستش خدا را نمود و وجود فرزند را براى خداوند انكار فرمود و پس از آن حضرت ما پرستش خدا كرده و نفى فرزند و شريك براى او نموديم‏

 

پنج شنبه 10 / 11 / 1392برچسب:, :: 17:42 ::  نويسنده : ارادتمند

در بيان آنكه در قرآن ذكر هر چيزى شده و از براى قرآن ظاهر و باطنهائى متعدد ميباشد و از براى هر ظاهرى باطنى و از براى هر باطنى باطنهائى است تا هفتاد باطن‏

عياشى در كتاب تفسيرش از جابر انصارى بسند خود روايت نموده گفت از حضرت  باقر عليه السّلام از تفسير آيه‏اى سؤال نمودم جوابى بيان فرمودند مرتبه دوم باز از همان آيه پرسش نمودم جواب ديگرى فرمودند عرض كردم فدايت شوم يك آيه را چندين تفسير و جواب بيان نموديد فرمود اى جابر بدانكه از براى قران باطنى است و آن بطن را بطن ديگرى ميباشد و از براى قران ظهرى است و براى آن ظهر بطنى است و آن بطن را نيز ظهر ديگر است اى جابر بعقل مردم دورتر از تفسير قران چيزى نيست يك آيه اولش در موضوعى است و آخرش در موضوع ديگر و قران كلام متصلى است كه تاويل شده و بمعانى بسيارى برميگردد.

 در كتاب مزبور بسند خود از فضيل بن يسار روايت نموده كه فضيل گفت در مورد حديث مذكور از حضرت باقر عليه السّلام سؤال نموده و عرض كردم مراد از آنكه آيه در قران نيست مگر آنكه برايش ظاهر و باطنى ميباشد و هيچ حرفى از حروف قران نيست مگر آنكه براى آن حدى بوده و از براى هر حدى مطلعى هست چه ميباشد فرمودند باطن او تأويل است ظاهر آيه تنزيل آيه است و بعضى از تاويلات گذشته و بعضى از تأويلاتش هنوز واقع نشده و وقت آن نرسيده و بعدها صورت پذير ميشود و تاويل خواهد شد و تاويلات قران مانند طلوع آفتاب و ماه است كه پيوسته طلوع مينمايند تاويلات قران هر روز جارى شده و واقع ميگردد و هر قدر تاويلات وقوع يافته و صورت پذير گردد باز هم تاويلاتى از آن باقى است تا روز قيامت اى فضيل تاويلات قران را كسى جز راسخون در علم كه بخدا قسم ما ائمه هستيم ديگر نميداند.

و در آن كتاب بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه عبد اله سنان گفت معانى قرآن و فرقان را از آنحضرت سؤال كردم فرمود قران تمام كتاب و كليه حوادثى است كه بعدها واقع ميشود و فرقان آنست كه بآن عمل ميشود و هر محكمى از محكمات قران نامش فرقان است.

و نيز در همان كتاب از ابى بصير روايت نموده از حضرت صادق عليه السّلام فرمود قران داراى محكمات و متشابهات است بايد به محكمات ايمان آورده و بآنها عمل نمود و بمتشابهات ايمان داشته ليكن عمل بآنها نكند تا امام مقصود از آنرا بيان نمايد.                       

 و در كافى بسند خود روايت كرده كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود خداوند بيان هر چيزى را در قرآن نازل نموده و هر چيزى كه مورد احتياج مردم است بيان شده و ترك نگرديده و هيچكس نميتواند و نبايد بگويد موضوع معينى در قران ذكر نشده است.

و نيز در كافى بسند خود روايت نموده كه حضرت باقر عليه السّلام فرموده خداى تعالى ترك ننموده چيزى را كه مردم بآن محتاج باشند مگر آنكه در قران بيان نموده آنرا براى پيغمبرش و دليلى كه دلالت بآن موضوع نمايد در آن قرار داده و حدى را براى كسى كه تجاوز از حدود قران كند مقرر داشته است.

و نيز در كافى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود هيچ چيزى مورد اختلاف بين دو نفر وجود ندارد مگر آنكه اصل و قانونى براى تشخيص حق و باطل آن در قران وجود دارد اما عقل‏هاى مردم بآن نميرسد.

و نيز در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايت نموده كه باصحاب خود ميفرمود هرگاه حديثى براى شما گفتم بپرسيد كه اين حديث در كجاى قران است.

و در همان كتاب از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه فرمودند آيات قران بر چهار قسم است يكى عبارات و ديگرى اشارات سوم لطايف چهارم حقايق: عبارات براى مردم عوام و اشارات براى خواص لطايف براى اولياء و حقايق براى پيغمبران و ائمه است.

پنج شنبه 10 / 11 / 1392برچسب:, :: 17:39 ::  نويسنده : ارادتمند

در بيان آنكه علم و دانش قرآن منحصرا نزد ائمه معصومين ميباشد و بس و ديگران را خداوند از اين دانش بهره‏اى نداده است‏

روايت كرده در كافى بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام كه بجا بر فرمود هر كس ادعا كند كه قرآن را همانطور كه نازل شده تماما جمع كرده است دروغگو و كذاب است و جمع و حفظ نكرده قرآن را بهمان نحو كه نازل شده مگر على بن أبي طالب عليه السّلام بتنهائى و در روايت ديگر فرموده هيچكس غير اوصياء و امامان از آل پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم توانائى ندارد كه ادعا كند تمام قران از ظاهر و باطن نزد اوست.

و نيز در كافى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه فرمود من از ذريه رسول اكرمم و ميدانم قران را و در قران است حوادث گذشته و آينده و اخبار آسمان و زمين و بهشت و دوزخ و تمام آنها را مانند آنكه بكف دستم نگاه كنم ميدانم و خداوند ميفرمايد در قرآن بيان هر چيزى هست.

و بسند خود در كافى نيز روايت نموده از حضرت صادق عليه السّلام فرمود ما راسخون در علم ميباشيم و ما اهل بيت پيغمبر تاويلات قران را ميدانيم.

و روايت كرده عياشى در تفسيرش بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام فرمود هميشه خداوند يكنفر از ما اهل بيت را بامامت برگزيده و اختيار فرمايد كه ميداند از اول تا بآخر قرآن خدا را و نزد ما از حلال و حرام آنقدر ميباشد كه توسعه دارد و بعضى از آنها را بواسطه مصلحت كتمان نموده و تمام آنها را نميتوانيم حديث كنيم.

و بسند ديگر باز از آن حضرت روايت نموده كه فرمود از جمله علومى كه خداوند بما اهل بيت عطا فرموده تفسير قرآن و احكام آنست اگر دلى را كه قابليت و ظرفيت آنها را داشته باشد مى‏يافتيم هر آينه بيان ميكرديم آنها را بآن شخص.

و در كافى بسند خود روايت كرده از امير المؤمنين عليه السّلام كه فرمود نازل نشد بر پيغمبر اكرم آيه از آيات قرآن مگر آنكه قرائت فرموده آنحضرت بر من و او را نوشتم بخط خود و ياد داد بر من تاويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محكمات و متشابهات آنرا و دعا فرمود و از خداوند درخواست نمود كه فهم و حفظ آنرا بمن عطا فرمايد و بعد از آن هرگز چيزى را فراموش نكردم و پيغمبر اكرم ترك نفرمود آنچه را كه خداوند تعليم او نموده بود از حلال و حرام و امر و نهى و حوادث گذشته و آينده از اطاعت و نافرمانى مردم و عصيان آنها مگر آنكه تمام آنها را بمن تعليم فرمود و هرگز فراموش نكردم حرف و كلمه از آن‏ها را و فراموش نخواهم نمود حتى آن چيزهائى كه ننوشته بودم و فرمود من هرگز نمى‏ترسم بر تو فراموشى را علاوه دست مبارك را بسينه من نهاد و از خداوند در خواست كه مملو سازد قلبم را از دانش و فهم و حكمت و نور و اين حديث را عياشى و صدوق نيز بسند خودشان روايت كرده‏اند.

و در روايتى كه صدوق در كتاب اكمال الدين نقل كرده اين جمله بر روايت كافى اضافه دارد (فرمود پيغمبر اكرم بامير مؤمنان كه پروردگارم مرا خبر داد كه دعايم را در حقت باجابت رسانيده است و نيز در حق شريكانت بعد از تو عرض كردم فدايت شوم اى پيغمبر گرامى كدامند شريكان من فرمود آنان كسانى هستند كه خداوند اطاعت آنها را متصل باطاعت خويش و من قرار داده در اين آيه شريفه كه ميفرمايد:

أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ عرض كردم آنها كيستند فرمود اوصياى من ميباشند تا وارد شوند بر من روز قيامت كنار حوض كوثر آنها راهنمايان مردمان بوده و دشمنانشان كه بعقيده خود ايشان را خوار و سبك ميشمارند زيان نرسانند بآنها ايشان با قرآن لازم و ملزوم باشند و قرآن نيز با آنان مقرون باشد جدا نشوند از قرآن و قران از آنها جدا نشود و بتوسط ايشان امت يارى شود و خداوند براى خاطر آنها باران رحمت از آسمان فرو ريزد و خداوند بواسطه آنها بلا و عذاب از مردم دفع كند و بوسيله ايشان دعاها باجابت برسد امير مؤمنين ميفرمايد عرض كردم نام آنها را برايم بيان فرما ايرسول خدا ديدم يكدست مبارك بسر حسن عليه السّلام و دست ديگر بسر حسين گذاشت و فرمود حسن و حسين و نه فرزند از فرزندان حسين ميباشد و يك بيك نام آنها را بيان فرمود تا رسيد بحضرت حجة عليه السّلام فرمود اين است مهدى امة محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دنيا را پر از عدل كند پس از آنكه جور و ستم دنيا را فراگرفته بود بخدا قسم ميشناسم اشخاصى كه با او در ميان ركن و مقام بيعت ميكنند و ميدانم نام آنان و پدرانشان و اينكه از چه طايفه ميباشند) و در كافى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود آنحضرت خداوند ولايت ما اهل بيت را مركز و قطب قرآن قرار داده و قران را قطب تمام كتب آسمانى نموده و ايمان مؤمنين بواسطه ولايت ما ظاهر و هويدا شود و محكمات قران و كتابهاى آسمانى بر ولايت ما دور ميزند و پيغمبر اكرم در موارد بسيار مخصوصا در سال حجة الوداع بمردمان امر فرمودند كه بقرآن و عترت او توسل و تمسك بجويند و فرمود

انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى‏

من پس از خود دو چيز پر بها و بزرگ كه يكى قران و ديگرى عترت و اهل بيتم ميباشد در بين شما ميگذارم احترام مرا در باره اين دو چيز نگاهداريد اگر باين دو توسل بجوئيد و اطاعت و فرمانبردارى و پيروى كنيد هرگز گمراه نشويد و اين روايت ثقلين از اخبار متواتره عامه و خاصه است و كتابى از دو طرف نيست مگر آنكه اين خبر را نقل نموده باشد لذا ما از توضيح بيشتر اين خبر صرف نظر نموده و متذكر ميشويم اخبارى كه علم و دانش قران را منحصر بائمه دوازده گانه نموده بسيار و شايد شماره آن‏ها هم دشوار ميباشد بنابر اين بهمين مختصر قناعت شد.

پنج شنبه 10 / 11 / 1392برچسب:, :: 17:36 ::  نويسنده : ارادتمند

 

و شيخ صدوق ابن بابويه بسند خود در كتاب علل از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه روزى ابو حنيفه رئيس حنفى‏ها كه يكى از چهار فرقه اهل سنت هستند وارد بر آنحضرت شد فرمود اى ابو حنيفه تو مفتى و مرجع تقليد اهل عراق هستى عرض كرد بلى فرمود از روى چه مدركى براى آنان فتوى ميدهى گفت از قرآن خدا و احاديث نبوى كه صحابه روايت نموده‏اند حضرت صادق عليه السّلام فرمود اى ابو حنيفه آيا قرآن را چنانچه شايسته و سزاوار است ميدانى تا از روى آن فتوى بدهى و آيا محكمات قران را از متشابهات ميشناسى و آيا آيات عام را از خاص تميز ميدهى و ميفهمى عرض كرد بلى فرمود اى أبو حنيفة چه ادعاى بزرگى نمودى بدان خداوند علم قران را نداد مگر باشخاصى كه قران را بر آنها نازل فرمود و آنان ذريه پيغمبر و امامان از آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميباشند و اى ابو حنيفه تو و امثال تو از قران حرفى را نمى‏فهمى اگر راست ميگوئى بگو بمن آيه كه ميگويد سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ مراد كجاى زمين است كه سير ميكنند در آن شب و روزهاى چند در حالتى كه ايمن ميباشند أبو حنيفة گفت گمان ميكنم ميان مدينه و مكه مراد باشد، آن حضرت رو كرد باصحاب خود و فرمود ميدانيد در راه ميان مكه و مدينه كسانى هستند كه اموال مردم را ربوده و آنان را به قتل ميرسانند چطور مردم در اين راه ايمن هستند اصحاب عرض كردند بلى فدايت شويم مردم در راه مكه و مدينه از شر دزدان و راهزنان ايمن نيستند أبو حنيفة از خجالت سر بزير افكند و جوابى نداشت بدهد آن حضرت فرمود مراد از اين آيه كه ميفرمايد وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً چه مكانى است أبو حنيفة گفت مراد خانه كعبه است حضرت فرمود آيا ميدانيد كه حجاج بن يوسف على بن زبير را در خانه كعبه بقتل رسانيد چطور خانه كعبه محل امان است أبو حنيفة چنان شرمنده شد كه نتوانست توقف كند.

و نيز روايت كرده بسند خود صدوق از حضرت رضا عليه السّلام فرمود خداى تعالى فرموده بمن ايمان نياورده كسيكه كلام و قران مرا برأى خودش تفسير كند و نشناخته مرا هر آنكه تشبيه نمايد مرا بمخلوقاتم و بر دين من نيست كسى كه عمل به قياس كند.

و نيز بسند خود روايت كرده از پيغمبر اكرم كه فرمود من بعد از خودم بر امتم از سه چيز ترسناك هستم يكى آنكه تاويل كنند قران را برأى خودشان و بغير تاويل او دوم پيروى كنند از عالمى كه لغزش دارد سوم هرگاه بآنها مالى رسد و ثروتمند شوند طغيان كنند و خبر ميدهم بچيزيكه شما را در اين سه امر محفوظ و مصون بدارد اما قرآن را به محكماتش عمل نموده و بمتشابهاتش ايمان آوريد و عالم را نظر كنيد ولى از لغزشهايش پيروى ننمائيد و شكر مال را بجا آورده و حقوق آنرا ادا كنيد.                       

 و نيز روايت كرده صدوق بسند خود از امير المؤمنين عليه السّلام فرمود اى مردم بر شما باد بدورى كردن از تفسير قران برأى خودتان و اينكه ياد بگيريد از اهلش چه بسا تفسيرى كه شباهت دارد بكلام مخلوق و حال آنكه قران كلام خداست و كلام خدا تاويلش بكلام بشر شبيه نيست كلام خدا صفت اوست و كلام بشر افعالش ميباشد و تشبيه نكنيد كلام خدا را بكلام بشر كه گمراه و هلاك خواهيد شد.

پنج شنبه 10 / 11 / 1392برچسب:, :: 16:18 ::  نويسنده : ارادتمند

 

 

معرفى تفسيرجامع از زبان نويسنده‏

تفسير جامع، ج‏1، ص: 47

در بيان كتابهائيكه ما از آنها روايت ميكنيم و اين تفسير جامع را از آن گرفته‏ايم‏

اول كتاب كافى شيخ كلينى است كه از كتب چهارگانه مدرك احكام مذهب شيعه است دوم فقيه و توحيد و اعتقادات و علل و ساير كتب ديگر ابن بابويه شيخ صدوق و رئيس محدثين كه جلالت قدرش از آفتاب هويداتر است. سوم كتاب بصائر الدرجات محمد بن حسن صفار و سعد بن عبد اللّه قمى و تفسير عياشى و فرات بن ابراهيم و مناقب ابن شهر آشوب و كامل الزيارة ابن قولويه و كتاب تفسير آيات ولايت اهل بيت محمد بن عباس ماهيار معروف بابن حجام است كه از كتب متقنه اخبار ميباشد ديگر اصل سليم بن قيس هلالى از اصحاب حضرت امير عليه السّلام است ديگر كتاب تهذيب و استبصار شيخ طوسى است و كتاب خصال و اكمال الدين و محاسن شيخ برقى و تفسير مجمع البيان شيخ طبرسى و تفسير برهان‏  سيد هاشم بحرينى و اختصاص شيخ مفيد.

چرا تفسير قمى را مستقلات بيان نموديم‏

بايد دانست آنچه علماء شيعه تفسير نوشته‏اند در بيشتر آيات از تفسير شيخ ثقه ابى الحسن على بن ابراهيم بن هاشم قمى نقل نموده‏اند زيرا آن تفسيرى است كه در زمان غيبت صغرى جمع آورى شده و آن بزرگوار استاد ثقة الاسلام كلينى صاحب كتاب كافى است كه بيشتر اخبار كافى را از استاد و شيخ خود على بن ابراهيم روايت نموده و در جلالت قدر او همين مقدار كافى است، چنانكه قبلا بيان نموديم تفسير قرآن بايد فقط از ناحيه مقدسه ائمه طاهرين باشد و ما هم از گفتار ايشان ابدا تجاوز ننموده‏ايم چه آن بزرگوار ثقه و در زمان غيبت صغرا ميزيسته و مسلما بذيل عنايت ولى عصر عليه السّلام دسترسى داشته و تجاوز نكرده و باندازه تسليم مقام مقدس ائمه بوده كه اگر در آياتى از ائمه معصومين روايتى بنظرش نرسيده و يا بآنها دسترسى نداشته اصولا در تفسيرش بحثى از آن آيات ننموده و سرتاسر آن تفسير كلمه يا جمله از خود او ديده نشده و تمام آن رواياتى است كه نقل نموده است لذا اينجانب تفسير ايشان را عينا ترجمه نموده‏ام كه در حقيقت احاديثى است كه آنمرحوم بسند خود تا ائمه نقل مينمايد و آياتى را كه ايشان تفسير ننموده‏اند ما تمام آنها را با رواياتى كه در بيان و تفسير هر يك وارد شده بيان خواهيم نمود و همچنين روايات و احاديثى كه آنمرحوم در دسترس نداشته و يا بنظرش نرسيده بوده در آن آياتى كه ذكر نموده نيز ما بيان مينمائيم در ذيل ترجمه تفسير آنمرحوم با فاصله خطى و البته اين كار را بجهت احياء نام آن استاد بزرگوار انجام داده‏ايم.

علاوه ترجمه قرآن را نيز بطور خلاصه در مقابل هر صفحه به ترتيب و نظمى كه بستگى بآيات دارد بيان خواهيم نمود و براى اتمام اين تفسير شريف از خداوند توفيق ميطلبيم و اين تفسير با اسلوبى كه در نظر گرفته شده در زبان فارسى كم نظير و شايد از مبتكرات ما باشد زيرا در ذيل بيان تفسير آيات آنچه اخبار و روايات در خصوص احكام حلال و حرام و عبادت و معاملات رسيده انشاء اللّه بيان خواهد شد.

 

شنبه 8 / 11 / 1392برچسب:, :: 12:34 ::  نويسنده : ارادتمند

النصر 110

                        تفسير جامع، ج‏7، ص: 518

و در امالى از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده فرمود وقتى سوره نصر نازل شد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمن فرمود على واجب كرده خداوند بر مؤمنين جهاد را در زمان فتنه بعد از من چنانكه واجب نموده جهاد با مشركين را با من عرض كردم ايرسول خدا فتنه چيست كه در آن زمان جهاد واجب شده فرمود بزودى طايفه‏اى ظاهر شوند كه شهادت مى‏دهند بلا اله الا اللّه و به اين كه من رسول خدا هستم ولى آنها مخالفت ميكنند با طريقه من و طعنه مى‏زنند در دين اسلام گفتم ايرسول خدا آيا با چنين اشخاصى كه شهادت بخدا و رسول مى‏دهند جهاد كنم فرمود بلى چه ايشان در دين من بدعت ميگذارند و از امر و نهى خدا دورى ميجويند و خون عترت و ذريه مرا حلال مى‏دانند عرض كردم ايرسول خدا شما وعده شهادت بمن داده‏ايد از خداوند بخواهيد تعجيل او را، فرمود چگونه است صبر تو يا على هر گاه خضاب شود محاسنت از خون سرت گفتم ايرسول خدا صبر مينمايم فرمود بلى چنين است آماده شو از براى خصومت چه مخاصم امت من تو هستى گفتم ايرسول خدا راهنمائى بفرما مرا برستگارى فرمود هر وقت قومت عدول كردند از هدايت بسوى گمراهى مخاصمه نما با آنها چه هدايت از طرف خداوند است و گمراهى از جانب شيطان ايعلى تو بر هدايت هستى و هدايت متابعت و پيروى كردن از اوامر خدا است نه پيروى نمودن از هواى نفس و رأى خود گويا مشاهده مى‏كنم كه اين مردم تأويل ميكنند قرآن را و ميگيرند متشابهات آنرا و حلال مى‏دانند شراب را و منع ميكنند زكوة را عرض كردم ايشان چه اشخاصى هستند فرمود اهل فتنه مى‏باشند با آنها جهاد  كنيد تا بر گردند بجانب عدل گفتم ايرسول خدا آيا عدل از طرف ما است فرمود بلى عدل از ما است بوسيله ما فتح ميشود و بما ختم ميكند پروردگار عدل خود را و بسبب ما الفت اندازد ميان دلهاى مردم بعد از مشرك بودن آنها و فتنه كردن ايشان گفتم الحمد للّه حمد براى خدائى كه بخشيد بما از فضل و موهبت خود

شنبه 8 / 11 / 1392برچسب:, :: 12:30 ::  نويسنده : ارادتمند

فلق 113 

                        تفسير جامع، ج‏7، ص: 538

. ابن بابويه از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود فلق چاهى است در جهنم كه پناه ميبرند اهل جهنم از آتش آن و سؤال ميكنند از خداوند كه اجازه بفرمايد تنفس كند آن باذن خداوند تنفس ميكند از شدت حرارت آن جهنم ميسوزد و در آن چاه صندوقى است از آتش كه اهل آن چاه پناه ميبرند بخدا از شدت حرارت صندوق و در آنجا شش نفر از مردم اولين و شش نفر از آخرين است اولين. يكى قابيل پسر آدم كه برادرش را كشت، دوم نمرود است كه حضرت ابراهيم را در آتش افكند، سوم فرعون است، چهارم سامرى است كه گوساله را ساخت، پنجم كسى استكه كه بنى اسرائيل را از دين موسى بر گردانيد ششم همان شخص است كه نصارى را از دين و طريقه حضرت عيسى باز داشت. و شش نفر آخرين اولى و دومى و سومى و معويه و ذو الثديين رئيس خوارج نهروان و ابن ملجم قاتل امير المؤمنين عليه السّلام.

 شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَد

طبرسى از مفضل بن عمر روايت كرده كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود امير المؤمنين عليه السّلام فرموده جبرئيل نازل شد بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفت اى رسول خدا دختران لبيد بن اعصم يهودى براى وجود مقدست سحر و جادو كردند و رشته‏اى گرفتند و يازده گره بر آن زدند و در حقه گذاشتند و در چاه بنى زريق افكندند كسى را بفرست آنرا بيرون آورد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امير المؤمنين عليه السّلام و زبير بن عوام را فرستاد آن را بيرون آورده حضورش تقديم داشتند پيغمبر امر فرمود آن حضرت سوره معوذتين را بر آن رشته خواندند هر آيه‏ايكه قرائت مينمود يك گره از آن رشته باز ميشد و چون از قرائت معوذتين فارغ شد تمام گره‏ها باز شد و اين خود نوعى از اخبار بغيب است و معجزه‏ايست از آنحضرت و اگر سحر تأثيرى بوجود مقدسش داشت و يهوديان هم قدرت بر اينگونه اعمال داشتند همانا حضرتش را و بسيارى از مؤمنين را بقتل مى‏رساندند با آن شدت عداوت و دشمنى كه با پيغمبر و مسلمين داشتند (وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ) و پناه مى‏جويم از شر حسود بدخواه چون آتش رشك و حسد بر فروزد. پروردگار جمع فرموده شرور را در اين سوره و ختم نمود آنها را بحسد تا بدانند مردم حسد پست‏ترين طبيعت بشر است.

شنبه 8 / 11 / 1392برچسب:, :: 12:29 ::  نويسنده : ارادتمند

اخلاص 112 

تفسير جامع، ج‏7، ص: 533

 فرمود حضرت باقر عليه السّلام امير المؤمنين عليه السّلام فرمود پيش از جنگ بدر شبى در خواب خضر پيغمبر را ملاقات نمودم باو گفتم تعليم ده مرا چيزيكه بوسيله آن بر دشمنان غالب شوم گفت بگو

يا هو يا من هو الا هو

چون صبح شد خواب خود را براى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيان نمودم فرمود يا على خضر اسم اعظم خدا را بتو تعليم نموده و فرمود قرائت كن قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را پس از آن بگو

يا هو يا من لا هو الا هو اغفر لى و انصرنى على القوم الكافرين‏

امير المؤمنين فرمود مكرر در روز بدر و صفين اين كلمات را ميگفتم عمار ياسر از حضرتش سؤال كرد اين كنايات و كلمات چيست يا امير المؤمنين؟ فرمود اينها اسم اعظم پروردگار است و عماد و ستون توحيد

لا اله الا هو

است و فرمود اللّه همان معبوديست كه: خلايق و اله و حيران هستند از درك حقيقت او، و احاطه پيدا كردن بكم و كيفيت او.

 از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود جمعى از اهل فلسطين حضور پدرم حضرت باقر عليه السّلام شرفياب شدند و سؤال نمودند معناى صمد را آنحضرت فرمود الصمد پنج حرف است الف دليل است بر انيت و حقيقت ذات خداى تعالى و                        تفسير جامع، ج‏7، ص: 535

 اين است معناى آيه شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ و اشاره و تنبيه است بآنكه غايب است از حواس و لام دليل است بر الهيت او و بآنكه هو، اللّه است و الف و لام ادغام ميشوند در تلفظ و ظاهر نميشوند بر زبان و شنيده نميشوند بگوش ولى در نوشتن ظاهر هستند و ادغام در لفظ و اظهار در كتابت دليل است بر لطيف بودن او و آنكه حواس ظاهره درك نميكند او را و هيچ لسانى نمى‏تواند وصف كند او را و هيچ گوشى تاب شنيدن او را ندارد چه معناى اللّه چنانچه گفته شد چيزى است كه خلايق در او حيرانند و ماهيت او را درك نكنند نه بحواس و نه موهم بلكه او مبدع اوهام و خالق حواس است و ظاهر شدن الف و لام در كتابت دليل است بر آنكه خداى تعالى ظاهر گردانيده ربوبيت خود را در اثر ايجاد خلايق و تركيب ارواح لطيفه ايشان در اجساد كثيفه آنها و هر گاه بنده‏اى نظر كند بسوى نفس خود روح خويش را نمى- بيند و درك نميكند او را بيكى از حواس ظاهره پنجگانه همچنانچه لام الصمد ظاهر و هويدا نيست در مقام تلفظ ولى هر گاه بكتابت آن نظر كرد ظاهر ميشود براى او آنچه لطيف و دقيق و پنهان بود پس هر وقت بنده انديشه و فكر كند در ماهيت بارى و كيفيت او واله و جيران بماند و فكر او بجائى نرسد و تصور او را نتواند نمود چه پروردگار خالق صور است نه خود صور و چنانچه نظر كند بسوى مخلوقاتش ثابت شود از براى آن بنده و يقين پيدا كند كه پروردگار خالق موجودات و بشر است و او ارواح را در اجساد وارد و داخل فرموده و تركيب كرده آنها را با اجساد.

و صاد دليل است بر اينكه خداى تعالى راستگو است و كلام و گفتار او صادق است و مردم را دعوت بحق و صدق ميفرمايد و وعده او صادق است در دار صدق.

و ميم دليل است بر ملك او چه خداى تعالى ملك الحق المبين است ملك و سلطنت او پيوسته بوده و خواهد بود هرگز زوال پذير نيست.

و دال دليل است بر دوام ملك او و منزه است از كون و فساد و هرگز نابود و زايل نشود بلكه پروردگار مكون كائنات و بوجود او موجودات قائم و بر پا است پس از آن فرمود حضرت باقر عليه السّلام اگر مى‏يافتم كسى را كه توانائى بار علم  را داشته باشد همانا تمام توحيد و احكام اسلام و دين و شرايع را از كلمه الصمد براى او تفسير و شرح ميدادم چگونه ما ائمه مى‏يابيم كسى را كه تاب و تحمل برداشتن علومى كه خداوند بما عطا فرموده داشته باشد چنانچه جدم امير المؤمنين فرمود اگر كسى را مى‏يافتم كه تاب تحمل بر داشتن علوم را داشته باشد همانا شرح و تفسير ميكردم از براى او باء بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ را و مكرر ميفرمود بر منبر

سلونى قبل ان تفقدونى فان بين الجوانح منى علما جما هاه هاه الا لا اجد من يحمله الا و ان عليكم من اللّه الحجة البالغة فلا تتولوا قوما غضب اللّه عليهم قد يئسوا من الاخرة كما يئس الكفار من اصحاب القبور.

 

شنبه 8 / 11 / 1392برچسب:, :: 12:27 ::  نويسنده : ارادتمند

كوثر 108

 تفسير جامع، ج‏7، ص: 508

 إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَر 3-1  

در امالى از ابن عباس روايت كرده كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميفرمود خداوند بمن پنج چيز عطا فرموده و بعلى نيز پنج چيز مرحمت نموده يكى جوامع كلم است كه بمن و على داده شده ديگر مرا نبى و على را وصى قرار داد سوم بمن نهر كوثر و بعلى نهر سلسبيل مرحمت نموده چهارم بمن وحى و بعلى الهام ميفرمايد پنجم مرا بمعراج برد، و درهاى آسمان و حجب را براى على عليه السّلام گشود تا آنكه نظر كرد بسوى من در معراج و نظر كردم بسوى على پس از آن پيغمبر اكرم گريه كرد عرض كردم فدايت گردم اى رسول خدا چرا گريه ميكنيد فرمود اى ابن عباس اول خطابى كه بمن شد در معراج گفتند اى محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بزير پاى خود نظر كن چون نظر كردم ديدم پرده‏ها و حجب پاره شده على را مشاهده كردم سرش را بجانب آسمان كرده بسوى من نظر ميكند و با من سخن ميگويد پروردگار هم با من تكلم ميفرمايد عرض كردم اى رسول خدا پروردگار چه ميفرمود فرمود خطاب نمود اى محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم من قرار دادم على عليه السّلام را وصى و وزير و خليفه تو بدان اى محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم على عليه السّلام ميشنود كلام من و تو را من در حضور پروردگار اطاعت و قبول نمودم فرمان او را در باره علي عليه السّلام آنگاه خداى تعالى امر فرمود بفرشتگان  بعلى عليه السّلام سلام كنند ايشان عموما سلام كردند على عليه السّلام جواب سلام فرشتگان را داد در آن وقت ديدم فرشتگان يكديگر را بشارت ميدهند و عبور نكردم از هيچ آسمان و نقطه‏اى مگر آنكه فرشتگان بمن تهنيت و مبارك باد ميگفتند و سوگند ياد مينمودند و ميگفتند اى محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بآن خدائى كه تو را بحق و راستى مبعوث نموده سرور و خوشحالى و خرمى بر تمام فرشتگان رخ داده در اثر منصوب كردن پروردگار على عليه السّلام را بر خلافت و وصايت و وزارت و جانشينى تو، آنگاه مشاهده كردم فرشتگان حمله عرش پروردگار سر بزانوى غم نهاده‏اند گفتم اى جبرئيل چرا اين فرشتگان مغموم هستند جواب داد هم و غم اينها بخاطر آنستكه جمال على عليه السّلام را مشاهده نكردند چه نبوده فرشته‏اى مگر آنكه نظر كرده بجمال على و او را تهنيت و مباركباد گفته جز فرشتگان عرش پروردگار اى محمّد از حضور پروردگار اجازه بگير براى آنها در اين ساعت تا ايشان نيز نظر بجمال على كنند و مباركباد باو گويند پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود من اجازه گرفتم براى آنها ايشان زيارت كردند جمال على عليه السّلام را و تهنيت گفتند باو جبرئيل گفت وقتى من بزمين فرود آمدم و على عليه السّلام را زيارت كردم آخرين فرد فرشتگان بودم على عليه السّلام هم بمن خبر داد ايجبرئيل تو آخرين فرشتگانى هستى كه مرا زيارت كرده‏اى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود من از سخنان على عليه السّلام فهميدم كه قدم نگذاشتم در آسمانها و عرش مگر آنكه تمام آنها براى على عليه السّلام كشف و باز شده بود و نظر بتمام آنها كرده بود ابن عباس ميگويد عرض كردم اى رسول خدا مرا وصيتى بفرمائيد فرمود بر تو باد بدوستى على عليه السّلام بآن خدائى كه مرا به پيغمبرى فرستاده خداوند هيچ حسنه‏اى را از بندگان خود قبول نكند و نپذيرد تا آنكه از آن بنده از دوستى و ولايت على پرسش نمايد و خداى تعالى داناتر است از خود آن بنده اگر داراى ولايت على بوده اعمالش را بپذيرد و قبول فرمايد و چنانچه داراى ولايت على عليه السّلام نبوده از اعمالش سؤال نكنند و بدون سؤال او را بجهنم ببرند اى ابن عباس سوگند بخدا آتش جهنم بغض و عداوتش زياد و سخت‏تر است بر دشمنان على از آنكسانيكه شرك بخدا آورده و براى او فرزندى قائل شده‏اند بخدا قسم فرضا اگر تمام پيغمبران و فرشتگان متفق بشوند بر عداوت و بغض على هرگز اينكار را نكنند و خداوند تمام آنها را بآتش جهنم بسوزاند ابن عباس ميگويد عرض كردم اى رسول خدا آيا كسى هست كه على عليه السّلام را دشمن و مبغوض بدارد فرمود بلى طايفه‏اى هستند كه ميگويند ما از امت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اهل اسلام هستيم با اينوصف دشمن على عليه السّلام هستند ايشان از اسلام نصيبى ندارند علامت بغض و عداوت آنها آنستكه ديگرى را بر على ترجيح و تفضيل ميدهند بخدا قسم نفرستاده خداوند پيغمبرى را گرامى‏تر از من و نه وصى را افضل‏تر از على عليه السّلام ابن عباس ميگويد من پيوسته بوصيت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عمل مينمودم تا هنگام رحلت آن حضرت حضورش شرفياب شدم عرض كردم اى رسول خدا بچه امر ميفرمائى مرا بعد از خود فرمود مخالفت كن با مخالفين على عليه السّلام و يار و ياور آنها مباش عرض كردم اى رسول خدا براى چه امر مؤكد نميفرمائيد مردم را بترك نمودن مخالفت با على عليه السّلام ديدم گريه بسيارى نمود تا غش كرد پس از بهوش آمدن فرمود در علم خداوند گذشته است كه اين مردم با على عليه السّلام مخالفت ميكنند سوگند بخدا منكرين و مخالفين على عليه السّلام از دنيا نميروند مگر آنكه نعمتيكه خداوند بآنها مرحمت فرموده تغيير دهند، اى ابن عباس اگر ميخواهى خداوند را ملاقات كنى در حالتى كه از تو راضى باشد از على عليه السّلام و مسلك او جدا مباش و پيروى كن از اوامر او و با دوستان على دوست باش و با دشمنان او دشمن باش اى ابن عباس شكى از على در دل خود جاى مده شك كردن در باره على عليه السّلام كافر شدن بخداوند است سيد رضى در مناقب از انس بن مالك روايت كرده است كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روزى بابو بكر و عمر فرمود برويد منزل على عليه السّلام تا حديث كند شما را بآنچه در شب گذشته اتفاق افتاده منهم در عقب شما خواهم آمد انس ميگويد من نيز با آنها بخانه على رفتم پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هم تشريف آورد فرمود يا على عليه السّلام حديث كن براى ما آنچه اتفاق افتاده در شب گذشته گفت اى رسول خدا حيا ميكنم فرمود خداوند از بيان حق حيا نميكند حديث كن، على گفت ديشب آب خواستم براى طهارت نيافتم صبح شد ترسيدم نمازم فوت شود حسن را بطرفى و حسين را بطرف ديگر فرستادم براى آب طول كشيد آمدن آنها در اين اثنا سقف اطاق شكافته شد سطلى با روپوش سبز بزمين فرود آمد روپوش را برداشتم ديدم آب است تطهير و غسل نمودم و نماز را بجا آوردم سطل از سقف اطاق بالا رفت و شكاف آن بهم آمد مانند اول پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود آن سطل از بهشت بود و آب آن از نهر كوثر و روپوش آن از استبرق بهشتى كيست مانند تو ايعلى، جبرئيل خادم تو ميباشد در شب، و اينحديث را محمّد بن عباس نيز روايت كرده است.

 در امالى از ابن عباس روايت كرده گفت چون سوره كوثر بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شد امير المؤمنين عليه السّلام عرض كرد اى رسول خدا كوثر چيست؟ فرمود نهريست كه خداوند گرامى داشته مرا بآن نهر گفت آن نهر شريف را براى ما وصف فرمائيد پيغمبر اكرم فرمود يا على كوثر نهريست كه از زير عرش پروردگار جارى ميشود آب آن از شير سفيدتر و از عسل شيرين‏تر است حصار آن زبرجد و ياقوت و مرجان است و گياه آن زعفران و خاكش از مشگ و عنبر است آن نهر بمن و تو و شيعيانت اختصاص دارد من و تو و عترت و اهل بيت ما كنار كوثر ايستاده‏ايم هر كس ميخواهد ما را ملاقات كند بايد كنار كوثر ملاقات نمايد و  كسانى ما را ميتوانند ملاقات كنند كه از سخنان ما تجاوز نكنند پس شما مردم كوشش كنيد تا ما را كنار كوثر ملاقات نمائيد سيراب ميكنيم دوستان خود را از نهر كوثر و مانع ميشويم از ورود دشمنان بر آن و هر كس شربتى از كوثر بياشامد بعد از آن تشنه نخواهد بود

 محمّد بن عباس از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود روزى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نماز صبح را بجا آورد پس از آن متوجه امير المؤمنين عليه السّلام شد فرمود يا على اين نور چه نوريست كه تو را احاطه نموده عرض كرد اى رسول خدا محتاج غسل كردن بودم از منزل خارج شدم و راه بيابان گرفتم و رفتم در طلب آب، نيافتم باز گشتم هنگام مراجعت منادى صدا زد اى امير المؤمنين متوجه صدا شدم كسى را نيافتم ديدم طشتى از طلا مملو از آب است كنار آن ابريقى گذاشته‏اند از آن آب غسل كردم اين نور از اثر آن آب است. پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود منادى جبرئيل بود و آن آب را از نهر كوثر براى تو آورده كنار كوثر دوازده هزار درخت است هر وقت اهل بهشت ميل پيدا كنند بطرب، بادى بر آن درختان ميوزد صداى فرحناكى بگوش آنها ميرسد كه اگر نه آن بود كه خداى تعالى مرگ را از اهل بهشت بر طرف كرده بود همانا از شدت حلاوت و خوشى و فرحناكى آن صدا ميمردند و آن نهر در بهشت عدن است و مخصوص من و تو و فاطمه و حسن و حسين ميباشد.

شنبه 8 / 11 / 1392برچسب:, :: 12:25 ::  نويسنده : ارادتمند

ماعون  107 

 تفسير جامع، ج‏7، ص: 50

محمّد بن عباس ذيل آيه أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ از حضرت صادق عليه السّلام و حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده فرمودند مراد از دين در اين آيه ولاية امير المؤمنين عليه السّلام است.                  

شنبه 8 / 11 / 1392برچسب:, :: 12:24 ::  نويسنده : ارادتمند

 عصر 102 

 تفسير جامع، ج‏7، ص: 488

 وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ سوگند بزمان نورانى رسول يا دوران ظهور امام زمان عليه السّلام همانا انسان در نقصان و زيانكاريست مگر آنانكه بخدا ايمان آورده و نيكوكار شدند و وصيت كردند فرزندان خود و مردم را بامر حق و سفارش كردند يكديگر را به صبر و بردبارى ابن بابويه از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از عصر زمان خروج قائم ما آل محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و مقصود از انسان كه زيانكار است دشمنان ما ائمه ميباشد و مراد از ايمان اعتقاد داشتن بائمه و آيات خدا است و عمل نيكو مواسات كردن با برادران مؤمن و سفارش نمودن در باره عترت پيغمبر و ائمه معصومين عليه السّلام است- و در حديث ديگر فرمود آنحضرت: خداوند خارج كرده بر گزيدگان از مخلوقاتش را از انسان زيانكار و فرموده مگر آنهائيكه بولايت امير المؤمنين عليه السّلام ايمان داشته و بفرزندانشان آنولايت را سفارش كنند و دستور به صبر و بردبارى دهند نسبت باذيت و آزاريكه از طرف مخالفين مشاهده مينمايند و البته خداوند ايشان را بكيفر و عذاب خود گرفتار خواهد نمود

شنبه 8 / 11 / 1392برچسب:, :: 12:22 ::  نويسنده : ارادتمند

تكاثر  102 

تفسير جامع، ج‏7، ص: 484

 ابن بابويه از ابراهيم بن عباس روايت كرده كه روزى حضور حضرت رضا عليه السّلام شرفياب شده بودم ميفرمود نعمت حقيقى در دنيا وجود ندارد بعضى از فقها حضورش عرض كردند پس معناى آيه ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ  8   چيست؟ مگر مراد از اين نعمت اطعمه و آب سرد گوارا نيست حضرت رضا عليه السّلام حالش تغيير پيدا كرد و فرمود شما مردم از نزد خود چنين تفسير ميكنيد، در محضر پدرم مذاكره تفسير آيه شد بعضى از مردم گفتند مراد آب سرد است و بعض ديگر گفتند خواب گوارا است و طايفه‏اى عقيده داشتند عيال نيكو و صاحب جمال است پدرم در غضب شد و فرمود هرگز خداوند سؤال نميكند از بندگان خود آنچه را بآنها عطا نموده و منت بر ايشان نميگذارد، منت گذاشتن از مخلوق قبيح است چه رسد بخالق و پروردگار دانا و توانا. نعيم در اين آيه دوستى و ولايت ما اهل بيت پيغمبر است خداوند پرسش ميكند از آن پس از سؤال كردن از توحيد و نبوت و هر بنده‏اى وفات كرد و مراعات نمود موالات و دوستى ما آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را ميكشاند اين ولايت و دوستى او را بسوى نعمتهاى بهشتى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بامير المؤمنين عليه السّلام فرمود يا على عليه السّلام نخست چيزيكه سؤال ميكنند از انسان پس از مردنش شهادت لا اله الا اللّه و محمّدا رسول اللّه وعلى ولى المؤمنين ميباشد هر كس اعتقاد باينها داشته و اقرار باين سه شهادت كرد اقرار و اعتقاد او مى‏كشاند او را بسوى نعمتهاى بهشتى كه هرگز نابودى و زوال پذير براى آنها نيست و از مخالفين ابو نعيم حافظ از صحابه روايت كرده كه ما از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم معناى نعيم را سؤال نموديم فرمود ولايت على بن أبي طالب است و حضرت رضا عليه السّلام فرمود شاهد بر اينكه مراد از نعيم ولايت و محبت ما اهل بيت است‏

شنبه 8 / 11 / 1392برچسب:, :: 12:20 ::  نويسنده : ارادتمند

القارعه 101 

سوره القارعه مشتمل است بر ذكر قيامت و احوال مردم در آنروز

تفسير جامع، ج‏7، ص: 481

 و از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت كرده فرمود آيه فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ   6  در حق امير المؤمنين عليه السّلام نازل شده و آيه وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ  8  در باره آن سه نفر فرود آمده- ابن شهر آشوب از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود هر كس انكار كند ولايت امير المؤمنين (ع) را ميزان اعمال او سبك باشد و جايگاهش در هاويه جهنم است-

 

شنبه 8 / 11 / 1392برچسب:, :: 12:9 ::  نويسنده : ارادتمند

 عاديات  100   

سوره عاديات مشتمل است بر داستان جنگ ذات سلاسل و احوال قيامت‏

تفسير جامع، ج‏7، ص: 474

 وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً فَالْمُورِياتِ قَدْحاً فَالْمُغِيراتِ صُبْحاً فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ وَ إِنَّهُ عَلى‏ ذلِكَ لَشَهِيدٌ وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيد  8-1 

 

 سوگند باسبانى كه سواران اسلام در جهاد كفار تاختند تا جائيكه نفسهايشان بشماره افتاد و در تاختن از سم ستوران بر سنگ آتش افروختند و بر دشمن شبيخون زدند تا صبحگاه آنها را بغارت گرفتند و گرد و غبار از ديار كفار بر انگيختند و سپاه دشمن را همه در ميان گرفتند سوگند باين مجاهدان دين كه انسان نسبت به پروردگارش كفران نعمت و ناسپاسى ميكند و او بر اين ناسپاسى خود گواهى خواهد داد و بر دوستى مال سخت فريفته و بخيل است- على بن ابراهيم از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود سوره عاديات نازلشده در باره اهالى وادى يابس و داستان آنها بدينقرار است: دوازده هزار نفر مرد جنگجو از اهالى يابس اجتماع نموده و با هم سوگند ياد نمودند كه تخلف نكنند از يكديگر و خوار و ذليل نكند يكى از آنها ديگرى را و فرار نكنند تا آنكه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام را بقتل برسانند و يا تمام آنها كشته شوند. جبرئيل نازل شد رسول خدا را از تصميم و عهد آنها با خبر نمود و دستور داد ابو بكر را با چهار هزار نفر از مهاجر و انصار بجانب آنها روانه كند پيغمبر بمنبر تشريف برد بعد از حمد و ثناى پروردگار فرمود ايطايفه مهاجر و انصار الحال جبرئيل بر من نازلشد و خبر داد كه اهل وادى يابس اجتماع كرده و با هم عهد بستند كه هيچيك از آنها بديگرى مگر و حيله نكند و فرار ننمايد تا آنكه من و على را بقتل برسانند و دستور داد بمن ابو بكر را با چهار هزار نفر بسوى آنها بفرستم مهيا شويد و حركت نمائيد  باسم خداوند انشاء اللّه. مسلمانان مجهز شدند براى حركت، پيغمبر بابو بكر فرمود چون بمكان يابس رسيديد نخست اسلام را بر آنها عرضه بداريد اگر پذيرفتند جنگ نكنيد و چنانچه امتناع كردند با ايشان جهاد كنيد و اموالشان را بتصرف در آوريد و استحكامات آنها را خراب كنيد ابو بكر با لشگرى آراسته با تأنى و آرام بسوى ايشان حركت نمود چون بآنوادى رسيدند دويست نفر سوار مسلح از اهل وادى جلوى مسلمين را گرفتند سؤال كردند بچه خيال و قصدى به اين جا آمده‏ايد برئيس و سر كرده خود بگوئيد نزد ما بيايد تا با او گفتگو كنيم ابو بكر با جمعى از مسلمين نزد آنها رفت گفت من فرستاده پيغمبر خدا هستم بمن امر فرموده تا شما را باسلام دعوت كنم تا همان مزيتيكه براى مسلمانان هست براى شما نيز باشد و چنانچه اسلام قبول نكنيد با شما جنگ خواهيم كرد گفتند اى ابو بكر اگر نبود قرابتى ميان ما و شما البته خود و اصحابت را بقتل ميرسانيديم بطوريكه يادگار و مثل شود براى كسانيكه بعد از شما بدنيا ميآيند بر گرد با اصحاب و رحم كن بخود و ايشان ما جز پيغمبر و على قصد كشتن ديگرى را نداريم، ابو بكر بمسلمانان گفت ايشان چندين برابر شما هستند كمكى ديگر شما نداريد خانهايشان خالى است بر گرديد تا صورت حال را بعرض پيغمبر برسانيم مسلمين عموما گفتند اى ابو بكر مخالفت فرمان خدا و رسولش مكن آنچه امر شده بتو انجام ده و از خدا بترس و يا اينقوم جهاد كن و خلاف دستور رسول خدا ننما هر اندازه اصرار كردند ابو بكر قبول نكرد و نپذيرفت و گفت من چيزيرا ميدانم كه شما نميدانيد و شخص حاضر مشاهده ميكند چيزى را كه غايب آن را نمى‏بيند عاقبت از جهاد با آنها منصرف شد و بازگشت.

مسلمانان به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خبر دادند آنچه را كفار بابو بكر گفتند رسول خدا فرمود اى ابو بكر مخالفت امر من كردى سوگند بخدا تو معصيت كارى پس از آن پيغمبر بمنبر تشريف برد بعد از حمد و ثناى پروردگار فرمود ابو بكر مخالفت امر من نمود و از سخنان اهالى يابس سينه‏اش بتنگ آمد و ترس آنها در دلش جايگرفت و اطاعت از خدا و رسولش نكرد اينك جبرئيل آمد و امر نمود كه بجاى ابو بكر عمر را بفرستم آنگاه متوجه عمر شد و باو فرمود برو بوادى يابس با توكل بخدا مبادا مانند ابو بكر معصيت خدا و رسولش را بجا آورى عمر با همان لشكر روانه شد بسوى كفار چون بوادى يابس رسيد و مشرف بآنها شد باز دويست نفر سوار مسلح جلوى آنها را گرفتند نزديك بود روح از تن عمر پرواز كند از شدت ترس بخود ميلرزيد و فرار را بر قرار و جهاد اختيار كرد و بازگشت جبرئيل خبر برگشت عمر را به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسانيد چون عمر بازگشت پيغمبر باو فرمود تو هم مانند ابو بكر معصيت خدا و رسولش را بجا آوردى فرشتگان عرش از نافرمانى تو با خبر شدند چرا خلاف امر مرا نمودى و عمل برأى خودت كردى قبيح باد رأى تو. بعد از آن فرمود جبرئيل دستور داد على عليه السّلام را بفرستم امير المؤمنين عليه السّلام را خواست باو فرمود خداوند خواسته اين فتح و فيروزى نصيب تو شود بزودى بخواست خدا فتح ميكنى و باز ميگردى آنگاه بابو بكر و عمر فرمود شما هم جزء لشكريان اسلام برويد مبادا در هيچ موردى با على مخالفت نمائيد قشون اسلام بسوى وادى يابس حركت كردند امير المؤمنين آنها را از راهى غير راه ابو بكر و عمر سير داد چنان بسرعت و شتاب سير داد كه مسلمانان خسته شدند و از تلف شدن حيوانات سوارى خود ميترسيدند امير المؤمنين عليه السّلام بآنها فرمود نترسيد رسول خدا اين طريق امر و دستور فرموده و خبر داد كه خداوند فتح و فيروزى را نصيب ما خواهد نمود بشارت باد شما را بخير و خوشى و پاكيزه باد نفس و دلهاى شما. بشتاب سير كردند تا رسيدند نزديك وادى يابس اهالى از آمدن امير المؤمنين و اصحابش با خبر شدند دويست نفر مرد جنگجو جلوى مسلمين را گرفتند گفتند شما. چه اشخاصى هستيد و بچه مقصد در اينجا آمده‏ايد امير المؤمنين عليه السّلام فرمود من على بن أبي طالب پسر عموى رسول خدا هستم آمده‏ام تا شما را دعوت كنم بكلمه توحيد و گفتن‏

لا اله الا اللّه محمدا رسول اللّه‏

تا آنچه را كه براى مسلمين هست شما هم از آن برخوردار باشيد بآنحضرت گفتند ما قصد كشتن تو را داريم هرگز اسلام قبول نكنيم و بآنچه تو و پيغمبر عمل مينمائيد مخالف هستيم آماده جنگ باش و اصحاب خود را مهيا كن براى مبارزه.

كشنده تو ما هستيم وعده ما و شما صبح فردا امير المؤمنين عليه السّلام بآنها فرمود واى بر شما مرا بزيادتى جمعيت خود ميترسانيد؟! يارى ميجويم از خدا و فرشتگان و مؤمنين بر جنگ با شما

و لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم‏

آنها برگشتند بمركز خود امير المؤمنين و اصحابش نيز بفرودگاه خود مراجعت نمودند چون تاريكى شب فرا گرفت امير المؤمنين عليه السّلام باصحاب خود امر فرمود حيوانات و اسبهاى خود را زين كنند و آماده سازند صبح كه خواست آشكار شود نماز را با اصحاب بجا آورد و در تاريكى صبح دستور داد يكدفعه حمله كنند و آنها را بقتل برسانند در ميان اصحاب كسى نبود مگر آنكه هر يك از آنها چند نفر از كفار را بقتل رسانيدند و جمعى را اسير كردند و خانه‏ها و استحكامات ايشان را ويرانه و خراب نمودند و اموالشان را با خود حركت داده و روانه مدينه شدند جبرئيل نازل شد و خبر فتح و فيروزيرا كه خداوند نصيب امير المؤمنين عليه السّلام فرموده بود به پيغمبر داد و گفت از اصحاب على عليه السّلام بجز دو نفر كشته نشدند پيغمبر اكرم مسجد تشريف برد و بالاى منبر رفت پس از حمد و ثناى پروردگار فرمود خداوند بدست على فتح و فيروزى بمسلمانان عطا فرموده و جز دو نفر از مسلمين بيشتر كشته نشدند و از منبر بزير آمد با تمام اهالى مدينه تا چند ميلى شهر باستقبال امير المؤمنين (ع) تشريف بردند آنحضرت چون نظرش به پيغمبر افتاد از اسب پائين آمد باحترام رسول خدا پيغمبر او را گرفت و ميان ديدگانش را بوسيد غنيمتهائى كه خداوند نصيب و روزى مسلمانان نموده بود از اهل يابس حضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تقديم داشت حضرتش آنها را قسمت نمود ميان جهاد كنندگان و جنگجويان وادى يابس حضرت صادق عليه السّلام فرمود غنيمتهائى كه از وادى يابس نصيب مسلمين شد بجز در جنگ خيبر از هيچ جنگى آن مقدار نصيب ايشان نشد. خداوند سوره عاديات را در آنروز نازل كرد.

إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ اين آيات در باره ابو بكر و عمرو بن عاص نازل شده چه آنها اصرار داشتند و ميخواستند باز دارند امير المؤمنين عليه السّلام را از آنراهى كه سير مينمود از بخل و حسد و كينه‏ايكه نسبت بحضرتش داشتند، چه يقين پيدا كردند راهى كه امير المؤمنين عليه السّلام سير مينمايد عاقبت فتح و فيروز خواهد بود. عمرو بن عاص بابو بكر ميگفت على جوان است و كم تجربه و راه را نميداند اين راهى كه ميرود خوفناك است و درندگان بسيارى دارد. مردم را وسوسه كردند مسلمين نزد امير المؤمنين عليه السّلام رفتند عرض كردند يا ابو الحسن اين راهى كه اختيار فرموديد درندگان بسيارى دارد اگر بر گرديد براه ديگرى بهتر است. بآنها فرمود برويد دنبال كار خود و مهار اسبها را نگاهداريد، كافى است از براى شما، پس از آن متوجه ابو بكر و عمرو بن عاص شد فرمود در اين عقيده و گفتار كسى با شما دو نفر موافق نيست اطاعت من كنيد و سخنان مرا بشنويد من داناترم بآنچه انجام ميدهم آنها ناچار سكوت اختيار كردند و خودشان نسبت بعداوت و دشمنى كه با امير المؤمنين عليه السّلام دارند گواهى ميدهند و پيوسته بر متاع و زندگانى دنيا حريصند.

أَ فَلا يَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِي الْقُبُورِ وَ حُصِّلَ ما فِي الصُّدُورِ إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَخَبِيرٌ   11-9    حضرت صادق عليه السّلام فرمود اين آيات بخصوص در باره اولى و دومى و عمرو بن عاص نازل شده و شامل مردان ديگر است چه آنها در باطن قصد سوء داشتند نسبت بامير المؤمنين (ع) خداوند خبر داد از اعمال آنها فرمود آيا نميدانند كه روزى براى جزا و كيفر نيك و بد اعمال خود از قبر برانگيخته ميشوند و آنچه در دلها از نيك و زشت دارند و پنهان ميكنند همه را خداوند پديدار و آشكار ميسازد، محققا آنروز پروردگار بر نيك و بد كردارشان آگاهست و پاداش و كيفر آنها بايشان خواهد رسيد. اينحديث را در امالى نيز روايت كرده است

شنبه 8 / 11 / 1392برچسب:, :: 12:8 ::  نويسنده : ارادتمند

زلزلة  99  

 سوره زلزله مشتمل است بر ذكر قيامت و بيان احوال آن‏

تفسير جامع، ج‏7، ص: 471

إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها (1) وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها (2) وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها (3) يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها (4)

 ابن بابويه از حضرت فاطمه عليه السّلام روايت كرده فرمود در زمان ابو بكر زلزله شديدى در مدينه رخ داد بطوريكه عموم مردم ترسيدند و نزد ابو بكر و عمر رفتند مشاهده كردند آندو نفر از شدت ترس بشتاب حضور امير المؤمنين عليه السّلام ميروند مردم هم به تبعيت آنها حضور آنحضرت رسيدند امير المؤمنين عليه السّلام از منزل خارج شدند ابو بكر و عمر و عموم مردم در عقب آن بزرگوار رفتند تا رسيدند بباروى شهر آنحضرت بروى زمين نشست مردم هم اطراف او نشستند ديوارهاى مدينه مانند گهواره حركت ميكرد اهل مدينه از شدت ترس صداهاى خود را بگريه و زارى بلند كرده و فرياد ميزدند يا على بفرياد ما برس هرگز چنين زمين لرزه‏اى نديديم، لبهاى آنحضرت بحركت آمد و با دست مبارك بزمين زد و فرمود ايزمين آرام و قرار بگيرزمين باذن خدا ساكت شد و قرار گرفت مردم از اطاعت و فرمان بردارى زمين از امير المؤمنين عليه السّلام تعجب كردند، فرمود شما تعجب كرديد كه زمين اطاعت امر من نمود وقتى باو گفتم قرار بگير؟ عرض كردند بلى يا امير المؤمنين عليه السّلام فرمود من همان انسانى هستم كه خداوند در قرآن ميفرمايد: وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها- 3    من بزمين ميگويم بيان كن براى من حوادث و اخباريكه بر روى تو واقع شده و انجام گرفته است و بمن بگو عملهائى كه مردم در روى تو بجا آورده‏اند پس از آن فرمود اگر اين همان زمين لرزه‏هائى بود كه خداوند در سوره زلزله ميفرمايد خبر ميداد زمين بمن اخبار خود را ولى آن نيست-

 

در مجمع از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده فرمود ايمردم آيا ميدانيد خبرهاى زمين چيست كه براى امير المؤمنين عليه السّلام بيان ميكند عرض كردند خدا و رسولش داناتر است و بهتر ميدانند فرمود گواهى ميدهد بر مرد و زن بآنچه بر پشت آن عمل كردند و ميگويد اين شخص كار نيكو بجا آورده و آنديگرى مرتكب عمل زشت شده اينست خبرهاى زمين. و پروردگار بزمين الهام ميكند كه اخبار و حوادث خود را بامير المؤمنين عليه السّلام بگويد و آنحضرت را آگاه سازد

شنبه 8 / 11 / 1392برچسب:, :: 12:7 ::  نويسنده : ارادتمند

بينه 98

 سوره بينه مشتمل است بر آنكه حجت و برهان پيش از قرآن هم بر كفار و مشركين تمام بود با اينوصف آنها از كفر و عصيان جدا نبودند

 تفسير جامع، ج‏7، ص: 464

 إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكِينَ فِي نارِ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أُولئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ   6  كسانيكه از اهل كتاب كافر شدند و مشركين همه در آتش دوزخ باشند و آنجا هميشه معذبند و ايشان بدترين خلايق هستند- حضرت باقر عليه السّلام فرمود پروردگار قرآن را نازل نمود بر اهل كتاب و مشركين و آنها كافر و مرتد شدند و معصيت و نافرمانى كردند با امير المؤمنين عليه السّلام را و در اثر نافرمانى اينان بدترين خلق خدا هستند

 

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّه  8-7  

 در امالى از جابر انصارى روايت كرده كه حضور پيغمبر بودم امير المؤمنين عليه السّلام وارد شد پيغمبر فرمود برادرم على آمد آنگاه توجهى بخانه كعبه نمود و بدست مبارك اشاره كرد و فرمود بآنخدائيكه جانم در دست قدرت او است روز قيامت على و شيعيان او رستگاران عالمند و فرمود على از حيث ايمان اول شما است و او باوفاترين اشخاص است بعهد خدا و عادل‏ترين شما است بر رعيت و قسمت ميكند ميان شما بعدل و مساوات و بزرگترين خلايق است نزد پروردگار و هر وقت على را پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميديدميفرمود خَيْرُ الْبَرِيَّةِ آمد و چون آيه فوق نازل شد توجهى بامير المؤمنين عليه السّلام نمود و فرمود بخدا قسم مراد از آيه تو هستى ايعلى و شيعيانت وعده‏گاه تو و آنها فرداى قيامت كنار حوض كوثر است تو پيشواى آنان باشى و آنها عموما توجهشان بسوى تو ميباشد

 در محاسن از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد الَّذِينَ آمَنُوا شيعيان ما اهل بيت ميباشد و مقصود از آيه و إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا دشمنان ما خاندان نبوت است و فرمود اخلاص ايمان بخدا و رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و مراد از نماز در اين آيه امير المؤمنين عليه السّلام و دين قيمة حضرت فاطمه عليه السّلام است و خداوند راضى است از مؤمنين در دنيا و آخرت و مؤمنين اگر چه راضى هستند در دنيا از خدا ولى در دل آنها چيزهائى است از مصائب دنيا ولي چون مشاهده كردند روز قيامت و ثواب و پاداش خداوند را كه بآنها عطا فرموده بطور دلخواه از خداوند راضى و خشنود شوند و رضا و خشنودى براى كسانى است كه اطاعت پروردگار را نموده‏اند

 ابو بكر شيرازى كه يكى از مخالفين است در كتاب نزول آيات قرآنى در شأن امير المؤمنين عليه السّلام از انس بن مالك روايت كرده كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده آيه فوق در شأن على نازل شده و علي اول كسى است كه ايمان بمن آورده و عمل نيكو از قبيل نماز و روزه و زكوة و ساير واجبات بجا آورده و  على خير البرية و افضل مخلوقات است و اين حديث را جمعى از مخالفين مانند خطيب خوارزمى و موفق بن احمد و اعمش و ديگران از ابن عباس روايت كرده‏اند

 محمد بن عباس از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هنگام وفات بدخترش فاطمه عليه السّلام فرمود على عليه السّلام را بمن برسان چون آنحضرت وارد شد پيغمبر باو فرمود ايعلى نزديك من بيا چون نزديك رفت رسول خدا باو فرمود تو خير البرية هستى و خداوند آيه إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا را در شأن تو و شيعيانت نازل فرموده و آيه إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا را در حق دشمنان تو و پيروان آنها فرو فرستاده. روز قيامت وارد محشر مى‏شوند در حالتى كه صورتهايشان سياه و لب تشنه و محزونند آنها اشقياء و منافقين امت و دشمنان تو و شيعيانت هستند و بدترين خلق عالمند و احاديث در اين باب از خاصه و عامه بسيار است و همه متفقند كه امير المؤمنين عليه السّلام خير البرية است‏

 

 

شنبه 8 / 11 / 1392برچسب:, :: 12:6 ::  نويسنده : ارادتمند

القدر (97)

سوره قدر مشتمل است بر بيان فضيلت شب قدر و آنكه عبادت و تقرب‏در آن شب بيش از ساير شبهاى ايام سال است و قرآن در شب قدر نازل شده است.

 تفسير جامع، ج‏7، ص: 453

در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود امير المؤمنين عليه السّلام مكرر باصحاب خود ميفرمود هيچ وقت اولى و دومى حضور پيغمبر نرسيدند مگر آنكه آنحضرت با گريه و خشوع سوره قدر را براى آنها قرائت ميفرمود عاقبت روزى ايشان گفتند اى رسول خدا جهت چيست اين قدر سوره قدر را براى ما قرائت ميفرمائيد فرمود بخاطر كسيكه مشاهده ميكنم او را بچشم و حفظ كردم و جاى دادم او را در قلب خود و اشاره فرمود بمن.

و ديگر فرمود براى چيزيكه على عليه السّلام آن را بعد از من مشاهده مينمايد سؤال نمودند اى رسول خدا شما و على چه چيز مشاهده مينمائيد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آيه تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ- را با انگشت مبارك روى زمين نوشت سپس فرمود بآنها آيا بعد از قول خداوند كه ميفرمايد مِنْ كُلِّ أَمْرٍ چيزى باقى ميماند كه نازل نكند عرض كردند خير اى رسول خدا فرمود آيا ميدانيد بچه شخصى نازل ميكنند در شب قدر هر چيزى را گفتند بر شما نازل ميكنند ايرسول گرامى فرمود آيا بعد از من شب قدر وجود دارد عرض كردند بلى فرمود فرشتگان بعد از من در شب قدر بر چه شخصى نازل ميشوند و امورات هر چيز را فرود ميآورند گفتند نميدانيم در آنوقت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سر مرا در بغل گرفت و فرمود بدانيد بر اين على فرشتگان و روح نازل ميكنند هر چيز را بعد از من در شب قدر و چون شب قدر فرا ميرسيد بعد از پيغمبر اكرم (ص) چنان خوف و ترسى بر آنها غالب ميشد كه تصور آن نميتوان كرد بخاطر آنكه مبادا امر و دستورى از پروردگار براى كيفر و نابودى ايشان برسد و آنها بخوبى شب قدر را ميشناختند و از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه بشيعيان ميفرمود شما با مخالفين بوسيله سوره قدر حجت آوريد تا غالب و رستگار شويد سوگند بخدا سور قدر حجت خدا است از براى خلايق بعد از پيغمبر اكرم و آن سوره بزرگ دين شما شيعيان و نهايت علم ما ائمه است حجت بياوريد براى مخالفين ب حم وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ و منذرين بعد از پيغمبر اكرم (ص) صاحبان ام بتنهائى هستند ايطايفه شيعه خداوند در قرآن كريم ميفرمايد وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِيها نَذِيرٌ شخصى حضورش عرض كرد ايفرزند رسول خدا نذير اين امت پيغمبر اكرم (ص) بود فرمود بلى راست ميگوئى آيا زمانى كه پيغمبرى مبعوث نشود روى زمين و در اقطار عالم نذيرى هست يا خير سائل عرض كرد نذيرى نيست آنحضرت فرمود آيا از براى خداوند نذير نيست چنانكه رسول خدا كه فرستاده او بود نذير هم بود سائل گفت بلى براى خداوند نذير ميباشد فرمود پس بدان پيغمبر اكرم (ص) نرفت از دنيا مگر آنكه نذيرى از براى او بود و اگر بگوئى نذيرى نبود لازمه اين سخن آنست كه پيغمبر اكرم (ص) ضايع و باطل و عاطل گذاشته كسانى را كه در اصلاب مردان امت او بودند و بعد از آنحضرت بدنيا آمدند سائل عرض كرد مگر قرآن كافى نيست از براى مردم فرمود بلى كافى است در صورتى كه بيابند مفسرى براى آن عرض كرد مگر پيغمبر اكرم (ص) تفسير نفرموده آنرا فرمود تفسير فرموده پيغمبر اكرم (ص) قرآن را براى يكنفر و بيان نموده قدر و منزلت و شأن او را براى امت و آن شخص على بن أبي طالب عليه السّلام است. سائل عرض كرد. پس اين امر اختصاص دارد بزمان امير المؤمنين عليه السّلام و عموميت ندارد براى ازمنه بعد فرمود خداوند امتناع دارد از آنكه او را پرستش كنند و نبوده باشد در هر عصر و زمانى كسى كه او را بشناساند بمردم و اين امر نذيرى و امامت امرى بود كه اظهار نفرمود آن را پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مگر در وقت و اوان خود. خداوند امور را موقوف بوقت معين قرار داده است چنانكه رسول اكرم (ص) رسالت خود را از خديجه عيال خود هم پنهان ميداشت تا آنكه خداوند امر و دستور داد آشكارا رسالت و نبوت خود را اعلام نمايد. سائل گفت پس صاحب دين بايد امر خود را پنهان بدارد فرمود مگر امير المؤمنين عليه السّلام امر خود را پنهان نداشت از آن زمان كه به پيغمبر ايمان آورد تا وقتى كه امر شد باو اظهار بدارد سائل عرض كرد بلى چنين است آنحضرت فرمود: ما ائمه هر يك امر خود را پنهان ميداريم تا وقتى كه مأمور شويم بر اظهار آن‏

حضرت باقر عليه السّلام فرمود در اين زمان از براى مؤمنين جهادى بجز حج و عمره و ولايت ائمه نمى‏بينم شخصى عرض كرد حضورش ايفرزند رسول خدا مسئله‏اى دارم بر من غضب نكنيد از جهت پرسش آن فرمود سؤال كن عرض كرد آيا امورى را كه در شب قدر فرشتگان و روح بر شما ائمه نازل ميكنند پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آنها را ميدانست و من يقين دارم كه رسول خدا از دنيا در نگذشت مگر آنكه تمام علومى كه دارا بود بامير المؤمنين تعليم نمود و آن حضرت تمام آنها را حفظ نمود. آنحضرت در پاسخ سؤال آنمرد فرمود چه تو را داخل اين خانه نمود گفت قضا و قدر الهى مرا بحضور شما رسانيد تا مسائل دين خود را از شما سؤال كنم و از روى فهم عمل نمايم فرمود پس بدان و حفظ كن آنچه را ميگويم: شبى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بمعراج بردند از آنجا نزول اجلال ننمود مگر                        تفسير جامع، ج‏7، ص: 459

 آنكه خداوند تمام علوم گذشته و آينده و حوادث را باو تعليم نمود و تفسير بسيارى از آنها در شب قدر نازل ميشود و تمام آن علوم را كه پيغمبر در شب معراج فرا گرفت از پروردگار بامير المؤمنين عليه السّلام تعليم فرمود و در شب قدر تفسير آنها بر آنحضرت نازل ميشد و ما ائمه عموما همين طور هستيم آن شخص عرض كرد مگر تفسير آن علوم را پروردگار نفرمود فرمود بلى و لكن بايد تفسير آنها آنچه مربوط بآنسال است از جانب پروردگار در شبهاى قدر نسبت بهمان سال بر پيغمبر و اوصياء بعد از آنحضرت نازل شود و دستور بگيرند از خداوند كه اين سال براى اموريكه ميدانستند چگونه رفتار و عمل نمايند آن شخص عرض كرد ايفرزند رسول خدا تقاضا دارم واضح و روشن‏تر بيان بفرمائيد تا بفهمم فرمود رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از دنيا نرفت مگر آنكه حافظ تمام علوم و تفسير آنها بود سائل گفت پس چه چيز در شب قدر نازل ميشود و چه دانشى افزوده ميگردد در شب قدر براى پيغمبر و اوصياء او فرمود امر بانجام دادن يا ندادن بعضى از چيزها در شب قدر نازل ميشود و اين علم را سابق پيغمبر و امام نميدانست آن مرد گفت پس چه حادث مى‏شود و زياد مى‏گردد در شب قدر از علم و دانش غير آنچه را ميدانستند پيش از شب قدر آنحضرت فرمود ديگر بيش از اين مأمور نيستم بكشف اسرار و مصلحت امور و حكمت اين كتمان را نميداند جز خداوند باز آن مرد زبان درازى كرد و گفت آيا علومشان زيادتر است از علم پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از جهت گذشتن شبهاى بسيارى از شبهاى قدر فرمود خير عرض كرد پس چگونه ميداند وصى و امام علومى را غير از آنچيزى كه پيغمبر باو تعليم نموده و وصيت كرده آيا ممكن است بگوئيم يكى از اوصياء ميداند علومى را كه اوصياء ديگر نميدانند آنها را فرمود هيچ پيغمبرى از دنيا نميرود مگر آنكه تمام علوم او در سينه وصيش مى‏باشد و در شب قدر روح و فرشتگان نازل مى‏كنند حكم هر چيز را كه بايد پيغمبر و يا امام در ميان بندگان حكم بفرمايند آن مرد گفت امام و پيغمبر پيش از شب قدر نميدانستند حكم آن چيز را فرمود ميدانستند حكم آن را و لكن مأموريت نداشتند بر امضاء آن حكم و عدم امضاء آن تا امر شود بآنها در شب قدر كه چگونه بايد در اين سال‏

حكم كنند و رفتار نمايند آنمرد گفت ايفرزند رسول خدا من قدرت و توانائى ندارم كه شب قدر را انكار كنم و اقرار و اعتراف دارم بتمام فرموده‏هاى شما حضرت باقر عليه السّلام فرمود هر كس شب قدر را انكار كند از ما نيست مجددا آنمرد سؤال نمود آيا زياد ميشد در شب قدر علم و دانش پيغمبر اكرم عليه السّلام و ميداند چيزهائى را كه پيش از شب قدر نميدانست فرمود آنحضرت در پاسخ آنمرد اينگونه سؤال براى شما جايز نيست. مگر نگفتم پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تمام علوم گذشته و آينده را ميدانست و از دنيا نرفت مگر آنكه جميع آنها را بوصى خود ياد داد و اوصياء بعد از پيغمبر داراى تمام علوم ميباشند و سؤالى كه نمودى خداوند نهى فرمود پيغمبران و اوصياء آنها را از

آنكه آگاه گردانند كسى را از بندگان آنرمد گفت چگونه بشناسيم شب قدر را در هر سال فرمود ماه رمضان كه داخل شد در هر شب يكصد مرتبه سوره حم دخان را قرائت كن چون شب بيست و سوم فرا رسيد مشاهده خواهى نمود آنچه را كه سؤال نمودى و تصديق خواهى كرد و مى‏بينى كه جنود شياطين وارد مى‏شوند بر اهل ضلالت و ارواح آنها و خبرهاى دروغ بآنها ميگويند و چون چنين شود ايشان ميگويند در خواب چنين و چنان ديده‏ايم و هر كس اعتقاد و ايمان بشب قدر داشته باشد ميداند كه آنشب اختصاص دارد بما ائمه چه پيغمبر هنگام وفات فرمود ايمردم على عليه السّلام بعد از من ولى و امام شما است اگر از او اطاعت و پيروى نمائيد هدايت و رستگار خواهيد شد و هر كس ايمان ندارد بعلى بشب قدر معتقد نيست و كسيكه اعتقاد دارد بشب قدر بجز آنچه ما ميگوئيم او دروغ گو و كاذب است چه ذات مقدس پروردگار پاك و منزه از آنست كه او امر خود را با روح و فرشتگان بسوى كافر و فاسق و تبه كارى نازل نمايد و چنين اشخاصى در گمراهى و ضلالت حيران و

سر گردانند و فرمود از علامت شت قدر آنستكه بوى خوشى ميوزد و اگر زمستان است قدرى از شبهاى ديگر ملايم‏تر و چنانچه در تابستان است اندكى سرد و پاكيزه‏تر از

 در كافى از ابى يحيى صنعانى روايت كرده حضرت صادق عليه السّلام ميفرمود روزى جدم امير المؤمنين عليه السّلام قرائت نمود سوره إِنَّا أَنْزَلْناهُ را و حسنين حضور آن بزرگوار نشسته بودند حضرت امام حسين رو كرد بپدر خود گفت يا امير المؤمنين عليه السّلام مى‏بينم هر وقت تلاوت مى‏نمائيد اين سوره را حظى و لذتى از قرائت آن مى‏بريد فرمود چنين است ايفرزند آن سوره چون بر جدت خاتم پيغمبران نازل شد بر من قرائت نمود و دست مباركش را بر كتف من گذاشت و فرمود ايعلى و ايوصى من بر امت و اى جهاد كننده با دشمنان من تا روز قيامت، اين سوره مخصوص تو ميباشد بعد از وفات من و اختصاص بفرزندان تو دارد بعد از تو برادرم جبرئيل مقدرات و حوادث و پيش آمدهاى امت را در هر سال فرود آورد و نازل كند بر تو و فرزندانت در شب قدر چنانكه بر من نازل مى‏كند و خداوند در آن شب نور ساطعى در قلب تو و فرزندان اوصيائت وارد كند تا طلوع فجر

 

شنبه 8 / 11 / 1392برچسب:, :: 12:4 ::  نويسنده : ارادتمند

علق 96

 سوره علق مشتمل است بر امر بقرائت كردن اسم پروردگار و در طغيان و سركشى كردن اغنياء و ثروتمندان و توبيخ مشركين قريش و ابو جهل و تهديد ايشان بآتش دوزخ.

 تفسير جامع، ج‏7، ص: 447

قوله تعالى اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَ رَبُّكَ- الْأَكْرَمُ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ على بن ابراهيم از ابن عباس روايت كرده كه پيش از بعثت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خوابهاى راست و نيكو مى‏ديد و تاويل آنها مطابق آنچه ديده بود واقع ميشد و تنها بطرف كوه حرا تشريف ميبرد روزى بر كوه حرا نشسته بود جبرئيل او را صدا زد ولى ظاهر نشد بر او آنحضرت مدهوش شد مشركين او را بخانه خديجه بردند خديجه حضرتش را در بغل گرفت و سر مباركش را ميان دامن خود گذاشت و بوسيد عرض كرد تو را چه ميشود پدر و مادرم فدايت گردد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم داستان خود را براى خديجه بيان نمود خديجه بسيار مسرور و خرم شد و گفت ستايش ميكنم پروردگارى را كه توفيق بمن عطا فرمود و شوهرم را پيغمبر مرسل قرار داد آنگاه گفت فردا هم بكوه حرا تشريف ببريد فرمود ميروم سحرگاه نيز بكوه حرا تشريف برد طولى نكشيد جبرئيل امين به نيكوترين صورت و خوشبوترين رايحه بر حضرتش ظاهر شد سلام كرد و گفت اى محمّد (ص) پروردگارت سلام ميرساند و تو را بتحيت و اكرام مخصوص گردانيده و ميفرمايد تو رسول و پيغمبر من هستى بر تمام مخلوقاتم از جن و انس و ساير موجودات ديگر بخوان آنها را بسوى من و بگويند و اعتقاد پيدا كنند به لا اله الا اللّه محمّد رسول اللّه على ولى اللّه آنگاه بزمين زد چشمه آبى نمايان شد پيغمبر از آن آب آشاميد و وضو گرفت سپس پنج آيه از سوره علق را بر حضرتش خواند و بآسمان بالا رفت آن حضرت از كوه حرا بزير آمد عبور نميكرد بدرخت و گياه و ديوارى مگر آنكه آنها با صداى رسا سلام ميكردند و ميگفتند السلام عليك يا رسول اللّه++++++++++++

 

 

شنبه 8 / 11 / 1392برچسب:, :: 12:2 ::  نويسنده : ارادتمند

التين (95)

سوره التين مشتمل است بر عظمت آفريدگاريكه مستحق پرستش است و خلقت انسان و تطور احوال او و توبيخ و سرزنش كسانيكه تدبر و تفكر نميكنند و تكذيب مينمايند روز حشر و قيامت را

تفسير جامع، ج‏7، ص: 443

قوله تعالى. وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ وَ طُورِ سِينِينَ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ   5-1   سوگند بانجير و زيتون و بطور سينا و بشهر مكه كه ما انسان را در مقام خلقت بنيكوترين صورت بيافريديم سپس بواسطه كفران نعمت به پست‏ترين رتبه برگردانيم-

 ابن بابويه ذيل آيات فوق از حضرت موسى بن جعفر (ع) روايت كرده فرمود خداوند از ميان شهرها چهار شهر را بر گزيده يكى تين كه مدينه منوره است دوم زيتون كه بيت المقدس است سوم طور سينين كه كوفه است چهارم بلد امين كه مكه ميباشد- و از حضرت صادق (ع) روايت كرده فرمود تأويل تين و زيتون حضرت امام حسن (ع) و امام حسين (ع) و طور سينين على بن أبي طالب (ع) و ولايت آنحضرت ميباشد كه منافقين تكذيب كرده‏اند آن را و بلد امين پيغمبر اكرم (ص) است-

 و در مناقب از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام ذيل آيه ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ روايت كرده فرمود آيه در باره تيم و عدى نازلشده چه در اثر بغض و عداوتيكه آنها با امير المؤمنين عليه السّلام داشتند خداوند ايشان را در پست‏ترين مكان دوزخ جاى دهد.

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ فَما يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحاكِمِينَ   8-6  مگر آنانكه بخدا ايمان آورده و نيكو كار شدند بآنها پاداش دائمى بهشت عطا كنيم پس اى انسان ناسپاس مشرك چه واداشت تو را كه تكذيب روز جزا بنمائى و منكر قيامت شوى آيا خداى مقتدر حكم فرماى عالم نيست و استفهام در آيه استفهام تقريرى است يعنى البته هست- احمد بن عبد اللّه مؤدب و ابن جريح كه هر دو از علماء عامه هستند از ابى هريره و ابن عباس روايت كردند كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در خانه ام هانى خواب رفته بود چون بيدار شد محزون بود ام هانى سبب حزن حضرتش را سؤال نمود فرمود در خواب قيامت و احوال آن و بهشت و نعمتها و جهنم و انواع عذاب را مشاهده كردم معويه و عمرو بن عاص را در وسط دوزخ ديدم فرياد ميزدند و بر سر آنها سنگهائى از زبانيه آتش فرود ميآوردند و بايشان ميگفتند چرا ايمان بولايت امير المؤمنين عليه السّلام نياورديد رسول اكرم (ص) فرمود در آنحال از پشت پرده عظمت پروردگار على عليه السّلام را مشاهده كردم خوشحال و خندان است و ميگويد پروردگار من و خداى كعبه حكم فرمود ميان من و دشمنانم سپس پيغمبر فرمود خداوند دشمنان على را بجهنم ميفرستد آنگاه على در موقف توقف مينمايد و شفاعت ميكند براى اهل بيت و ذرية و شيعيان خود-

 و از محمد بن فضيل روايت كرده گفت تفسير سوره التين را از حضرت رضا عليه السّلام سؤال نمودم فرمود تين و زيتون حضرت امام حسن عليه السّلام و امام حسين عليه السّلام و طور سينا امير المؤمنين عليه السّلام و البلد الامين رسول اكرم (ص) است هر كس اطاعت و فرمان بردارى نمايد از آنحضرت ايمن باشد از عذاب جهنم و اسفل سافلين و كسانى هستند كه نقض كردند عهد و پيمانى كه پيغمبر از آنها گرفت در باره ولايت امير المؤمنين عليه السّلام إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا امير المؤمنين عليه السّلام و شيعيان آنحضرت هستند و دين ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه معصومين عليهم السلام ميباشد

 

شنبه 8 / 11 / 1392برچسب:, :: 12:1 ::  نويسنده : ارادتمند

 

 انشراح‏94  

                        تفسير جامع، ج‏7، ص: 438

سوره انشراح مشتمل است بر ذكر نعمتهائيكه پروردگار به پيغمبرش عطا فرموده‏

أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ (1) وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ (2) الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ (3) وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ (4)

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً (5) إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً (6) فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ (7) وَ إِلى‏ رَبِّكَ فَارْغَبْ (8)

در بصائر الدرجات از حضرت صادق (ع) روايت كرده فرمود خداوند بولايت امير المؤمنين (ع) دل مبارك پيغمبر اكرم را روشن نمود و در اثر فتح مكه و اسلام آوردن قريش سينه حضرتش را باز و باو توانائى داد- آيا بار گرانت را فرو ننهاديم يعنى تكليف بر تو آسان كرديم يا بار گران از دل تو برداشتيم بسبب آمرزيدن گناه امت چه گناه امت بار گرانى بود بر دل  پيغمبر اكرم (ص) خداوند آن را برداشت و بعضى گفتند وضع بمعناى عصمت است و وزر بمعناى گناه يعنى تو را معصوم قرار داديم و گناه از تو سر نخواهد زد و بار سنگين جنگها را كه پشت را ميشكست بواسطه يارى على (ع) برداشتيم و نام نيكوى تو را در عالم بلند كرديم‏

 

 فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ إِلى‏ رَبِّكَ فَارْغَب  8-5  

 در كافى از حضرت صادق (ع) روايت كرده فرمود يعنى وقتى فارغ شدى از تبليغ رسالت و واجبات و محرمات و احكام منصوب كن على (ع) را بخلافت و ولايت و وصايت و اعلان نما فضيلت او را آشكارا تا مردم هدايت بشوند بوجود مقدس علي امير المؤمنين (ع) و بسوى پروردگار در امر نصب كردن على (ع) راغب شو و ميل نما و مشتاق باش و بنگرانى و كراهت منافقين متوجه مباش و اينحديث را ابن شهر آشوب و صاحب بصائر الدرجات و محمد بن عباس و جمع بسيارى از اصحاب حديث بطرق عديده از ائمه معصومين عليهم السلام روايت كرده‏ان

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان صلح پایدار و آدرس 14klid.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 377
بازدید دیروز : 161
بازدید هفته : 552
بازدید ماه : 539
بازدید کل : 26860
تعداد مطالب : 460
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت