صلح پایدار
دو شنبه 11 / 8 / 1392برچسب:, :: 21:20 ::  نويسنده : ارادتمند

برسى از ابن عباس ذيل آيه «سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً»   35  روايت كرده گفت چون هرون بموسى ملحق شد هر دو با هم بملاقات فرعون رفتند ولى بيمناك و خائف بودند ناگاه در پيش روى آنها سوارى پديدار شد كه لباسى مكلل و زرين در برداشت و در دستش شمشير مرصعى از طلا بود كه فرعون فوق العاده بطلا علاقمند و شائق و توجه او باسلحه و زرينه آلات بود.

سوار با جبروت هر چه تمامتر بفرعون نزديك شده دستور داد موسى و هرون را بپذير و بايشان ايمان بياور و گر نه ترا بقتل ميرسانم و فرعون از شدت اضطراب بر خود بلرزيد و مهلت خواست كه تا روز بعد موسى و هرون را اجابت كند و پس از خروج آنها دربان و حاجب قصر را احضار نموده و مورد خطاب و عتاب قرار داد كه چرا بدون كسب اجازه سوار را بداخل قصر راه داده‏اند نگهبانان قسم ياد كردند كه ما فقط موسى و هرون را بداخل قصر راه داده‏ايم و سوارى همراه آنها نبود.

ابن عباس گويد كه آن سوار تمثال مبارك امير المؤمنين عليه السّلام بود كه خداوند پيغمبران سلف را بوجود مبارك حضرتش سرا يارى و مدد مينمود و پيغمبر مكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم را علنا و آشكارا يارى و همراهى كرد.

و امير المؤمنين كلمه بزرگ خداست كه او را بصورتهاى مختلفه براى اولياء خود ظاهر ساخته و دوستان خدا بنام حضرتش توسل ميجويند و كشتى نجات امت مرحومه است و مراد از جمله «وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً فَلا يَصِلُونَ إِلَيْكُما بِآياتِنا» اشاره بهمين مطلب است و مقصود از آية كبرى براى موسى و هرون همان سوار بود.

 

و نيز برسى از بعض اصحاب تاريخ روايت كرده كه روزى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله نشسته و شخص جنى از آنحضرت قضايا و مسائل مشكله خود را سؤال مينمود ناگاه امير المؤمنين عليه السّلام حضور پيغمبر شرفياب شدند آن جنى رعشه بر اندامش افتاد و چون گنجشك ضعيفى كوچك شده عرض كرد ايرسول خدا مرا پناه دهيد.

پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود از كه ميترسى و پناه ميخواهى عرض كرد از اين جوان و اشاره بامير المؤمنين عليه السّلام نمود پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمودند چرا از اين جوان ميترسى گفت وقتى كه كشتى نوح روز طوفان بحركت درآمد من خود را بكنار كشتى رسانيدم تا شايد كشتى را غرق كنم چون نزديك كشتى رسيدم اين جوان چنان ضربتى بمن زد كه يكدست مرا قطع نمود دست خود را بيرون آورده و نشان پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله داد حضرتش تصديق قول جنى را نموده فرمودند آرى اين جوان همانست كه نوح بنى را يارى كرده است.

 

شيخ طوسى از سليمان ديلمى ذيل آيه «وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا وَ لكِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ» 41   روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السّلام معناى آيه را سؤال نمودم فرمود كتابى را خداوند بقلم قدرت خود بدو هزار سال قبل از خلقت خلايق نوشته و بر عرش نهاده است گفتم اى مولاى من بر روى آن كتيبه چه نگاشته شده فرمود بر كتاب مزبور چنين مرقوم شده: اى شيعه آل محمد صلى اللّه عليه و آله اگر شما امت مرحومه با ولايت على و اولادش سوى من بيائيد پيش از آنكه از من چيزى بخواهيد و سؤالى كنيد مطلوب شما را عطا ميكنم و پيش از آنكه مرتكب معصيت شويد شما را عفو نموده و ميآمرزم و ساكن بهشت كرده و مشمول رحمت واسعه من خواهيد شد

 

أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِيهِ كَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا  61   آيا آن كسى را كه بوعده نيكوى بهشت جاويد وعده داده‏ايم و البته بدان هم ميرسد مانند كسى است كه او را در دنيا از مال و منال ناچيز بهره‏مند ساخته سپس در روز قيامت بمحضر عدل ما حاضر ميشوند.

و اين آيه در باره رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم و ابو جهل وارد شده ولى حسن بن ابى الحسن ديلمى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود آيه فوق در باره امير المؤمنين عليه السّلام و عموم منافقين نازل شده است.

و مراد از كسى كه باو وعده داده شده على بن أبي طالب عليه السّلام است و خداوند بحضرتش وعده فرموده كه در دنيا از دشمنانش انتقام بكشد و در آخرت هم دوستانش را به بهشت داخل كند.

 

 وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ   68   پروردگار تو هر چه را بخواهد بيافريند و برگزيند و بر مردم چنين قدرت و اختيارى نيست بلكه همه اختيار براى خدا است. ابن شهر آشوب ذيل آيه فوق از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده فرمود:

خداوند آدم را آنچنانكه ميخواست آفريد و هر كه را ميخواست برگزيد از آن جمله پروردگار عالم از بين تمام خلايق من و اهلبيت مرا برگزيد مرا برسالت و على عليه السّلام را بوصايت اختصاص داد و اختيارى بخلايق نداد تا بدلخواه خود كسى را برسالت و يا امامت برگزينند من و اهلبيت من بهترين خلق خدا و برگزيده ذات اقدس پروردگاريم پاك و منزه است خداى تعالى و برتر از آنست كه كفار مكه براى حضرت احديت حق شريك بياورند.

اين حديث را حافظ محمد بن موسى شيرازى كه از مشايخ و بزرگان علماء عامه است در كتاب مستخرج از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده.

 

دو شنبه 11 / 8 / 1392برچسب:, :: 21:19 ::  نويسنده : ارادتمند

قصص

خلاصه مطالب سوره قصص عبارت است از داستان موسى و شعيب و موسى و فرعون و تمثيل دشمنان آل محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم بفرعون و هامان و توجه دادن مردم بهلاكت گذشتگان و داستان سركشى و طغيان قارون در اثر فزونى ثروت و مال دنيا و فرو رفتن او در زمين و دلايل توحيد و خداشناسى.

 

در سفر جنگ صفين از امير المؤمنين عليه السّلام هم نظير معجزه موسى بمنصه ظهور رسيد و شرح آن بدينقرار است:

روزى اردوى مسلمين در منزلى فرود آمد ولى آب وجود نداشت اصحاب حضورش عرض كردند ما و چهارپايان سخت تشنه هستيم و از هر طرف بطلب آب رفته و نيافته‏اند تدبير چيست؟

امير المؤمنين با عده‏اى از همراهان از لشگر جدا شده و به تفحص پرداختند تا بدير راهب نصرانى رسيدند حضرت از راهب پرسيدند در اين نزديكى آب يافت ميشود راهب گفت بيش از دو فرسنگ راه بايد رفت تا بآب رسيد اصحاب عرض كردند اجازه بفرمائيد ما برويم و از آنجا آب بياوريم فرمودند نيازى بعزيمت شما نيست كمى رو بقبله راه رفته و فرمودند اين موضع را حفر كنيد اندكى زمين را كندند سنگ بزرگى ديده شد هر چه كوشش نمودند نتوانستند آنرا بردارند آنحضرت شخصا تشريف برده سنگ را بتنهائى برداشتند زير آن چشمه آبى ظاهر شد كه چون عسل شيرين و مانند برف سرد و گوارا بود فرمودند هر چه ميخواهيد بياشاميد و مركب‏هاى خود را سيراب كنيد و راويه و مشك‏هاى خود را پر نمائيد سپس سنگ را بجاى خود گذاشت و فرمود خاك روى آن سنگ بريزند.

راهب كه از بالاى دير ناظر جريان آن بود فرود آمده خود را حضور امير المؤمنين عليه السّلام رسانيد عرض كرد آيا شما پيغمبر مرسل هستيد فرمود خير مجددا سؤال نمود پس از فرشتگان مقرب ميباشيد فرمود خير من وصى پيغمبر خاتم محمد بن عبد اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلّم هستم عرض كرد اى مولاى من دست مباركت را بمن دهيد تا من بدست شما ايمان آورم دست حضرت را گرفته و گفت گواهى ميدهم كه خدائى نيست جز خداى يگانه و شهادت ميدهم كه محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم پيغمبر او و شما وصى رسول خدا و بعد از پيغمبر احق بامر خلافت ميباشى امير المؤمنين عليه السّلام فرمود چه شد كه اسلام اختيار نمودى عرض كرد بناى اين دير فقط براى طلب و زيارت شما بوده پيش از من اشخاص متعددى در اين دير بوده و فوت كرده‏اند و اين كرامت و توفيق را نيافتند خداى تعالى اين افتخار و توفيق را نصيب من فرمود كه بزيارت شما نائل شدم و علت اين بنا و انتظار راهبان آن اين بود كه در كتب ما ثبت و درج شده كه در نزديكى اين دير چشمه‏اى است و سنگى روى آن نهاده شده و پيدا نخواهد شد مگر بر دست وليى از اولياء خدا و چون چشمه بدست شما گشوده شد دانستم شما همان ولى خدا هستيد لذا قبول اسلام نموده و بحق ولايت شما معترف شدم امير المؤمنين عليه السّلام بطورى متأثر و گريان شد كه محاسن مباركش تر شده و فرمود خدائى را ستايش ميكنم كه مرا فراموش نفرموده و در كتب پيشينيان مرا ياد كرده سپس رو باصحاب نموده فرمودند بيانات اين مرد را شنيديد عرض كردند همه شنيديم و خدا را شكر مى‏كنيم كه نعمت وجود شما را بما ارزانى داشته است.

راهب تازه مسلمان در ركاب حضرت براى شركت در جنگ صفين حركت كرد و در آن كارزار شهيد شد و آنحضرت بر جنازه‏اش نماز خوانده و طلب مغفرت نمود و فرمود او از دوستان ما اهل بيت بود

دو شنبه 11 / 8 / 1392برچسب:, :: 21:9 ::  نويسنده : ارادتمند

وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً   83    على بن ابراهيم ذيل آيه مزبور از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از آيات در اين آيه وجود مقدس امير المؤمنين عليه السّلام است شخصى حضورش عرض كرد عامه گمان ميكنند كه آيه وَ يَوْمَ نَحْشُرُ راجع بقيامت است حضرتش فرمود پس بعقيده ايشان روز قيامت از هر امت و جماعتى طايفه‏اى را زنده و محشور ساخته و بقيه آنها را واگذارده و محشور نميسازد و حال آنكه در باره قيامت ميفرمايد «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» آن مرد گفت بنابر اين سخن كه فرموديد آيه اول وَ يَوْمَ نَحْشُرُ اشاره برجعت وَ حَشَرْناهُمْ مربوط بقيامت ميباشد فرمود بلى.

 

 

آيه «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُون   89

در كافى ذيل آيه فوق از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود بخدا حسنه ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و سيئه دشمنى آن بزرگوار است و فرمود هر كس داراى ولايت باشد عمل نيكو و حسنه كه انجام دهد اجرش ده برابر شود و چنانچه داراى ولايت نباشد اعمال نيكش فاقد ثواب بوده و در آخرت نصيبى نخواهد داشت.

و نيز از آنحضرت روايت كرده فرمود وقتى ابو عبد اللّه جدلى خدمت امير المؤمنين عليه السّلام شرفياب شد آيه مزبور مطرح بود باو فرمود ميخواهى معناى آيه را برايت بگويم عرض كرد كمال اشتياق را دارم فرمود مراد از حسنه معرفت ولايت و دوستى ما است و غرض از سيئه انكار ولايت و بغض و دشمنى ما اهل بيت ميباشد.

و اينحديث را برقى در محاسن و ابن بابويه در امالى و عامه نيز بطرق متعدد نقل نموده‏اند.   

                   

در كافى ذيل آيه «سَيُرِيكُمْ آياتِهِ فَتَعْرِفُونَها»   93  از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از آيات در اين آيه امير المؤمنين عليه السّلام است و نباء عظيم آنحضرت و ائمه معصومين ميباشند و اين فرمايش خود امير المؤمنين عليه السّلام است كه ميفرمود:

بخدا قسم از براى پروردگار آيتى و نباء عظيمى بزرگتر از من نيست.

دو شنبه 11 / 8 / 1392برچسب:, :: 21:5 ::  نويسنده : ارادتمند

خلاصه مطالب سوره نمل عبارت است از بيان مؤمنين و شرح حال كفار و بعثت حضرت موسى و داستان سليمان و بلقيس و عاقبت ستمكاران و بيان حال امت‏هاى سلف و اشاره به نفح صور و اهوال قيامت.

 

شيخ مفيد در كتاب امالى ذيل آيه أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ   62   از عمر بن حصين روايت كرده گفت من و عمر بن خطاب حضور پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم نشسته بوديم و امير المؤمنين هم در كنار پيغمبر جلوس كرده بود كه پيغمبر اين آيه را تلاوت نمود ناگاه امير المؤمنين عليه السّلام ضجه‏اى كرده و صدائى شبيه بصداى پرنده نمود پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمود يا على چرا بشنيدن اين آيه جزع نموده مضطرب شدى گفت ايرسول خدا چگونه جزع نكنم در صورتى كه در اين آيه خداوند تصريح ميفرمايد كه شما را خليفه‏هاى روى زمين قرار داديم فرمود يا على جزع نكن بخدا قسم ترا دوست نميدارد مگر مؤمن و دشمن ندارد ترا مگر منافق و صالح بن عقبه از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود اين آيه در باره حضرت حجة قائم آل محمد صلى اللّه عليه و آله نازل شده كه چون در مقام حضرت ابراهيم در مسجد الحرام دو ركعت نماز گذارده و دست‏ها بدعا بردارد خداوند دعاى حضرتش را اجابت فرموده بدى‏ها را از وجود شريفش دور ساخته و امر بظهورش ميدهد و خليفه روى زمين ميشود اوست مضطرى كه دعايش مقرون اجابت واقع خواهد شد و اين آيه از آياتى است كه تاويل آن بعد از تنزيل آنست.    

 

قوله تعالى: وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ   82  همينكه موعد عذاب كافران فرا رسد جنبنده‏اى را از روى زمين برمى‏انگيزيم تا با ايشان سخن گويد چونكه مردم بآيات ما يقين نكرده‏اند

طبرسى از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه فرمود آن جنبنده چون ظاهر شود عصاى موسى و انگشتر سليمان با او است با انگشتر روى مؤمنين را نقش و مهر كند و با عصا بينى كفار را بشكند و چون مردم در محضرش جمع شوند مؤمن و كافر را از يكديگر تميز داده و بشناسد و بر روى مؤمن مينويسد اين شخص مؤمن است و بر روى كافر مينويسد اين كافر است.

در كافى ذيل آيه فوق از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود امير المؤمنين عليه السّلام فرموده من بفرمان خداوند در روز قيامت قسمت كننده بهشت و جهنم هستم و كسى بدون اجازه من داخل آنها نميشود و من فاروق اكبرم و امام مردمان پيش از خود و بعد از خود ميباشم و احدى بر من سبقت و پيشى نميگيرد مگر برادرم احمد صلى اللّه عليه و آله پيغمبر مكرم و رسول خدا و من بر يك طريق و راه هستيم فقط حضرت را بنام خود و مرا بنام خويش ميخوانند و خداوند از روز الست و اول آفرينش جهانيان علوم منايا و بلايا و وصايا و فصل الخطاب را بمن عطا فرموده و من صاحب كرات و دولت تمام دولت‏ها و عصاى موسى هستم و دابه خدا كه با مردم تكلم مينمايد منم.

و از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود روزى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم وارد مسجد شد ديد امير المؤمنين عليه السّلام ريگهاى مسجد را جمع نموده و سر مباركش را روى ريگها گذارده و بخواب رفته است او را بپاى مبارك حركت داده فرمود اى دابه خدا برخيز يكى از اصحاب حضور پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله عرضه داشت اى رسول خدا آيا جايز است ما فرزندان خود را باين اسم بناميم فرمودند خير بخدا قسم اين كلمه دابة اللّه مختص پسر عمم على عليه السّلام است و مراد از دابه در اين آيه شريفه اوست آنگاه فرمود يا على همين كه دوره آخر زمان شود خداوند ترا در نيكوترين صورت برانگيزاند و با تو علامتى است كه با آن دشمنانت را نام ميگذارند شخصى بحضرت صادق عليه السّلام عرض كرد عامه عقيده دارند و ميگويند اين دابة با آنها سخن ميگويد فرمود خداوند با ايشان در آتش جهنم سخن ميگويد و امير المؤمنين با آنها از گفتار خودشان سخن خواهند گفت و اين آيه يكى از آيات مؤيد رجعت است كه در آيات بعد بيان ميشود.

و نيز از آنحضرت روايت كرده فرمود پروردگار در حديث قدسى به پيغمبرش فرموده اى محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم على اول امامى است كه از مردم براى او عهد و پيمان گرفته شده و آخر شخصى است كه قبض روح ميشود او دابه‏اى است كه با مردم تكلم ميكند.

و از اصبغ بن نباته روايت كرده گفت روزى حضور مولاى خود امير المؤمنين عليه السّلام بودم خدمتش عرض كردم دابه‏اى كه خداوند در قرآن بيان ميفرمايد كيست فرمود همان شخصى است كه نان سركه و زيتون تناول ميكند مقصود نفس شريف حضرتش بود.

محمد بن عباس از اصبغ بن نباته روايت كرده روزى معويه باو گفت اى اصبغ شما شيعيان گمان داريد آن دابه‏اى كه خداوند در آخر زمان برمى‏انگيزد و با مردم تكلم ميكند على بن أبي طالب عليه السّلام است باو گفتم نه تنها ما شيعيان اين عقيده را داريم بلكه يهوديها نيز همين عقيده را دارند معويه رأس جالوت بزرگ يهوديان را احضار نمود از او پرسش كرد دابة الارض نزد شما كيست گفت مرديست موسوم بايليا معويه گفت اى اصبغ ايليا بزبان عبرانى على عليه السّلام است. 

 ابن بابويه از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود شخصى بعمار بن ياسر گفت ايعمار در قرآن آيه‏اى است كه مرا بشك انداخته و قلبم را متزلزل نموده عمار گفت كدام آيه تو را چنين پريشان حال ساخته گفت آيه «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ» مراد از اين دابه چيست عمار گفت بخدا قسم در روى زمين نخواهم نشست و چيزى نميخورم و نمى‏اشامم تا آنكه او را ببينم و بتو نشان بدهم آنگاه عمار بهمراهى شخص مزبور براه افتادند تا چشم عمار بامير المؤمنين عليه السّلام افتاد كه در محلى نشسته و خرما تناول ميفرمود امير المؤمنين عمار را ديده فرمود ايعمار بيا و بنشين و از اين خرما تناول كن عمار پيش رفته و جلوس نموده و بخوردن خرما مشغول شد آن مرد تعجب نموده گفت سبحان اللّه ايعمار مگر تو قسم نخوردى تا ملاقات و ديدن دابه دست از طلب باز نداشته و از خوردن و آشاميدن امتناع نمائى و مرا بسوى او رهبرى نمائى عمار گفت من بقسم خود عمل كرده و او را ديده و بتو هم نشان دادم لكن تو تعقل ننمودى مراد از آن دابه مولايم امير المؤمنين عليه السّلام است كه بحضورش رسيديم.

سه شنبه 5 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:46 ::  نويسنده : ارادتمند

 

 وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِين 214  در روايت على بن ابراهيم است كه مراد از رهط على و حمزه و جعفر و حسن و حسين و ائمه از آل محمد عليه و عليهم السلام ميباشند.

و فرمود چون اين آيه در مكه بر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شد چهل نفر از بنى هاشم كه تماما وابسته حضرتش بودند دعوت فرمود پس از پذيرائى و طعامى كه بايشان داد فرمود از ميان شما كيست كه مرا يارى نموده و دين خدا را حمايت كند تا او را وصى و جانشين خود سازم ابو لهب بحاضرين گفت زود متفرق شويد زيرا حتما محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم شما را سحر ميكند و همگى متفرق شده رفتند مرتبه دوم پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم خويشان خود را جمع نموده و ضيافتى داد و سپس فرمود هر كس از شما اول بمن ايمان بياورد او را وصى و وزير و جانشين خود مينمايم اين مرتبه نيز بر اثر تحريك ابو لهب حضار مجلس متفرق شدند نتيجه‏اى حاصل نگرديد روز سوم باز پيغمبر اكرم بستگان و خويشان از عشيره خود را در مجلسى جمع نموده و پس از صرف شير و پذيرائى بايشان خطاب نموده فرمود: كيست از ميان شما كه بمن ايمان آورده مرا يارى نمايد دين مرا ادا كند و وعده مرا انجام دهد و جانشين و وزير و وصى من شود؟ ناگاه على بن أبي طالب عليه السّلام كه از نظر سن كوچكتر از تمام حاضرين و فاقد ثروت و مال بود برخاست و گفت يا رسول اللّه من حاضرم بآنچه فرمودى عمل كنم پيغمبر فرمود يا على تو وصى و وزير و جانشين من ميباشى.

اقوام آنحضرت از مجلس برخاسته و بطريق استهزاء بابو طالب گفتند مبارك باد بر تو اى ابو طالب محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم پسر برادرت فرزند خودت را بر تو امير كرد.

 

فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ   216  و چنانچه ترا نافرمانى كنند بآنها بگو من از آنچه مى‏كنيد بيزارم.ابن بابويه ذيل آيه فوق از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود معناى آيه چنين است:

اى پيغمبر اگر بعد از تو مسلمين در ولايت على عليه السّلام و ائمه ترا نافرمانى كنند بايشان بگو من از شما و عصيان و نافرمانى شما بيزارم، زيرا كه پيغمبر حياة و مماتش يكسان است معصيت و نافرمانى در حال حياة و ممات آنحضرت فرقى ندارد.

 

 وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِين  219  ابن بابويه و شرف الدين از جابر بن يزيد جعفى ذيل آيه فوق روايت كرده‏اند كه حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود خداى تعالى نور محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم را از نور عظمت و جلالت خود پديد آورد و آن نور لاهوتى است كه از ذات مقدس خويش جلوه‏گر شده و همان نورى است كه چون موسى بن عمران تقاضاى ديدار نمود بر او تجلى كرد و موسى طاقت و توانائى رؤيت آنرا نداشته و مدهوش بر زمين افتاد «وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقاً» و آن نور همان نور محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم بود كه مشيت پروردگار بر آن تعلق گرفت تا محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم را از آن نور بيافريند اول آن نور را دو بخش فرمود از شطر اول محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم و از شطر ديگر على بن أبي طالب عليه السّلام را بيافريد و جز آن دو بزرگوار موجود ديگرى را از آن نور خلق نفرمود خداوند محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم وعلى را بدست قدرت خويش بيافريد و بنفس نفيس از روح خود بآن دو بزرگوار بدميد و بصورتى كه ميخواست مصور فرمود و ايشان را امين خود نمود و بر خلايق خليفه و گواه و زبان و عين خويشتن كرد و از علم و دانش خود هر دو را بهره وافى داد و آنها را بر مغيبات خود آگاه ساخته و بيان را بايشان آموخت يكى را نفس و ديگرى را روح خود مقرر داشت قيام نكنند و بر پا نايستند يكى از آنها بدون ديگرى محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام اگر چه در ظاهر بشرند ولى در باطن لاهوتى هستند و براى آنكه خلق قدرت ديدارشان را داشته باشند بصورت ناسوتى ظاهر و جلوه‏گر شدند چنانچه خداوند ميفرمايد وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ در آن دو نور پاك مقام پروردگار جهان موجود است و آنها حجاب خالق و آفريدگار تمام مخلوقات هستند براى وجود ايشان بخلقت خلق شروع و ملك و مقادير را بآنان ختم ميفرمايد.

و از نور محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم نور دخترش فاطمه را اقتباس فرمود همانطور كه نور محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم را از نور خود اقتباس فرمود پس از آن از نور فاطمه و على عليه السّلام نور حسن و حسين و ائمه معصومين سلام اللّه عليهم اجمعين را اقتباس فرمود مانند اقتباس مصابيح و چراغها از يكديگر و تمام اين معصومين از آن نور آفريده شده و پيوسته از صلب و رحمى پاك به پشت و رحمى پاكيزه منتقل گرديده و مانند ساير افراد مردم از ماء مهين و نطفه گنديده خلق نشده‏اند، بلكه نورهائى بودند كه از اصلاب طاهرين بارحام مطهرات انتقال يافته‏اند چه ايشان برگزيده برگزيدگانند كه خداوند آنها را براى خود انتخاب نموده و آنها را مخزن علم و دانش خويش ساخته و قائم مقام و خليفه پروردگار در نزد خلق هستند حقيقت ائمه درك نشود و كيفيت حقيقت و انيت ايشان هرگز شناخته نشود آنها از جانب پروردگار ناطق و مبلغ اوامر و نواهى او بوده و پروردگار بواسطه ايشان قدرت و توانائى خود را ظاهر كرده و آنها آيات و معجزات پروردگارند و بسبب ايشان پرستش ذات خود را بخلق شناسانده و بوسيله اينان او امر پروردگار اطاعت ميشود و چنانچه ائمه نبودند مردم نميدانستند چگونه خدا را ستايش و پرستش كنند و قرار ميدهد امر خود را هر طور و هر چه بخواهد، از كار ذات مقدسش سؤال كرده نميشود، اما از كردار خلايق پرسش خواهند كرد

ابن بابويه اين حديث را از طرق متعددى ذكر نموده و اضافه ميكند كه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود پيوسته خداوند مرا از صلبى بصلب ديگرى انتقال داد تا صلب عبد المطلب از آنجا نور مرا دو قسمت فرمود قسمتى را در صلب عبد اللّه و قسمتى را در صلب ابو طالب قرار داد و مرا بمقام نبوت و داراى بركت و بعلى مقام ولايت و وصايت داده و داراى فصاحت و فراست نمود اسامى من و على را از دو اسم خويش بيرون آورد خداوند صاحب عرش محمود است و نام من محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم و پروردگار اعلى است و نام على مشتق از آن اسم است إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ آنخدائيست كه همه كارها را ميداند و تمام گفتار را ميشنود.

 

ابن بابويه ذيل آيه «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» تا «أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»   227  از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده فرمود رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله فرموده هر كس كه دوست دارد بدين من چنگ زده و بكشتى نجات سوار شود بايد بعد از من از على بن أبي طالب عليه السّلام پيروى نموده على و دوستان على را دوست داشته و دشمنان على را دشمن بدارد زيرا على وصى و خليفه و پيشواى امت من است چه در حال حياة و چه پس از ممات من على امير بر هر مسلمان و مؤمنى است بعد از من امر او امر منست و نهى او نهى من پيرو او پيرو من و ناصر و ياور او ناصر و ياور منست خوار كننده او خوار كننده من ميباشد هر كس بعد از من از على جدا شود در روز قيامت مرا ملاقات نخواهد كرد و هر كس با على مخالفت نمايد خداوند او را از بهشت محروم فرموده و بدوزخ خواهد رفت و كسانى كه بعلى اهانت روا دارند خداوند ايشان را در روز عرض اعمال ذليل ميفرمايد و هر كس على را يارى نمايد خداوند روز قيامت او را يارى فرموده و حجت‏هاى دين او را تلقين نمايد و در موقع حساب كارش را آسان ميسازد سپس پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود حسن و حسين عليه السّلام بعد از پدر دو پيشوا و امام امت من هستند ايشان آقاى جوانان بهشت بوده و مادرشان بانوى بانوان و بزرگ زنان دو جهان ميباشد همچنانكه پدرشان بزرگ حجت‏هاى خداست و نه فرزند حسين عليه السّلام امامان مسلمين و نهمى از ايشان قائم ما و حجت دوازدهم است بر مؤمنين پيروى و اطاعت از ائمه دين پيروى و اطاعت من و نافرمانى و عصيان ايشان عصيان از منست منكرين امامت و فضائل ائمه موجب ضلالت و گمراهى بوده و كسانى كه تضييع حق آنها را نمايند در دنيا و آخرت گرفتار شكنجه و عذاب بوده و خداوند كيفر آنها را بشديدترين وجهى ميدهد و انتقام مى‏كشد از غاصبين و منكرين و معاندين ائمه امت من آنگاه فرمودند: وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ و حضرت صادق عليه السّلام فرمود بخدا قسم اين آيه چنين نازل شده:

و سيعلم الذين ظلموا آل محمد حقهم اى منقلب ينقلبون‏

سه شنبه 5 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:45 ::  نويسنده : ارادتمند

خلاصه مطالب سوره شعرا عبارت است از توبيخ و سرزنش كفار و شرح حال نوح و ابراهيم و موسى و هود و صالح و لوط و شعيب با اقوامشان و تسلى دادن خاطر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم.                       

لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِين 3 

عياشى ذيل آيه فوق از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود سبب نزول آيه آن  بود كه روزى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم بامير المؤمنين فرمود يا على از خداوند مسئلت و در خواست نمودم كه ترا وصى و برادر و ولى من كند و پروردگار مسئولم را اجابت و ترا برادر و وصى و ولى من فرمود، مرد منافقى اين سخن را شنيد گفت چرا محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم از خداى خود درخواست مال و ثروت نمى‏كند تا باو عطا شود و سبب قدرت و شوكت او گردد و بر دشمنان غالب و مسلط شود بخدا سوگند مشت خرمائى در نظر من بهتر است از آنچه محمد صلى اللّه عليه و آله از خدا طلب كرده رسول خدا از گفته آن مرد منافق ملول و دلتنگ شد و اثر رنج و اندوه بر چهره مباركش ظاهر گرديد و بر اثر آن آيه بالا نازل گشت.

 

إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً   4    اگر ما بخواهيم از آسمان آيتى فرود آوريم تا گردن زير بار ولايت على عليه السّلام فرو برده و از او تمكين كنند. نعماتى در كتاب غيبة، ذيل آيه فوق از عبد اللّه بن سنان روايت كرده:

گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام بودم شنيدم مردى از اهل همدان ميگويد جماعت عامه ما را مسخره نموده و ميگويند شما خيال ميكنيد كه واقعا در موقع ظهور منادى آسمانى صدا ميزند و فرج امام زمان را اعلام ميدارد؟ حضرت صادق عليه السّلام كه ايستاده و بجائى تكيه  داده بودند چنان متغير و غضبناك شدند كه نشسته و فرمودند شما ميتوانيد اين روايت را از من و پدرم روايت كنيد از پدرم شنيدم كه فرمود بخدا قسم صداى آسمانى كه صاحب امر و ولى عصر را باسم ندا نموده و معرفى ميكند در قرآن بيان شده آنجائى كه ميفرمايد إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً تا آخر آيه در روى زمين هيچكس باقى نماند مگر آنكه خاضع شده و گردن كج نمايد و ايمان آورند و تمام اهل زمين صداى منادى آسمانى را مى‏شنوند كه صدا ميزند ايمردم آگاه باشيد حق با على بن أبي طالب عليه السّلام و شيعيان او ميباشد روز بعد شيطان در بين زمين و آسمان فرياد ميزند حق با عثمان است كه مظلوم كشته شده و بايد مطالبه خون او بنمائيد مؤمنين در ايمان خود استوار و ثابت مانده و اثر نداى اوليه در ايشان برقرار ميماند ولى كسانى كه دلهاى بيمار و مضطرب دارند بدشمنى و عداوت با خاندان رسالت و بيزارى از ما پرداخته و ميگويند صداى اوليه سحرى بود از سحرهاى اهلبيت و در تائيد فرمايش خود اين آيه را تلاوت فرمود.

 

در كافى ذيل آيه وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ   84   از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود مراد از زبان راست در اين آيه وجود حضرت امير المؤمنين عليه السّلام ميباشد.

 

در كافى از حنان بن سدير روايت كرده گفت از حضرت باقر عليه السّلام معناى نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ   193  را سؤال كردم فرمود آنچه را روح الامين جبرئيل نازل كرد ولايت امير المؤمنين عليه السّلام بود.                       

در بصائر الدرجات از ابى محمد روايت كرده گفت حضور حضرت باقر عليه السّلام عرض كردم مرا از ولايتى كه جبرئيل در روز غدير از طرف پروردگار نازل كرد آگاه سازيد در جوابم نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ را تلاوت نموده و فرمود آنچه جبرئيل بر دل مبارك پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم نازل كرد ولايت امير المؤمنين عليه السّلام بود.

در كافى از محمد بن فضيل روايت كرده گفت حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود ولايت امير المؤمنين عليه السّلام در كتابهاى تمام پيغمبران سلف نوشته شده و خداوند هيچ پيغمبرى را مبعوث نكرد مگر آنكه بايشان بشارت نبوت محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم و ولايت وصى او على بن أبي طالب عليه السّلام را داده است.

 

محمد بن عباس از ابى محمد حناط روايت كرده گفت از حضرت باقر عليه السّلام معناى آيه وَ إِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ را سؤال نمودم فرمود مقصود ولايت امير المؤمنين عليه السّلام است كه در كتب پيغمبران سلف هم بيان شده.

سه شنبه 5 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:44 ::  نويسنده : ارادتمند

وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُهُمْ وَ لا يَضُرُّهُمْ وَ كانَ الْكافِرُ عَلى‏ رَبِّهِ ظَهِيراً   55  مشركين غير از خدا چيزهائى را ستايش و پرستش ميكنند كه هيچگونه سود و زيانى براى آنها ندارد و از پروردگار توانا رو برگردانيده‏اند.

در بصائر الدرجات بسند خود از ابى حمزه روايت كرده گفت از حضرت باقر عليه السّلام معناى جمله وَ كانَ الْكافِرُ عَلى‏ رَبِّهِ ظَهِيراً را سؤال كردم فرمود مراد از رب در اين آيه على عليه السّلام است زيرا او صاحب ولايت ميباشد و كلمه رب اينجا بمعناى صاحب است و على عليه السّلام از براى پيغمبر آيتى بوده و مردم را بولايت حضرتش دعوت ميفرمايد آيا نشنيده‏اى كه فرمود

من كنت مولاه فعلى مولاه‏  يعنى هر كه را من مولا و آقاى اويم

 پس على مولا و آقاى او است و هر كس على را دوست بدارد خدا را دوست داشته و آنكه على را دشمن بدارد با خدا دشمن است‏

 

فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات  70

و مفيد در كتاب اختصاص از اصبغ بن نباته روايت كرده گفت روزى داخل منزل امير المؤمنين عليه السّلام شدم و منتظر ورود و تشريف آوردن حضرتش بودم كه ناگاه وارد منزل شدند بپا ايستاده و سلام كردم جواب سلام مرا داده و با دست مبارك بكتف من زده و فرمودند  اى اصبغ عرض كردم بلى فدايت شوم فرمود دوستان ما دوستان خدا هستند و چون بميرند از افق اعلى شربتى بآنها بنوشانند كه از شير سفيدتر و از عسل شيرين‏تر و از برف سردتر است اصبغ گفت حضورش عرض كردم و اگر چه آن دوستان شما معصيت كار باشند؟ فرمودند بلى آيا در قرآن نخوانده‏اى كه ميفرمايد:

فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ اى اصبغ اگر دوستان ما با محبتى كه بما خاندان رسالت دارند خدا را ملاقات نمايند خداوند گناهان ايشان را مى‏آمرزد.

 

 وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماما  74    محمد بن عباس از ابى سعيد خدرى روايت كرده كه پيغمبر اكرم فرمود از جبرئيل پرسيدم مراد از أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا كيست؟ گفت خديجه و فاطمه (عليها السلام) و قُرَّةَ أَعْيُنٍ حسن و حسين عليهما السلام و منظور از و اجعل لنا من المتقين اماما- على بن أبي طالب عليه السّلام است. و حضرت باقر عليه السّلام فرموده اين آيه فقط مختص آل محمد عليه السّلام ميباشد.

 

أُوْلئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ يُلَقَّوْنَ فِيها تَحِيَّةً وَ سَلاماً 75  در تحفة الاخوان از ابن مسعود روايت كرده گفت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اى پسر مسعود بالاترين غرفه‏ها در بهشت مخصوص على بن أبي طالب عليه السّلام و دوستان و شيعيان او ميباشد كه از دشمنان دين بيزارى جسته و در مقابل آزار و اذيت دشمنان دين و بدخواهان على بردبارى و شكيبائى بخرج داده‏اند.

سه شنبه 5 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:42 ::  نويسنده : ارادتمند

و در كتاب امالى ذيل آيه وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً   54  از حضرت امام زين العابدين عليه السّلام روايت كرده فرمود روزى امام حسين عليه السّلام با عمويم امام حسن عليه السّلام در مدينه راه ميرفتند و من همراه ايشان بودم ناگاه بجماعتى از قريش برخورد نموديم كه جابر بن عبد اللّه انصارى و انس بن مالك نيز با آنها بود همينكه چشم جابر بپدرم و عمويم افتاد بدست و پاى ايشان افتاده و پاى مبارك ايشانرا بوسه ميزد مردى از قريش كه با مروان نسبت داشت بجابر گفت شما با اين پيرى و شخصيت ممتاز و موقعيت عالى كه در محضر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله داشته‏اى نميبايستى بپاهاى حسين بوسه بزنى جابر بآن مرد گفت اگر چنانكه من ميدانم تو نيز شرافت و فضيلت اين دو فرزند پيغمبر را ميدانستى خاك زير پاى ايشان را توتياى چشم خود مينمودى آنگاه جابر بانس گفت اى ابا حمزه پيغمبر اكرم چيزى در فضيلت اين دو بزرگوار بمن فرمود كه باور نمى‏كنم در هيچيك از افراد موجود باشد امام زين العابدين عليه السّلام فرمود من توقف كردم تا بيانات جابر را بشنوم جابر بانس گفت وقتى در خدمت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله نشسته بودم بمن فرمودند اى جابر برو فرزندان من حسن و حسين را بياور در امتثال فرمايش حضرتش رفته و ايشان را خدمتش آوردم در راه قدرى امام حسن را بغل گرفته و امام حسين را همراه ميآوردم و گاهى امام حسين را در بغل گرفته و امام حسن را زمين مى‏گذاشتم تا راه برود و پس از شرفيابى از رفتارم مطلع شدند بسيار مسرور و خوشحال گرديدند و آنها را بسيار گرامى داشته و نوازش ميفرمود و چنان ايشان را دوست ميداشت كه فوق آن متصور نبود در چنين شور و حال بمن فرمود اى جابر اين دو فرزند مرا دوست دارى عرض كردم چرا دوست نداشته باشم با اين قرب و منزلتى كه حضور مبارك دارند فرمود اى جابر گوش كن تا شرحى از فضيلت ايشان برايت بيان كنم:

وقتى كه مشيت خداوند تعلق گرفت كه مرا خلق كند مرا بصورت نطفه سفيد پاكيزه‏اى بيافريد و در پشت آدم بوديعه نهاد و پيوسته از پشتى به پشت ديگر و از رحم طاهرى برحم ديگر تا نوح و ابراهيم انتقال داد تا بعبد المطلب منتقل گرديد و هرگز پليدى شرك بآباء سابقين من نرسيد سپس نطفه مزبور بدو قسمت شد جزئى از آن به پشت عبد اللّه ویک جزء دیگر به پشت ابو طالب قرار گرفت از عبد اللّه من بوجود آمدم و پيغمبرى و رسالت بمن ختم شد و از ابو طالب على تولد يافته و وصايت باو ختم گرديد پس از وصلت على با دخترم زهرا آن دو نور بصورت حسن و حسين بوجود آمدند و بآن دو مولود اسباط نبوت ختم شد و ذريه مرا خداوند در ايشان قرار داد و خداوند مرا مأمور فرمود تا دنيا را از شرك و بت‏پرستى و جهالت پاك نموده خداشناسى و معرفت پروردگار را در ميان مردم رايج سازم و پس از من و على نور ديدگانم حسن و حسين و فرزندانش حامل لواى توحيد گشته و در اعتلاى دين حق جانفشانى مينمايند بدان اى جابر حسن و حسين پاكيزه و پاك كننده و سيد جوانان بهشت ميباشند سعادتمند كسى كه آنها و پدرانشان را دوست بدارد و واى بحال كسانى كه با ايشان دشمنى نموده و بغض و كينه آنها را در دل داشته باشند.

 

ابن شهر آشوب و محمد بن عباس و ثعلبى كه از علماء عامه است در تفسيرش از ابن عباس و ابن مسعود و جابر بن عبد اللّه و انس بن مالك و ام سلمه و سدى روايت كرده‏اند كه آيه در حق پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام و حضرت فاطمه عليه السّلام نازل شده است چه رسول خدا دخترش حضرت فاطمه عليه السّلام را بامر پروردگار تزويج بامير المؤمنين نمود و آنحضرت جامع نسب و سبب بود از جهة نسب پسر عموى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم و از حيث سبب شوهر حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه عليها و چون آنحضرت بالغه شد جمعى از اكابر و صناديد و اشراف قريش كه اسلام آورده بودند بخواستگارى حضرتش آمدند و رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم هر كسى را جوابى داده و رد كردند و ميفرمودند امر فاطمه با پروردگار است تا آنكه امير المؤمنين عليه السّلام خدمت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله شرفياب شد اتفاقا در آنروز رسول خدا در حجره‏ام سلمه تشريف داشتند على عليه السّلام در حجره را زد پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم بام سلمه فرمود برخيز در را بروى كسى باز كن كه خدا و رسولش او را دوست دارند و او هم خدا و رسولش را دوست ميدارد ام سلمه عرض كرد ايرسول خدا اين شخص كيست كه داراى چنين قرب و منزلت است فرمود او پسر عم و برادر و محبوب‏ترين اشخاص است نزد من ام سلمه در بگشود و آنحضرت وارد شده سلام كرد و حضور پيغمبر بنشست و ساعتى سر بزير افكند و از شرم و خجالت سخنى بزبان نياورد پيغمبر فرمود يا على حاجتى دارى گفت آرى اى رسول خدا شما مرا از پدر و مادر گرفته و بفرزندى پذيرفته تربيت نموده و ادب آموختى پدرى كرده و از پدر و مادر بمن مهربان‏ترى حق قرابت و سابقه من بر حضرتت پوشيده نيست ذخيره من در دنيا و آخرت شما هستيد خودتان فرموده‏ايد هر نسب و سببى در قيامت قطع ميشود مگر نسب و سبب من مرا در فاطمه عليه السّلام رغبتى است بخواستگارى او آمده‏ام شايد خداوند از نسل او فرزندانى بمن كرامت فرمايد پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله چون غنچه گل شكفته خاطر و خوشحال شد و در روى حضرتش تبسم فرموده.

امير المؤمنين شادمان از حضور پيغمبر بيرون رفت و بقصد نماز عازم مسجد شد بمسجد نرسيده بود كه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله سلمان فارسى را عقب او فرستاد و فرمود برو على عليه السّلام را بياور سلمان حضور آنحضرت رسيد عرض كرد دعوت پيغمبر را اجابت فرمائيد على عليه السّلام شرفياب حضور پيغمبر شد رسول خدا باو فرمود يا على بشارت باد ترا پيش از آنكه من در روى زمين فاطمه را بحباله نكاح تو درآورم خداوند در آسمان عقد فاطمه را براى تو بست هم اكنون فرشته بر من نازل شد كه پيش از اين بزمين فرود نيامده بود و بمن گفت اى رسول خدا ترا باجتماع شمل و طهارت نسل مژده و بشارت ميدهم گفتم چه نام دارى؟ گفت محمود سؤال كردم براى چه كار آمده‏اى؟ جواب داد آمده‏ام از طرف پروردگار بشما بگويم كه نور را بنور تزويج كنيد گفتم مراد كدام دو نور است؟ گفت فاطمه عليه السّلام را بعلى تزويج بفرمائيد بفرشته محمود گفتم فرمان حق را اجابت خواهم نمود و همينكه خواست بازگردد در ميان دو كتف او ديدم نوشته بود  لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه ايدته بعلى و نصرته به‏  - گفتم اى محمود اين كلمات از چه زمان ميان دو كتف تو نوشته شده؟ گفت بيست و چهار هزار سال پيش از خلقت آدم در آن اثنا جبرئيل نازل شد و قطعه حريرى بدستم داد و گفت اى رسول خدا اين حرير سفيد از حريرهاى بهشت است در آن نظر كردم ديدم بخطى نورانى نوشته شده است.

كه خداى تعالى توجهى بزمين نمود ترا برگزيد و رسالت داد مرتبه دوم توجه فرمود براى تو برادر و مصاحب و ولى برگزيد و دخترت را باو اختصاص داد از جبرئيل پرسيدم آن شخص كيست؟ گفت پسر عم و برادرت على بن أبي طالب ايرسول خدا بشارت بر تو باد پروردگار فرمود خازنان بهشت را بيارايند و بدرخت طوبى امر شد بانواع حلى و حلل باردار شود و بحور العين دستور دادند سوره‏هاى يس و طه و طواسين و حواميم بخوانند و بادهاى بهشت را فرمود عطرهاى دلپذير در بهشت بيفشانند و بفرشتگان آسمان هفتم و ششم و پنجم امر شد بآسمان چهارم فرود آيند و فرشتگان آسمانهاى اول و دوم و سوم بآسمان چهارم صعود كنند و در نزديك بيت المعمور فرمان داده شد منبرى از كرامت نصب نمايند و فرشته‏اى راحيل نام كه فصيح‏ترين فرشتگان بود خطبه زير را قرائت كرد:

الحمد لله الاول قبل اولية الاولين و الباقى بعد فناء العالمين نحمده اذ جعلنا ملائكة روحانيين و بربوبيته مذعنين فله على ما انعم علينا شاكرين حجبنا من الذنوب و سترنا من العيوب اسكننا السموات و قربنا الى السرادقات و حجب عنا النهم بالشهوات و جعل نهمتنا و شهوتنا فى تهليله و تسبيحه الباسط رحمته الواهب نعمته جل عن الحاد اهل الارض من المشركين و تعالى بعظمته عن افك الملحدين انذرنا بأسه و عرفنا سلطانه توحد فعلى فى الملكوت الاعلى و احتجب عن الابصاروا ظلم نور عزته الانوار و كان من اسباغ نعمته و اتمام قصته ان ركب الشهوات فى بنى ادم اذ حضهم بالامر اللازم لينشر لهم الاولاد و ينشئ لهم البلاء فجعل الحيوة سبيل الفتهم و الموت غاية فرقتهم و اليه المصير اختار الملك الجبار صفوة كريمته و عبد عظمته لامته سيده النساء بنت خير النبيين و سيد المرسلين و امام المتقين صاحب المقام المحمود و اليوم المشهود و الحوض المورود فوصل حبله بحبل رجل من اهله صاحب المصدق دعوته المبادر الى كلمته على الوصول بفاطمة البتول بنت رسول الله قال الله تعالى زوجت عبدى من امتى فاشهدوا ملائكتى.

اى رسول مكرم اين نوشته گواهى فرشتگانست بر اين حرير پروردگار بمن امر فرمود تا بنظر حضرتت برسانم و با مهر از مشك سفيد آنرا ممهور نموده و برضوان خازن بهشت بسپارم خداوند بدرخت طوبى امر فرمود تا تمام حلى و حلل خود را نثار كرد سپس ابرى فرستاد در و ياقوت و انواع جواهر بباريد و فرشتگان سنبل و قرنفل برافشانده و حور العين برچيدند و بيكديگر هديه داده و با آن افتخار ميكنند و ميگويند اينها نثار مقدم فاطمه عليها السّلام است سپس ابرها مأمور شدند طومارهائى نثار كنند فرشتگان پرسيدند اين طومارها چيست؟

گفتند اين براتها ودائعى است كه ويژه شيعيان على و دوستان فاطمه عليها السّلام است نزد شما باقى بماند تا روز قيامت بر صراط بايستيد و هر كس ذره‏اى از محبت على و فاطمه و فرزندانش در دل داشته باشد يكى از اين براتها را باو بدهيد تا بدون حساب داخل بهشت شود و از آتش دوزخ در امان باشد و اين حكم را من پيش از خلقت آدم بر خود فرض كرده‏ام.

فرشته حامل فرمان گفت اى پيغمبر گرامى روز قيامت من با فرشتگان بروى صراط بايستيم چون يكى از دوستان شما بگذرد از آن طومارها و براتها بدستش ميگذاريم كه روى آن نوشته شده:

برائة من العلى الجبار لشيعة على و فاطمة من النار

آنگاه مركب‏هائى از نور كه لجام آنها بياقوت سرخ مرصع است بياورند و آنها را سوار كرده با جلال و شوكت هر چه تمامتر بدر بهشت ميرسانند خازن ميگويد اى دوستان خدا داخل بهشت شويد.

پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمود هر كه خواهد مانند ما زندگانى كند و بميرد و روز قيامت با ما محشور شود بايد داراى ولايت ما باشد و از دشمنان ما بيزارى جويد و دشمن ما را دشمن بدارد خداوند دشمنان ما را بر زبان پيغمبران و فرشتگان و مخلوقات لعنت كرده است.

جبرئيل گفت ايرسول خدا منادى از جانب عرش پروردگار ندا كرد ايفرشتگان و ساكنان عرش و بهشت من بر تزويج فاطمه عليها السّلام مبارك باد بگوئيد زيرا من بر ايشان بركت دادم.

راحيل عرض كرد پروردگارا كدام بركت بزرگتر از كرامت تو باشد كه آنها را بشارت داده‏ايد در صورتى كه هنوز در دنيا هستند خطاب رسيد اى راحيل از بركات من بر ايشان يكى آنست كه آنان را بر محبت خود جمع كردم و از فرزندان آنها امامانى انتخاب نموده‏ام كه جهانيان را بدين من دعوت نموده و حجت من بر خلايق هستند تا روز قيامت.

پس از آن جبرئيل گفت اى رسول خدا من از طرف پروردگار مأمورم كه بوجود مقدست بگويم فاطمه عليها السّلام را بنكاح على عليه السّلام درآورده و بايشان وجود دو پسر طاهر و فاضل معصوم و زكى و نجيب را بشارت بده و بگو كه آن دو فرزند بهترين مردم در دنيا و آخرت ميباشند.

سپس پيغمبر بامير المؤمنين عليه السّلام فرمود هم اكنون جبرئيل و راحيل از حضور من رفتند و تصميم گرفتم فرمان خدا را در اين وصلت فرخنده انجام دهم امير المؤمنين عليه السّلام گفت كمال افتخار براى من اينست كه پروردگار در ملا اعلى مرا ياد ميفرمايد و در بهشت حديث من گويند و عقد ازدواج فاطمه عليها السلام را در آسمان حضور فرشتگان و كروبيان بندند پيغمبر فرمود يا على چون خداى تعالى خواسته باشد ولى خود را اكرام فرمايد چيزهائى باو عطا كند كه نه هيچ چشم ديده و نه هيچ گوشى شنيده و نه آنكه بر خاطر احدى خطور كرده باشد آنوقت امير المؤمنين عليه السّلام در مقام دعا برآمده گفت پروردگارا مرا توفيقى عنايت بفرما تا شكر نعمتى كه بمن عطا كرده‏اى بجا آورم پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم هم آمين گفت.

بعد پيغمبر فرمود يا على برخيز روانه مسجد شو تا من بر اثر تو بيايم و آنچه خدا فرموده در حضور مهاجر و انصار بجاى آورده و در فضايل و شخصيت تو بياناتى كنم كه ديدگان تو و دوستانت در دنيا و آخرت روشن گردد.

امير المؤمنين از حضور پيغمبر با قلبى آكنده از سرور و نشاط خارج و جانب مسجد روان گرديد همانوقت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله بمسجد تشريف آورده و به بلال فرمود تمام مهاجر و انصار را در مسجد حاضر نمايد پس از حضور و اجتماع مردم در مسجد رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم بمنبر تشريف برده خطبه ذيل را ايراد فرمود.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الحمد لله المحمود بنعمته المعبود بقدرته و ميزهم باحكامه المطاع بسلطانه المرغوب اليه فيما عنده المرهوب من عذابه النافذ امره فى ارضه و سمائه الذى خلق الخلق بقدرته و اعزهم بدينه و اكرمهم بنبيه محمد صلى الله عليه و آله ثم ان الله قد جعل المصاهرة نسبا لاحقا و امرا مفترضا و شح بها الارحام و نسخ بها الاثام و الزمها الانام فقال تبارك اسمه و تعالى جده هو الذى خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا و كان ربك قديرا فامر الله يجرى الى قضائه و قضائه يجرى الى قدره يجرى الى اجله و لكل قضاء قدر و لكل قدر اجل كتاب يمحو الله ما يشاء و ثيبت و عنده ام الكتاب.

سپس فرمود اى گروه مهاجر و انصار بدانيد و آگاه باشيد كه جبرئيل بر من نازل شد خبر داد كه خداوند متعال جميع فرشتگان را در آسمان چهارم كنار بيت المعمور جمع و بايشان فرمود كه گواه باشيد من كنيزم فاطمه را به بنده‏ام على بن أبي طالب داده و ايشان را بيكديگر تزويج نمودم آنگاه بامير المؤمنين عليه السّلام فرمود يا على برخيز و خطبه‏اى انشاء و ايراد نما آنحضرت برخاسته و اين خطبه را قرائت نمود.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الحمد لله الذى قرب من محامديه و دنى من سائليه و وعد الجنة من يتقيه و انذر بالنار من يعصيه نحمده على قديم احسانه و اياديه حمد من يعلم انه خالقه و مميته و محييه وسائله عن مساويه و نستعينه و نشهد به و نؤمن به و نستكفيه و نشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له شهادة تبلغه و ترضيه و ان محمدا عبده و رسوله صلاة تزلفه و تحظيه و ترفعه و تصطفيه ان خير ما افتح به و اختم قول الله تعالى و انكحوا الايامى منكم و الصالحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله و الله واسع عليم و النكاح مما امر الله به و رضيه و اجتماعنا لما قدره الله و اذن فيه‏

سپس فرمود بنا بفرمان پروردگار رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم دخترش فاطمه عليها السّلام را بمن تزويج نمود من باين ازدواج راضى و مفتخرم شما هم رضايت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم را سؤال كنيد مسلمانان گفتند ايرسول خدا آيا شما هم از اين وصلت راضى هستيد فرمود آرى على دامادى شايسته و نيكو برادرى است او در دنيا و آخرت بزرگ و سيد مردمانست و از جمله صالحان ميباشد.

امير المؤمنين عليه السّلام سجده شكر بجا آورده مسلمانان بحضرتش گفتند خداوند اين وصلت فرخنده را مبارك گرداند شملتان مجتمع و بختتان نيكو باد از خدا ميخواهيم فرزندان بسيار و پاكيزه نصيب شما بفرمايد

 

سپس پروردگار شرح حال مشركين را در ضمن اين آيه بيان ميفرمايد:

سه شنبه 5 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:41 ::  نويسنده : ارادتمند

 

قوله تعالى: وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثِيرا   38  ابن بابويه از عبد السلام بن صالح هروى روايت كرده گفت حضرت رضا عليه السّلام از  پدران بزرگوارش براى ما حديث فرمود كه مردى از اشراف بنى تميم موسوم بعمرو سه روز پيش از شهادت امير المؤمنين عليه السّلام حضورش شرفياب شده عرض كرد اى مولاى من تقاضا دارم داستان اصحاب رس را براى من بيان فرمائيد تا بدانم آنها در چه عصر و زمانى ميزيستند ديار ايشان در كدام سرزمين بوده پادشاهان آنها كيانند آيا خداوند پيغمبرى براى آنقوم مبعوث فرموده و سبب هلاكت آنها چه بوده است؟ زيرا در قرآن كريم از ايشان نام برده شده ولى شرح حال آنها بيان نگرديده است.

امير المؤمنين عليه السّلام فرمودند پرسشى نمودى كه پيش از تو كسى از من سؤال ننموده و بعد از من نيز كسى خبر ايشان را بتو نخواهد گفت مگر آنكه از من حديث كند.

بدان ايمرد در كتاب خدا هيچ آيه‏اى نيست مگر آنكه تفسير آنرا ميدانم و موقع نزول و شأن نزول آنرا مطلع هستم سپس بسينه مبارك اشاره نموده و فرمودند در اينجا علم و دانش بى‏پايانى است اما جويندگان و طالبانش بسيار كم است و بزودى وقتى كه ديگر مرا در بين خود نبينند پشيمان خواهند شد.

اى تميمى اصحاب رس مردمى بودند كه درخت صنوبر را پرستش ميكردند و آن را در فارسى شاه درخت ميناميدند و آن درختى بود كه يافت بن نوح پس از طوفان در كنار چشمه آبى بنام روشناب كاشته است قوم مزبور بعد از عصر حضرت سليمان در روى زمين ميزيستند و دوازده شهر در كنار رود ارس در بلاد مشرق زمين بنا كرده بودند و بهمين مناسبت آنها را اصحاب رس ناميده‏اند در آن زمان در روى زمين نهرى بهتر و پرآب‏تر و گواراتر از رود ارس وجود نداشت و هيچ شهر و ديارى معمورتر و بهتر از شهرهاى ايشان نبود نام دوازده شهر مزبور عبارت بود از:

آبان- آذر- دى- بهمن- اسفندار- فروردين- ارديبهشت- خرداد- تير- مرداد- شهريور- مهر.

مركز كشور و سلطنت آنها شهر بزرگ اسفندار و نام پادشاهان ايشان تركوذ بن غابور بن يارش بن ساذ بن نمرود بن كنعان بود.

چشمه روشناب و اولين صنوبر در شهر اسفندار بود و اهالى يازده شهرستان ديگر از دانه‏هاى صنوبر مزبور گرفته و بشهرهاى خود برده و غرس كرده بودند و درختهاى بسيارى از آن صنوبر پيدا شده بود مردم شهر اسفندار آب چشمه روشناب را ويژه صنوبر معبود خود دانسته و بر خود و چهارپايان حرام كرده بودند و اگر كسى جرعه‏اى از آن ميآشاميد محكوم بقتل ميشد و بقتل ميرسانيدند و عقيده داشتند اين آب حياة خداوندان ما است نبايد از آن آشاميد اصحاب رس در هر ماه عيدى داشتند كه در پيرامون درخت صنوبر اجتماع نموده و درخت را بانواع حليه‏ها و زيورها ميآراستند و گاو و گوسفند بسيارى قربانى ميكردند و آتش افروخته قربانى‏ها را در آتش ميافكندند و چون دود قربانيها بلند ميشد همگى بسجده افتاده و به نيايش خداى خود مشغول ميشدند و ميگفتند خداى ما از ما راضى شو، در اين وقت شيطان درخت صنوبر را مى‏جنبانيد و از ساق درخت صدائى بمانند آواى كودك برميخاست كه اى بندگان من از شما خشنود شدم مردم از شنيدن صداى مزبور خرم و خوشحال شده بلهو و لعب و شرب خمر مشغول و يكشب و يكروز در آن مكان توقف كرده و روز ديگر بجايگاه خود بازميگشتند و عيد هر شهرى منسوب بآن شهر بوده و ايرانيان نام دوازده ماه سال خود را از نام دوازده شهر مذكور اقتباس كرده بودند.

در هر سال يكمرتبه اهالى دوازده شهر بسوى شهر اسفندار كه مركز كشور و جايگاه چشمه روشناب و صنوبر اصلى بوده ميرفتند و عيد بزرگ خود را در آنجا برگزار مينمودند بدين ترتيب كه در كنار صنوبر سراپرده مجلل و رفيعى از ديبا كه بانواع صورت‏هاى مزين شده بود ميزدند و بآن سراپرده دوازده در تعبيه كرده بودند كه اهالى هر شهرى از در مخصوص وارد ميشدند خارج سرا پرده به نيايش صنوبر پرداخته و قربانى‏ها براى آن درخت خيلى بيش از ساير درختها ميآوردند آنگاه شيطان درخت را بشدت تكان ميداد و از ميان درخت بآواز بلند صدائى بلند ميشد و مردم را وعده‏ها و اميدوارى‏ها ميداد مردم سر از سجده برداشته و بلهو و لعب و شرب خمر مشغول و مدت دوازده شبانه روز بعد تمام عيدهاى سال به عياشى و باده گسارى ميپرداختند و روز سيزدهم جشن پايان يافته و بشهرها و خانه‏هاى خود باز ميگشتند چون كفر و طغيان آن قوم از حد گذشت و بت پرستى ايشان مدتى طول كشيد و دست از طريقه باطله خود برنداشتند پروردگار يكى از بنى اسرائيل از نسل يهودا فرزند يعقوب را برسالت مبعوث و براى هدايت آن قوم فرستاد مدت مديدى آن پيغمبر در ميان ايشان بود و ايشان را بخدا پرستى و معرفت پروردگار و عبادت خداى يگانه دعوت نمود آنها پيروى ننموده و اطاعت آن پيغمبر نكردند چون مردم آن سامان در كمال ضلالت و گمراهى و ادبار روزگار گذرانيده و بهيچ وجه از خواب غفلت و بيخبرى بيدار نشده و بجانب رشد و صلاح نميرفتند هنگام فرا رسيدن عيد بزرگشان آن پيغمبر در مقام مناجات با پروردگار برآمده و گفت خداوندا ميبينى كه اين مردم چگونه رسالت مرا تكذيب و از پرستيدن تو سر باز زده و درختى را كه هيچ سود و زيانى براى آنها ندارد ستايش و پرستش مينمايند الهى قدرت و سلطنت خود را بر اين قوم بنما و معبودشان را از بين ببر و درخت صنوبر را خشك كن.

همينكه مردم صبح از خواب برخاستند ديدند تمام درخت‏هاى مورد ستايش ايشان خشك شده مبهوت و متحير گشته جمعى بيكديگر گفتند اين مرد كه مدعى است از طرف خداى آسمان و زمين پيغمبر است براى آنكه از عبادت معبود خود منصرف و بخداى او توجه كنيم خدايان ما را بجادو و سحر خود به اين صورت درآورده عده‏اى ميگفتند چون اين مرد پيوسته خدايان ما را تكذيب و مذمت مينموده خداهاى ما خشم و غضب كرده‏اند بايد او را بكيفربد انديشى خود برسانيم و با مجازات او انتقام خدايانمان را بگيريم سپس همگى تصميم بقتل و كشتن او گرفته ابتدا از سرب لوله‏هائى چند ساخته و آنها را بيكديگر متصل و پيوند نمودند تا بعمق چشمه اصلى كه در كنار صنوبر بود رسيد آب ميان لوله را خالى نموده چاه عميقى در درون چشمه احداث كردند آنگاه پيغمبر را بدرون آن چاه افكنده و سنگ عظيمى روى آن انداخته و بعد لوله را از آب چشمه خارج ساختند و در عميق‏ترين نقطه ممكن در بن چشمه او را مدفون كرده و گفتند اميدواريم ديگر خدايان از ما راضى و خشنود شوند زيرا ديگر بدخواه آنان نابود شده و ديگر كسى بآنها بد و ناسزا نخواهد گفت و بانتظار سرسبزى و خرمى مجدد صنوبرها باقى ماندند از آنطرف پيغمبر در دل آن گور وحشت‏زا با پروردگار خود مناجات نموده و ميگفت: اى خدا و اى مولاى من تنگى جا و شدت رنج و محنت مرا ميبينى بر بيكسى و بيچارگى من ترحم كن و هر چه زودتر مرا قبض روح نموده و بجوار رحمت خودت واصل كن دعايش باجابت مقرون و برحمت ايزدى پيوست از مصدر عزت و جلالت خطاب بجبرئيل شد كه اى جبريل اين قوم سركش بحدى مغرور و از عذاب من ايمنى يافته‏اند كه غير مرا پرستيده و پيغمبر مرا كشته و بگمان خود با غضب و سخط من مقاومت مينمايند و تصور ميكنند كه از ملك و سلطنت و حيطه قدرت من خارج ميشوند بعزت خود سوگند انتقام پيغمبر خود را كشيده و ايشان را مايه عبرت و پند جهانيان خواهم كرد در همان موقعى كه مشغول برگزارى تشريفات عيد بودند ناگاه باد سرخى بايشان وزيد حيران و سرگردان شده بيكديگر پناه ميبردند خداوند زمين زير پاى آنها را بگوگرد افروخته‏اى مبدل ساخته و ابرى بالاى سر ايشان آمد كه آتش فشانى نمود و بدنهاى آن قوم را مانند سرب مذاب گداخته و از هم پاشيد و باين صورت و با بدترين و فجيع‏ترين حالى نابود و از صفحه گيتى رخت بربستند

 

سه شنبه 5 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:39 ::  نويسنده : ارادتمند

 

قوله تعالى: وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلا على بن ابراهيم ذيل آيه فوق از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از سبيل سبيل امير المؤمنين عليه السّلام است يعنى ايكاش از رسول خدا پيروى نموده و راهى بسوى ولايت و دوستى امير المؤمنين عليه السلام ميداشتم و نيز فرموده شيطان كنايه از دومى و منظور از ذكر امير المؤمنين ميباشد اين حديث را شيبانى و محمد بن عباس نيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده‏اند.

 

و در غيبة نعمانى بسند خود از جابر انصارى روايت كرده گفت وقتى جمعى از مردم يمن حضور پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم شرفياب شدند آنحضرت فرمودند اينان مردمى هستند كه ايمانى ثابت و قلبى رقيق داشته و از همين مردم گروهى در حدود هفتاد هزار نفر شمشيرزن و مسلح از يمن بيرون آمده و بيارى و كمك خلف من بشتابند و وصى و خلف مرا يارى كنند اصحابى كه شرف حضور داشتند عرض كردند وصى و خلف شما كيست؟ فرمود همان شخصى است كه خداوند در باره‏اش ميفرمايد. وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا سؤال كردند بيان فرمائيد حبل خدا چيست و مراد كيست؟ پاسخ فرمودند خداوند فرموده إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ حبل از طرف خداوند كتاب اوست و حبل از طرف مردم وصى من است عرض كردند ايرسول خدا وصى شما كيست؟ فرمود همان كسى است كه خداوند در باره‏اش ميفرمايد: أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ گفتند مراد از جنب اللّه چيست؟ فرمود مراد آن شخصى است كه خداوند در حق دشمنانش ميفرمايد وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا وصى من بعد از من سبيل و راه وصول بمن است، عرض كردند اشتياق شديدى بشناسائى وصى تو داريم او را معرفى بفرمائيد، فرمود او كسى است كه خداوند او را آية للمتوسمين قرار داده اگر كسى داراى قلبى سليم و بصيرت نافذى باشد و بسوى او نظر كند همچنانكه مرا كه پيغمبر مى‏باشم ميشناسد او را خواهد شناخت برخيزيد و بجمع حاضرين نظاره و توجه نمائيد هر كس در قلب شما تأثير و دل شما را بسوى خويش جلب نمود او وصى من است زيرا خداوند فرموده فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ و الى ذريته (عليهم السلام) از مردم يمن ابن عامر اشعرى از طايفه اشعريين و ابو غرة خولانى از طايفه خولانين و ظبيان و عثمان بن قيس و عزيه الدوسى و لاحق بن علاقه برخاسته در ميان صفوف اصحاب بگردش پرداختند و همينكه على بن أبي طالب عليه السّلام را ديدند توقف نموده و گفتند دلهاى ما متمايل باين شخص شده و هواى على در دل ما جايگزين شد و دست امير المؤمنين عليه السّلام را گرفته حضور پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم عرض نمودند اى رسول خدا بعقيده ما وصى شما اين مرد است پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود بخدا قسم شما نخبه پاكيزگان و بندگان خدا هستيد كه پيش از معرفى وصى رسول خدا را شناختيد صداى آنها بگريه بلند شده گفتند ايرسول خدا ما در ميان اين جمعيت نظر نموده و تجسس كرديم هيچيك از ايشان اثرى كه در ديدار على بقلب ما نمود نداشتند و ما بى‏اختيار مجذوب لقاى او شديم و قلوب ما از مشاهده جمالش بطپش افتاد و آرامش خاطرى براى ما پديد آمد گويا حضرتش پاره جگر ما است و سينه ما از محبت او لبريز شد مثل آنكه على پدر ما ميباشد و ما فرزندان او هستيم پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم ايشان را مورد تفقد و عنايت مخصوص قرار داد و تاكيد فرمود كه در محبت و ولايت امير المؤمنين على عليه السّلام استوار و پايدار بمانند و نيز فرمودند تاويل قرآن را نميدانند مگر راسخون در علم وفادار باشيد تا از آتش جهنم دور شويد جماعت مزبور همواره با امير المؤمنين باقى بودند تا در جنگ صفين شهيد شده و بشارتيكه پيغمبر اكرم داده بود كه در ركاب امير المؤمنين بشهادت نايل و بهشت نصيبشان ميشود صورت وقوع پذيرفت.

 

قوله تعالى: وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورا  30   در كافى ذيل آيه فوق از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود كه امير المؤمنين عليه السّلام در خطبه مفصلى ميفرمايد: من آن ذكرى هستم كه مردم از ياد برده‏اند و من آن سبيلى هستم كه مردم از آن منحرف شده و ايمانى ميباشم كه مردم از آن كافر گشته‏اند و قرآنى هستم كه متروك مانده‏ام و دينى ميباشم كه مورد تكذيب قرار گرفته‏ام.

سه شنبه 5 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:37 ::  نويسنده : ارادتمند

سوره فرقان

امام باقرروايت كرده كه مقصود از سبيل در آيه فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا    9   - وجود مقدس امير المؤمنين عليه السّلام است يعنى ظالمين راهى بسوى ولايت امير المؤمنين عليه السّلام پيدا نمى‏كنند

ابن شهر آشوب در تأويل آيه: بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ. از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از ساعة وجود مقدس امير المؤمنين عليه السّلام است كه منافقين ولايت او را تكذيب نمودند.

 نعمانى از ابى صامت روايت كرده گفت حضرت رضا عليه السّلام فرمود شب و روز هر كدام دوازده ساعت است و امير المؤمنين عليه السّلام ساعتى از آن دوازده ساعت است و مراد از ساعة در اين آيه آنحضرت ميباشد.

على بن ابراهيم نيز بسند خود اين حديث را از آنحضرت روايت كرده.

 

محمد بن عباس ذيل آيه وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً بسند خود از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت كرده فرمود روزى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله امير المؤمنين و فاطمه

 زهرا و حسن و حسين صلوات اللّه عليهم اجمعين را پيرامون خود جمع نموده و درب خانه را بسته سپس فرمود اى اهلبيت من واى حرم خدا اينك جبرئيل در اين خانه و با شماست و از طرف پروردگار بشما سلام نموده و ميگويد خداوند فرموده من دشمنان شما را وسيله فتنه و آزمايش مينمايم شما اهلبيت من چه ميگوئيد؟ متفقا گفتند اى رسول خدا ما بمشيت پروردگار و آنچه قضا و قدر او بر آن تعلق ميگيرد راضى و صابريم تا در پيشگاه پروردگار از صابرين باشيم زيرا خداوند بصابرين وعده پاداش و اجر كلى فرموده از بيان آنها چنان پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله گريست كه صداى گريه حضرتش را از بيرون خانه شنيدند سپس اين آيه نازل شد تا أَ تَصْبِرُونَ وَ كانَ رَبُّكَ بَصِيراً يعنى زود است صبر كنند چنانچه خودشان فرمودند صبر مينمائيم.

 

وَ يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِكَةُ تَنْزِيلًا     25 اى پيغمبر گرامى روزى را بياد بياور كه آسمان با ابر از هم شكافته شود فرشتگان بسرعت هر چه تمامتر فرود آيند، در كافى ذيل آيه فوق از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از غمام در باطن امير المؤمنين عليه السّلام است‏

سه شنبه 5 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:32 ::  نويسنده : ارادتمند

 

 قوله تعالى: وَ يَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِك  47- 

در كافى ذيل آيه فوق از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده فرمود اين آيه در باره امير المؤمنين عليه السلام و عثمان است چه بين آنحضرت و عثمان اختلافى روى داد در موضوع باغى امير المؤمنين بعثمان فرمود آيا راضى هستى كه فيما بين ما پيغمبر اكرم قضاوت نموده و حكم دهد عبد الرحمن بن عوف بعثمان گفت براى محاكمه نزد رسول خدا نرويد چون كه پيغمبر بنفع على و بضرر تو حكم خواهد داد بهتر است نزد پسر شيبه برويد عثمان بامير المؤمنين گفت من مايل نيستم به پيغمبر مراجعه كنم بيائيد پيش ابن شيبه برويم پسر شيبه بعثمان گفت چگونه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را امين وحى خدا ميدانى ولى در احكام و قضاوتش اعتماد ندارى و حضرتش را متهم مينمائى و اين آيه در مورد آن اختلاف نازل گرديد.

 

محمد بن عباس ذيل آيه (إِنَّما كانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ)   51- از ابن عباس روايت كرده گفت زمانى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمدينه تشريف آوردند زمينى بامير المؤمنين عليه السلام و عثمان واگذار فرمود قسمت بالاى زمين در تصرف عثمان و قسمت پائين بامير المؤمنين عليه السلام اختصاص داشت پس از چندى امير المؤمنين عليه السلام بعثمان فرمود اين زمين صلاحيت آنرا ندارد كه مال دو نفر باشد يا سهم خود را بمن بفروش و يا سهم مرا خريدارى كن عثمان گفت من سهم خود را ميفروشم امير المؤمنين عليه السلام زمين عثمان را خريد بعد از مدتى منافقين بعثمان گفتند اگر سهم خود را نميفروختى و از آب دادن زمين سهم على عليه السلام جلوگيرى ميكردى ناگزير به بهاء ناچيزى امير المؤمنين زمين خود را بتو ميفروخت عثمان بر اثر تلقين منافقين نزد امير المؤمنين عليه السلام رفته و مدعى شد كه اجازه بيع و فروش زمين خود را نداده است آنحضرت فرمود زمين را خودت شخصا برضا و رغبت فروخته اى و اين دعوى بيجاست عثمان گفت بايد موضوع را بحكميت بگذاريم امير المؤمنين عليه السلام فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حكم باشد عثمان راضى بحكميت پيغمبر نشد و گفت بايد بشخص ديگرى غير از پيغمبر رجوع كنيم امير المؤمنين  عليه السلام فرمود من جز پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بحكميت ديگرى حاضر نيستم و اين آيه در شأن آنحضرت نازل شد تا آخر آيه هُمُ الْفائِزُون‏

 

قوله تعالى: قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ‏54 - اى پيغمبر خدا بمنافقين بگو از خدا و رسولش اطاعت و پيروى كنيد و اگر برگردند و اعراض كنند بر آنها است بار تكليف خود و بر شما است بار تكليف خودتان و كسى را از شما بجاى گناه ديگرى نخواهند گرفت چنانچه تمكين و اطاعت كنيد و فرمان او بريد هدايت يافته و بسعادت خواهيد رسيد و بر رسول جز ابلاغ رسالت تكليف ديگرى نيست محمد بن عباس از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت كرده فرمود مراد از ما حمل شنيدن و اطاعت كردن و حفظ امانت است و مقصود از ما حملتم عهديست كه خداوند در باره ولايت امير المؤمنين عليه السلام و فرزندان گرامش از مردم گرفته و در قرآن واجب و بيان نموده اطاعت آن بزرگواران را بقولش وَ إِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا اگر اطاعت و فرمان بردارى از على عليه السلام كنيد براه راست راه نمائى شويد

 

 جابر بن عبد اللّه انصارى گفت وقتى آيه أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ نازلشد عرض كردم ايرسول خدا اولى الامر كدامند كه خداى تعالى اطاعت ايشان را باطاعت خود و اطاعت شما مقرون نموده؟ فرمود ايجابر آنها خلفاء و امامانى باشند بعد از من اول ايشان على بن أبي طالب است سپس حسن و حسين و على بن حسين و محمد بن على معروف در تورية بباقر ايجابر تو او را درك كنى وقتى آنحضرت را ملاقات نمودى سلام مرا باو برسان پس از آن جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و حسن بن على باشد بعد از آن هم نام و كنيه من حجة خدا و بقية اللّه محمد بن حسن بن على صلوات اللّه عليهم اجمعين باشد كسى است كه خداى تعالى بدست آن بزرگوارمشرق و مغرب زمين را فتح و گشاده گرداند پنهان شود از شيعيان خود بر امامت او ثابت و برقرار نماند كسى مگر آنكه خداوند قلب او را بايمان آزمايش كرده باشد جابر ميگويد عرض كردم ايرسول خدا شيعيان در زمان غيبت آنحضرت از وجودش استفاده ميكنند؟ فرمود آرى بآنخدائيكه مرا بنبوت فرستاده ايشان بنور او روشنى يابند و بولايتش منتفع شوند چنانچه منتفع ميشوند بآفتابى كه زير ابر پنهانست سپس فرمود ايجابر اينها از مكنون سر خدا است و مخزون علم او است پوشيده بدار آنها را مگر از اهلش جابر ميگويد مدتى گذشت و من منتظر آن وعده بودم روزى بزيارت حضرت زين العابدين عليه السلام شرفياب شدم نگاه كردم كودكى از اندرون خانه بيرون آمد صورت او را كه مشاهده كردم اندامم بلرزيد و موهاى بدنم برخاست نيك در او نظر كردم اماراتيكه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده بود در او باز يافتم گفتم ايمولا زاده من رو بمن آور و پيش بيا آنحضرت نزد من آمد بخداى كعبه شمايل رسول خدا را در او مشاهده كردم گفتم نام تو چيست؟ فرمود محمد فرزند على بن الحسين عليه السلام عرض كردم تو باقرى؟ فرمود آرى ايجابر پيغام جدم رسول خدا را بمن برسان گفتم پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مرا بشارت داد كه چندان بمانى تا فرزندم محمد باقر عليه السلام را دريابى چون او را ملاقات نمودى سلام مرا باو برسان رسول خدا ترا سلام رسانيد فرمود بر رسول خدا پيوسته سلام باد و بر تو ايجابر كه سلام رسول خدا را بمن رسانيدى جابر مى‏گويد پس از آن حضور آنحضرت شرفياب ميشدم و از محضرش استفاده مينمودم روزى مسئله از من سؤال نمود عرض كردم بخدا قسم داخل در نهى رسول خدا نميشوم چه خبر داد مرا كه شما ائمه هدى از بزرگ و كوچك داناترين و بردبارترين مردمان هستيد آنحضرت فرمود راست گفت جد من بخدا كه من باين مسئله عالم‏تر از تو هستم خداوند علم و حكمت را بما ائمه در حال طفوليت عطا فرموده تمام اينها از فضل و رحمتى است كه پروردگار عالم بما اهل بيت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عنايت نموده‏

 ابن بابويه ذيل آيه مزبور از جابر بن عبد اللّه انصارى روايت كرده گفت روزى جندل بن جنادة بن جبر يهودى نزد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رفته و گفت ايرسول خدا خبر بده بمن از چيزى كه نيست براى خدا و از چيزى كه نيست نزد او و از آن چيزى كه خداوند به بندگانش ياد نداده پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود چيزيكه براى خدا نيست شريكست و آنچه خداوند فاقد آنست ظلم و ستم كردن بر بندگانست و آنچه خداوند بر بندگانش تعليم نفرموده سخن شما يهودانست كه ميگوئيد عزير پسر خداست و حال آنكه خداوند براى خود پسرى قرار نداد و بكسى اين معنا را تعليم نفرموده جندل عرض كرد شهادت ميدهم كه خدائى جز ذات اقدس پروردگار نيست و شما اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسول خدائى سپس گفت ديشب موسى بن عمران را در خواب ديدم بمن فرمود اى جندل بدست محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قبول اسلام نموده و باوصياى آنحضرت تمسك بجو و شكر ميكنم كه خداوند مرا موفق نمود بشرف مليت اسلام مفتخر گشتم اكنون اى پيغمبر گرامى بمن اطلاع دهيد كه اوصياى بعد از شما كيانند كه بايشان متوسل شوم؟ فرمود اى جندل اوصياء من بعد از من بتعداد نقباء بنى اسرائيل ميباشد جندل گفت آنها دوازده تن بودند فرمود ائمه نيز دوازده نفر باشند اول آنها ابو الائمه على بن أبي طالب عليه السلام سپس حسن عليه السلام و حسين عليه السلام دو فرزند او بعد نه تن ديگر از فرزندان حسين عليه السلام است و اسامى يك بيك آنها را پيغمبر اكرم فرموده و بجندل فرمود ايشان را بشناس و بآنها متوسل شو و متوجه باش تا منافقين از امت ترا فريب ندهند جندل گفت ايرسول خدا من نيز در تورات  اسامى آنها را چنين يافته بودم اليايقطو- شبرا شبيرا لكن نمى‏دانستم و تطبيق نميكردم پيغمبر اكرم فرمود اى جندل دوازدهمين امام كه فرزند عسكرى است بنا بمشيت پروردگار غائب و از ميان مردم پنهان ميشود پرسيد اى رسول خدا نام آن امام چيست فرمود تا موقع ظهور جايز نيست نام او را تصريح نمود جندل عرض كرد تمام اين اسماء را من در تورات ديده‏ام و حضرت موسى مژده نبوت و رسالت شما و امامت اوصياء بعد از شما را داده است پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آيه را تلاوت فرمود جندل سؤال كرد خوف و ترس آنها چيست فرمود در زمان هر يك از آنها پادشاه ظالمى است كه آنها را آزار و اذيت رسانيده و بقتل ميرسانند تا آنكه امام غائب بفرمان خداوند از پس پرده غيبت ظهور نموده و پس از آنكه دنيا پر از ظلم و جور شد بعدل و داد جهانرا آباد سازد اى جندل خوشا بحال كسانيكه در زمان غيبت صبر كنند و سعادتمند آنهائى كه بر محبت دوستى اهلبيت من استوار و باقى باشند آنها كسانى هستند كه خداوند در قرآن كريم ميفرمايد يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ و فرمود اى جندل آنها حزب خدا هستند و خرب خدا غالب است جندل تا زمان امامت حضرت امام حسين عليه السلام حياة داشت و در طائف ميزيست نعيم بن قيس ميگويد من وقتى بطائف رسيدم كه جندل مريض و بيمار بود بعيادتش رفتم شير خواست تا بياشامد همينكه شير حاضر شد نوشيد گفت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمن خبر داده بودند آخرين نعمتى كه از دنيا بهره‏مند ميشوم شير است ساعتى نگذشت كه وفات نمود و او را در محلى كه معروف است دفن نمودند

سه شنبه 5 / 8 / 1392برچسب:, :: 20:28 ::  نويسنده : ارادتمند

 خلاصه مطالب سوره نور عبارتست از بيان حد زنا و حكم مرد زانى. و زن زناكار و بيان حد قذف و كيفيت و حكم لعان و وجوب حجاب بر زنان و نهى از افشاء اعمال قبيحه و پيروى كردن از اعمال شيطانى. و مدح مؤمنين و بيان اوصاف ايشان و چگونگى كردار كفار و منع از ورود بخانه‏هاى مردم بدون اذن و اجازه آنها و امر بسلام و تحية هنگام ورود در مجالس‏

عياشى ذيل آيه وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ   10-  از زراره روايت كرده گفت حضرت باقر عليه السلام فرمود مراد از فضل خداوند پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و منظور از رحمة ولايت ائمه ميباشد و در روايت ابن شهر آشوب فرمود فضل امير المؤمنين عليه السلام و رحمة فاطمه زهرا عليها السلام است.                       

 

 اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباح‏

 در كافى از عبد اللّه جندب روايت كرده گفت از حضرت رضا عليه السلام كتبا آيه نور را سؤال كردم در جواب مرقوم فرمودند:

اما بعد بدانكه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امين خداوند بود در ميان مردم و چون از دنيا رحلت فرمود ما اهلبيت او وارث آنحضرت و امينان خدائيم در روى زمين و تمام علوم از منايا و بلايا و انساب و مولد اسلام نزد ما است و طوايفى كه گمراه بوده و يا هدايت يافته‏اند از صد سال بيشتر و يا كمتر ما آنها را ميشناسيم و سابقه آنها را ميدانيم و رؤساء و بزرگان و ميزان ايمان و مراتب نفاق يكايك آنها را مطلع ميباشيم و نام شيعيان خودمان را با نام پدرانشان بخوبى ميدانيم كه خداوند از آنها بولايت ما عهد و ميثاق گرفته و وارد ميشوند بجايگاه ما و با ما داخل بهشت ميشوند و شيعيان ما تا روز قيامت بدامان ما تمسك ميجويند كسانيكه از ما پيروى و متابعت كنند نجات خواهند يافت و آنهائيكه دورى و بيزارى جويند هلاك ميشوند و منكرين ولايت ما كافر و دوستان ما مؤمن هستند دوست ندارد ما را هيچ كافرى و بغض ندارد بما هيچ مؤمنى                       

و هر كس بميرد و ما را دوست بدارد بر خدا است كه او را با ما محشور گرداند ما براى پيروان خود نورى هستيم كه موجب راهنمائى ميشويم و هر كه از دوستى و هدايت ما بى‏بهره شد مسلمان نيست دين خدا بوسيله ما خاندان رسالت بسط و توسعه يافته و خداوند ببركت وجود ما آل محمد باران رحمت خود را نازل ميفرمايد و بوسيله ما در دنيا و در قبر و در محشر بمؤمنين نفع و خير ميرساند و مثل مادر كتاب خدا مثل مشكوتست و مشكوة در قنديل قرار دارد و ما چراغى هستيم در آن قنديل و غرض از مصباح محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسول خداست و مراد از نور على عليه السلام است كه خداوند بنور و ولايت ما هر كه را بخواهد هدايت ميفرمايد و بر خداست كه براى هدايت خلق ولى بفرستد و آن ولى نور دهنده است و برهانش آشكار ميباشد و حجت خداوند است در نزد خلق و بر خداست كه دوستان و محبين ما را از متقين و شهداء و صديقين و صالحين قرار دهد كه آنها رفيقان نيكوئى هستند و شهيدان دوستان ما نسبت بشهداء ساير امم بده درجه برترى و زيادتى دارند و شهيدان شيعيان ما بر شهداى امت پيغمبران سلف نه درجه برتر و بالاترند ما نجبا و اولاد پيغمبران و اولاد اوصياء آنان ميباشيم و ما مخصوص بكتاب خدا هستيم و ما اولى برسول خدائيم و ما كسانى هستيم كه خداوند دين خود را براى ما و بوسيله ما تشريع فرمود و در قرآن كريم ميفرمايد:

شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ (يا محمد) وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ و اسمعيل و اسحق و يعقوب ما دانستيم و آنچه دانستيم بمردم رسانديم و علوم اولين و آخرين نزد ما است ما وارث پيغمبران اولو العزم ميباشيم كه اقامه دين خدا نموده‏ايم و خداوند ميفرمايد وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ هر كس بولايت على عليه السلام و ائمه تمكين نكند ولايتى براى او نيست و كافر است ولايت على عليه السلام نور است و شفا است و دليل و هادى و رهبر است.

 

جابر بن عبد اللّه انصارى گفت وارد شدم بمسجد كوفه ديدم امير المؤمنين عليه السلام با انگشت مبارك كتابت ميكند و تبسم ميفرمايد عرض كردم حضورش اى مولاى من چه باعث تبسم شما شده؟ فرمود عجب دارم از كسيكه تلاوت ميكند اين آيه را و معرفت بحق آن ندارد گفتم كدام آيه اى سيد من؟ فرمود آيه اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ  را سپس فرمود مشكوة محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است فِيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ حسن و حسين عليهما السلام كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ على بن الحسين عليه السلام «يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ محمد بن على عليه السلام زيتونة جعفر بن محمد عليه السّلام لا شَرْقِيَّةٍ موسى بن جعفر عليه السلام وَ لا غَرْبِيَّةٍ على بن موسى عليه السلام يَكادُ زَيْتُها يُضِي‏ءُ محمد بن على عليه السلام وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ على بن محمد عليه السلام نُورٌ عَلى‏ نُورٍ حسن بن على عليه السلام يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ حضرت قائم عجل اللّه تعالى فرجه الشريف ميباشد.»

 

و در تفسير و معناى اين آيه روايات بسيارى از طرق عامه و خاصه رسيده بمضمون همان رواياتى كه بيان شد و تمام آنها داراى همان مفهوم و معنا ميباشند و در ذيل آيه فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ   36-    جابر از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده فرمود مراد از آن خانه‏ها خانه پيغمبر و على عليه السلام است و فرمود آگاه باشيد و بدانيد قول خداوند كه ميفرمايد فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ مراد ولايت ما ائمه است‏

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 20:23 ::  نويسنده : ارادتمند

إِنَّ الَّذِينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ 57  - آن مؤمنانى كه از خوف خدا ترسانند محمد بن عباس از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت كرده فرمود آيات فوق در حق امير المؤمنين عليه السلام و فرزندان گرامش نازلشده چه آنحضرت و فرزندانش سه شب افطار خود را به فقير و يتيم و اسير دادند و ميفرمودند إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً ما فقط براى رضاى خدا بشما طعام ميدهيم و از شما هيچ پاداش و سپاسى نمى‏طلبيم ما از قهر پروردگار خود در آنروزيكه از رنج و سختى آن رخسار خلايق در هم و غمگين است ميترسيم‏

 

 وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ  71-    بعضى از مفسرين خاصه گفته‏اند مراد بحق در آيه رسول خدا و امير المؤمنين است و شاهد بر اين آيه قَدْ جاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ باشد يعنى پيغمبر شما از جانب پروردگار ولايت امير المؤمنين عليه السلام را آورد برايتان

 وَ إِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ اى پيغمبر تو اين مردم را براه ولايت امير المؤمنين عليه السلام و خدا پرستى دعوت مينمائى مردم منافقيكه بخدا و روز قيامت ايمان نميآورند از راه راست و ولايت ائمه دين منحرف ميشوند

 در بصائر الدرجات ذيل آيه حَتَّى إِذا فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً ذا عَذابٍ شديد   77- از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده فرمود منظور از اين باب و در كه گشوده خواهد شد على بن ابى طالب عليه السلام است در زمان رجعت و بازگشت بسوى دنيا

 

محمد بن عباس ذيل آيه أَ لَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلى‏ عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ   105-  از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت كرده فرمود مراد از آيات امير المؤمنين عليه السلام است كه منافقين حضرتش را تكذيب نمودند.

 

 إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ 111-   ابن شهر آشوب ذيل آيه فوق از ابن مسعود روايت كرده گفت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اين آيه در شأن على بن أبي طالب و حضرت فاطمه و حسنين عليهم السلام نازلشده چه آنها بر بلاها و طاعت پروردگار در دنيا صبر نمودند و در عالم آخرت رستگار ميباشند.

 

 

 

 

 

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 20:21 ::  نويسنده : ارادتمند

مومنون

خلاصه مطالب اين سوره عبارت است از بيان اوصاف مؤمنين و آفرينش انسان و داستان نوح و كشتى ساختن او و اشاره اجمالى بداستان پيغمبران بعد از نوح و بيان حال و گفتار كفار و منافقين و دلايل توحيد و خداشناسى و حال كفار و منافقين در دوزخ و توبيخ و نكوهش آنان و آنكه انسانى عبث و بازيچه آفريده نشده‏

 

شيخ در كتاب مجالس در آيه (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ) بسند خود از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده فرمود عباس بن عبد المطلب گفت من و يزيد بن قعنب و جمعى از طايفه بنى هاشم و طايفه عبد العزى در مقابل خانه كعبه نشسته بوديم ناگاه فاطمه بنت اسد بن هاشم كه حامله بود و بيش از 9 ماه از مدت حملش ميگذشت وارد خانه كعبه شده و ايستاد يكدفعه درد مخاض او را فرا گرفت و آثار وضع حمل در خود مشاهده نمود سر بطرف آسمان بلند كرده گفت پروردگارا من مؤمنم بوحدانيت و يكتائى تو و بآنچه پيغمبران از جانب تو بدان مأمور بوده و بكتابهاى نازل شده بسوى ايشان و گواهى ميدهم بكلام جدم حضرت ابراهيم خليل كه اين خانه را براى پرستش ذات اقدست بنا نمود خداوندا بحق شرافت اين خانه و بحق آن كسيكه آنرا ساخته و بحق اين مولودى كه در شكم من است و با من سخن گفته و حديث مينمايد و يقين دارم كه اين فرزند يكى از حجت‏ها و آيات بالغه كبريائى تست زائيدن اين مولود را بر من سهل و آسان گردان عباس بن عبد المطلب گفت همينكه فاطمه لب از دعا بر بست بچشم خود ديديم ديوار خانه شكافته شد و فاطمه داخل بيت شد و بلافاصله ديوار خانه مجددا بسته شد ما براى آنكه چند تن از زنان را بيارى فاطمه داخل خانه كنيم تلاش و كوشش زيادى كرديم كه در را باز كنيم ميسر نشد دانستم باز نشدن در (شكافتن ديوار خانه) و دخول فاطمه و بهم برآمدن آن يكى از اسرار است و بامر خدا صورت پذير شده منتظر مانديم تا آنكه سه روز گذشت روز سوم همان موضع كه شكافته شده بود مجددا باز گرديد و فاطمه صحيح و سالم و طفل نوزادش خارج شد و با كمال نشاط و تفاخر گفت اى مردم همانطوريكه خداوند آسيه دختر مزاحم را بعلت آنكه در خلوت و نهان او را پرستش ميكرد و مريم دختر عمران را با ولادت عيسى فضيلت داده و او را در كنار نخله خرمائى خشكيده پناه داده و از آن چوب خشك رطب تازه برايش مهيا فرمود مراهم بچنين فضيلتى سر افراز و مفتخر فرمود كه داخل خانه و حرم كعبه پسرم متولد شد و در مدت سه روز از ميوه و مائده بهشتى بهره مند شدم و ارتزاق كردم و چون خواستم خارج شوم هاتفى ندايم داد كه اى فاطمه من على اعلى هستم و نام فرزند ترا از اسم خود مشتق كرده و او را على ناميده ام تو نيز اين نام را بر او بگذار و او را گرامى بدار كه او را بآداب خود مؤدب نموده‏ام و او اول شخصى است كه بر بالاى اين خانه نام مرا بعظمت ياد كند و بت‏ها را شكسته و خانه را از لوث اصنام پاك نمايد و بتقديس و تمجيد و تهليل من پردازد و او پس از حبيب من محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه پيغمبر خاتم است امام و وصى و جانشين ميباشد سعادتمند آنكه او را دوست بدارد و او را يارى نموده و اطاعت كند و واى بر كسى كه منكر ولايت او شده و نافرمانى نمايد و حق او را غصب كند چون أبو طالب فاطمه و پسرش را ديد بينهايت مسرور و خوشحال شد تا فرزند پدر را ديد با فصاحت هر چه تمامتر گفت سلام و رحمت خدا بر تو باد اى پدر گرامى ناگاه پيغمبر اكرم سر رسيدند على عليه السلام بچهره پيغمبر تبسمى نمود و سلام كرد پس از كمى تامل بفرمان خدا دهان گشوده گفت (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ) پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود يا على عليه السلام مؤمنين بتو رستگار خواهند شد و چون آيه را تا أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ قرائت نمود پيغمبر فرمود بخدا قسم اى على تو امير آنها هستى و خداوند تو را واجد علوم بسيار فرمود و تو دليل و راهنماى مؤمنين ميباشى و بسبب تو آنها هدايت ميشوند سپس پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بفاطمه فرمود بر و به حمزه عمويش مژده و بشارت نوزادت را برسان عرض كرد ميترسم فرزندم گرسنه بماند پيغمبر فرمود من او را سير مينمايم و على را در آغوش گرفته زبان خويش را دركامش نهاد فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً مصداق پيدا كرده دوازده چشمه از معرفت و دانش در دهان على عليه السلام جارى شد و بدين مناسبت آن روز را ترويه نامند.

چون فاطمه از منزل حمزه مراجعت كرد ديد نورى از چهره فرزندش بآسمان بالا ميرود و تصميم گرفت دستهاى فرزندش را ببندد يكمرتبه با يك پارچه بست طفل آنرا باز نمود اين كار را تكرار كرد تا با پنج پارچه ابريشمى بسته و همه را باز نمود ناگاه باذن خدا گفت اى مادر از بستن دستهاى من منصرف شو من ميخواهم دستم را بسوى پروردگارم بلند كنم أبو طالب در شگفتى و تعجب فرو شد و گفت من چنين ميپندارم كه اين فرزند داراى شأن و منزلتى بس رفيع باشد و در آتيه منشأ آثار بزرگ شود روز بعد پيغمبر بخانه فاطمه آمد چون طفل چهره آنحضرت را مشاهده كرد تبسمى نموده و اشاره‏اى كرد كه او را مانند روز پيش از مادر گرفته و سير كند رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم او را گرفته فاطمه گفت بخداى كعبه قسم همان روز على عليه السلام پيغمبر را شناخت و بهمين مناسبت آن روز را عرفه ناميده‏اند چون روز سوم شد أبو طالب دستور داد سيصد شتر و هزار گاو و گوسفند ذبح نموده وليمه مولود خود را فراهم كرد و اعلام نمود هر كس ميل دارد بوليمه فرزندم حاضر شود بايد هفت شوط در گرد خانه كعبه طواف نموده و بخانه من بيايد و بر فرزندم كه داراى چنان شرافتى از طرف پروردگار شده سلام كند و آن روز عيد قربان شد.

اين حديث را ابن شهر آشوب نيز از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده و فرمود از آن روز وليمه دادن براى نوزاد مرسوم گرديد.

محمد بن عباس از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت كرده فرمود آيه فوق در شأن رسول اكرم و امير المؤمنين و حضرت فاطمه و حسنين صلوات اللّه عليهم اجمعين نازل شده‏

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 20:7 ::  نويسنده : ارادتمند

 

در كافى ذيل آيه وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ   72  از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده فرمود هر وقت آيه‏اى در شأن و منزلت امير المؤمنين عليه السلام نازل ميشد و اطاعت و پيروى آنحضرت را مقرر و واجب ميكرد عده‏اى از منافقين از نزول آيات دلتنگ و غضبناك شده و قصد هلاك و نابودى و قتل پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السلام را مينمودند بطوريكه در واقعه ليلة العقته عده‏اى از ايشان بحدى عصبانى و متغير شدند در پشت عقبه و تپه‏اى پنهان شدند تا پيغمبر را بقتل رسانند جبرئيل نازل و اين آيه را آورد

 

در كافى از بريد عجلى روايت كرده گفت سؤال نمودم از حضرت صادق عليه السلام معناى وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ   77-  را فرمود فعل خير و كار نيكو اطاعت و پيروى كردن از امير المؤمنين عليه السلام است بعد از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم‏

 

لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاس 78- 

 سليم بن قيس هلالى در كتاب اصل خود از سلمان فارسى روايت كرده گفت از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم معناى آيه را سؤال نمودم فرمود مقصود از شهداء و گواهان من و على و يازده نفر از فرزندان على عليه السلام ميباشيم كه جمعا سيزده نفر هستيم و فرمود خداوند قرار داده گواهان و شهدائى از اهل بيت و عترت من بر امة كه در دنيا مثلى و نظيرى براى هيچ يك از آنها وجود ندارد چنانچه در دنيا نباشند زمين اهلش را فرو برد و هلاك گرداند.

 

 

 

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 20:5 ::  نويسنده : ارادتمند

از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده‏اند روزى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گرسنه بودند نزد مرد انصارى تشريف برده باو فرمودند آيا طعامى در دسترس دارى كه سد جوع كنم؟ عرض كرد بلى فدايت شوم فورا گوسفندى كه داشت ذبح نموده و كبابى مهيا نموده حضور حضرتش آورد چون پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم طعام را ديدند آرزو كردند كه چه خوب بود امير المؤمنين عليه السلام و فاطمه و فرزندانش از آن كباب تناول مينمودند ناگاه أبو بكر و عمر آمدند و بعد از آن دو نفر على امير المؤمنين سر رسيد خداوند اين آيه را نازل فرمود وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ   52   يعنى آن دو نفر فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ يعنى با حضور على عليه السلام آن دو نسخ و محو و نابود شدند ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ للناس يعنى خداوند امير المؤمنين عليه السلام يارى كند چه خداوند بحقايق امور جهان دانا بوده نظام عالم را بدرستى ميداند

 

 لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ خداوند القائات شيطان را وسيله آزمايش كسانى قرار ميدهد كه به بيمارى نفاق و شك و كفر مبتلا و سنگدل و سرسخت شده‏اند و مقصود از شيطان در اين آيه اولى و دومى است وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ يعنى تا بدانند آنهائى كه دانش دارند على امير المؤمنين عليه السلام بر حق است و خلافت و امامت آن بزرگوار از طرف پروردگار نازل شده و باو ايمان آورند وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً منافقين كافر كيش پيوسته در شك و ترديد هستند كه آيا ولايت امير المؤمنين عليه السلام از طرف خدا نازل شده است تا وقتى كه نابهنگام مرگ را بچشم ديده و يا عذاب روز رستاخيز بر سرشان فرود آيد و عقيم روزى است كه مانند آنروز نيست در جهان و حكومت و سلطنت آنروز با خدا است كه بين خلايق حكم مينمايد فَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ يعنى كسانيكه بولايت امير المؤمنين ايمان و اعتقاد دارند و كارهاى نيكى كرده‏اند در بهشت‏هاى پر نعمت مخلد خواهند بود و كسانيكه كافر شده و ايمان و اعتقاد بامير المؤمنين و ائمه معصومين ندارند گرفتار ذلت و خوارى شده و عذاب سخت خواهند ديد محمد بن عباس از عيسى بن داود روايت كرده گفت سؤال نمودم از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام آيه وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا را فرمود آيه فوق در حق امير المؤمنين بتنهائى نازل شده‏

 

 

 محمد بن عباس ذيل آيه لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً هُمْ ناسِكُوهُ   67-  از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت كرده فرمود موقعى كه اين آيه نازل شد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مهاجر و انصار را مخاطب قرار داده و فرمود خداوند ميفرمايد ما براى هر امتى مناسكى مقرر داشته و آنها را ملزم به پيروى نموديم و مراد از منسك امام است و هر زمانى براى راهنمائى خلق پيغمبرى مبعوث شده است و من كه پيغمبر خاتم ميباشم بموجب امر پروردگار بشما اعلام ميكنم كه پس از من امام و پيشواى شما على بن أبي طالب عليه السلام ميباشد دعوت من براه راست و هدايت است و على همان راه راست و دين خداست او را اطاعت نموده و رهبر و راهنما و مولاى خود بدانيد عده‏اى از منافقين از شنيدن فرمايش آنحضرت غضبناك شده و از جاى خود برخاستند و گفتند ما راضى باطاعت و فرمانبردارى از على نيستيم پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم متأثر و محزون شد اين آيه نازل گرديد:

ادْعُ إِلى‏ رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلى‏ هُدىً مُسْتَقِيمٍ وَ إِنْ جادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ ذلِكَ فِي كِتابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ    70-67     سپس بيان حال آنها را ميكند و ميفرمايد                         اين منافقين و كفار بجاى خدا چيزى را ميپرستند و بجاى على عليه السلام ديگرى را امام قرار داده‏اند كه هيچگونه دليل و مدركى براى كار خود نداشته و خداى تعالى بآن حجتى نفرستاده و ايشان را بآن دانشى نيست چه ادعائى كه بر آن حجتى نباشد افاده علم نكند و براى ستمكاران يار و ياورى نخواهد بود.

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 20:4 ::  نويسنده : ارادتمند

 

هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا

 قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِيمُ   19  اين دو طايفه مؤمن و كافر كه در باره خدا و دين با هم مجادله ميكنند با يكديگر مخالف و دشمن هستند اما كافران براى آنها لباسى از آتش بريده شده و بر سرشان از آب تافته گرم و سوزان جهنم خواهد ريخت طبرسى از ابى ذر غفارى روايت كرده آيه فوق در باره عبيد بن حارث و حمزة بن عبد المطلب و على و امير المؤمنين عليه السلام و شيبه و عتبه پسران ربيعه و وليد بن عتبه نازل شده كه روز جنگ بدر با يكديگر قتال و كارزار كردند و در دين و راه خدا خصومت و جهاد نمودند حضرت حمزه عتبه را بقتل رسانيد و امير المؤمنين وليد و عبيدة بن حارث بن عبد المطلب شيبه را بقتل رسانيدند چنانچه شرحش در غزوه بدر مفصلا بيان شد و فرمود امير المؤمنين عليه السلام نخستين كسيكه روز قيامت قيام كند و با دشمنان خدا و رسول مخاصمه نمايد من باشم.

 

 وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيم‏25

 از ابى حمزه روايت كرده گفت سؤال كردم از حضرت صادق عليه السلام آيه فوق در باره چه كسانى نازل شده؟ فرمود وارد شده در حق آنهائيكه ظلم و تعدى كردند نسبت بامير المؤمنين عليه السلام و فرزندانش و فرمود جمعى داخل خانه كعبه شده و با هم عهد بستند كه خلافت را نگذارند بامير المؤمنين عليه السلام و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برسد ايشان مردم را در شكنجه و رنج گذارند و بآل پيغمبر جور و ستم نمودند خداوند از رحمت خود آنان را دور بگرداند.

 

در كافى از سلام بن مستنير روايت كرده گفت معناى آيه الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ  40  را از حضرت باقر عليه السلام سؤال نمودم فرمود اين آيه در حق رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين و جعفر و حمزه نازل شده و در باره حضرت امام حسين عليه السلام جاريست

 

 در كافى از على بن جعفر روايت كرده گفت از برادرم حضرت موسى بن جعفر عليه السلام معنى بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ و قصر مشيد را سؤال نمودم فرمود بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ    45    امام صامت و قصر ميشد امام ناطق است و در حديث ديگر فرمود قَصْرٍ مَشِيدٍ امير المؤمنين عليه السلام وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ حضرت فاطمه عليها السلام و فرزندان آن بزرگوار ميباشد.

ابن شهر آشوب از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده فرمود رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده قَصْرٍ مَشِيدٍ وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ امير المؤمنين است.

 

 از حكم بن عينه در آيه وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ روايت كرده گفت حضرت امام زين العابدين عليه السلام بمن فرمود اى حكم آيا ميدانى امير المؤمنين عليه السلام باستناد كدام آيه از آيات قرآن حوادث مهم را ميدانست و حتى قاتل خود را مى‏شناخت و براى مردم حديث ميفرمود؟ عرض كردم نميدانم اين آيه وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ   52  را قرائت فرمود حضورش عرض كردم آيا امير المؤمنين عليه السلام  محدث بودند؟ فرمود بلى هر يك از ما ائمه اهلبيت پيغمبر محدث هستيم و نيز از بريد عجلى روايت كرده گفت از حضرت باقر عليه السلام معناى رسول و محدث را پرسيدم فرمود رسول كسى است كه وحى باو رسيده و فرشته را ديده و وحى بمردم برساند و نبى شخصى است كه در خواب مشاهدتى دارد كه از طرف خداست و محدث كسى است كه بدون ديدن فرشتگان صداى آنها را مى‏شنود كه براى او حديث كرده و در قلب او جايگير شده و در گوش شنونده باقى ميماند.

و در محاسن از عبد اله بن ابى يعفور روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم آيا على امير المؤمنين عليه السلام چيزى را بگوش خود شنيده و بر قلب مباركش ثابت و برقرار ميشد يا خير؟ فرمود بلى آنحضرت محدث بودند چون توضيح بيشترى خواسته و تاكيد در بيان در شرح آن نمودم فرمود در روز جنگ بنى قريظه و بنى نضير جبرئيل طرف راست و ميكائيل در سمت چپ امير المؤمنين عليه السلام بودند و با آن حضرت حديث ميگفتند و اين حديث را بطرق زيادى روايت كرده و شيخ مفيد در اختصاص نيز نقل نموده است‏

 

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 19:59 ::  نويسنده : ارادتمند

سوره حج

خلاصه مطلب سوره حج عبارت است از بيان هول قيامت و سختى و شدت آن و بيان آنكه بعضى از مردم نادان در كار خدا جدال كنند و دنبال هر گمراه كننده روند و بيان حال منافقين نسبت بقرآن و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و عاقبت حال كفار و مؤمنين در قيامت و نداء حضرت ابراهيم خلايق را براى زيارت خانه كعبه و بيان مراسم و مناسك حج و دلايل توحيد و خداشناسى‏

 

لَهُ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ نُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَذابَ الْحَرِيقِ 9

صادق عليه السلام روايت كرده فرمود آيه فوق در حق دومى و پيروانش و كسانيكه بغير ما آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امامى براى خود اختيار نموده نازل شده على بن ابراهيم از امير المؤمنين عليه السلام ذيل آيه ثانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ روايت كرده فرمود اشاره باولى است و منظور از ثانى عطفه آنست كه از حق رو گردانيده و خلافت را براى دومى تثبيت نمود زيرا پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميفرمود على عليه السلام امام و علم است براى مسلمين ولى بخدا قسم اين مقام را براى على نميگذارند.

 

و در كافى در آيه وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ   11   از ضريس روايت كرده گفت حضرت صادق عليه السلام فرمود اين آيه در حق دو شخص معلوم نازل شده و در باره تابعين و پيروان آنها نيز صدق ميكند راوى ميگويد حضورش عرض كردم هر كس غير از شما ائمه را بپيشوائى و امامت نصب كند مشمول مفاد اين آيه بوده و از كسانى است كه خداوند را بر يك حرف پرستش نموده؟ فرمود بلى حقيقتا اين شخص همانست‏

 

محمد بن عباس ذيل آيه مَنْ كانَ يَظُنُّ أَنْ لَنْ يَنْصُرَهُ اللَّهُ  15   از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت كرده فرمود روزى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در ضمن فرمايشات خود فرمود خداوند مرا بوسيله فرشتگان از اهل آسمانها و بتوسط على از اهلبيتم يارى و نصرت خواهد كرد مردم از اينكه على را پيغمبر اختصاص داده و او را پشتيبان و يار خود معرفى نموده سخت غضبناك شده غيظ و خشم شديدى بر آنها چيره گرديد خداوند اين آيه را نازل نموده و در تلو آن ميفرمايد بايد اين مردم خشمگين و متعصب طنابى بگردن خود بسته و يكسر آن را بسقف منزل خود متصل نموده و آنقدر بكشد تا خفه و هلاك شده و و پس از مرگ غيظ و خشم آنها بر طرف شود.

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 19:58 ::  نويسنده : ارادتمند

ابن بابويه ذيل آيه لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا از هشام بن حكم روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السلام سؤال كردم دليل آن كه خدا يكيست چيست؟

فرمود پيوسته بودن تدبير و تمام و كمال بودن صنعت و اين آيه را تلاوت نمودند و نيز از حنان بن سدير روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السلام چگونگى عرش و كرسى را پرسيدم بحث مفصلى فرمود تا جائى كه فرمودند يكى از اختلاف صفات عرش آنست كه ميفرمايد خداوند رب العرش همان خداى يكتاست كه او را نمى‏توان توصيف كرد ولى گروهى خدا را چنان وصف نموده‏اند كه داراى دست است گفتند يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ دست خدا بسته است و جمعى بفكر ناقص خود براى خدا پا قائل شده ميگويند خداوند يك پاى خود را روى صخره و سنگ بيت المقدس گذارده و از آن جا بآسمان صعود نموده و طايفه ديگرى براى خدا انگشتان ثابت نموده و به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم افترا بسته‏اند كه آن حضرت فرموده خداوند را دريافتم در حالى كه انگشت‏هاى خود را بر قلم گذاشته بود و براى خداوند جسم و دست و انگشت توهم كرده و ذات اقدس پروردگار را كه منزه از تمام اين اوهام است بساير مخلوقات شبيه كرده‏اند خداوند ميفرمايد فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ  22- خداوند عرش از آنچه كه وصف مينمايند منزه و مبرى است و براى او جل و جلاله مثل اعلى است كه بوهم نگنجد و تشبيه و توصيف نميشود و براى حضرتش شبيه و نظيرى ممكن نيست و داراى اسماء حسنى بوده كه كس ديگرى بآن اسامى ناميده نشود چنانچه فرموده وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ بغير علم و اين مردم نادان باسماء خدا و ذات او مشرك و كافر شده و بزعم خود گمان دارند كه كار خوبى ميكنند اين است كه ميفرمايد وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ پس آنچنان كسانى كه باسماء خداوند كافر شده‏اند مشرك هستند و از روى نادانى و جهالت اسماء حق را در غير محل خود بكار برده‏اند خداوند فرموده مردم بايد دست بسوى اولياء و دوست و حجت خدا دراز نموده و پيروى از ايشان كنند و اولياء خدا كسانى هستند كه خداوند ايشان را بر ديگران فضيلت داده و صفات مخصوصى بآنها عطا كرده كه بغير آنان بديگرى عطا نفرموده و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را برسالت مبعوث و برهبرى خلق فرستاده تا دليل و راهنماى بسوى خدا باشد و پس از رحلت آن حضرت امير المؤمنين عليه السلام و ائمه راشدين از فرزندان آن جناب راهنمايان و هاديان امت بوده و ايشان اسماء حسنى پروردگار هستند و اين حديث مفصل است و در اين مقام مختصرى ذكر شد و مفصل آن بخواست خدا در تفسير رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ كه در سوره نمل است بيان خواهد شد انشاء اللّه.

 

محمد بن عباس ذيل آيه هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلِي 24- از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت كرده فرمود ذكرى كه با پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود على بن أبي طالب عليه السلام است و ذكر پيش از آن حضرت پيغمبران و اوصياء پيشين مى‏باشند.

 

 سليم بن قيس هلالى در كتاب اصل خود روايت كرده كه روزى امير المؤمنين بمعاويه فرمود ما اهلبيتى هستيم كه خداوند براى ما آخرت را بجاى دنيا انتخاب فرموده و براى ما بدنيا راضى نشده كه فانى و عاريت است اى معاويه پيغمبر خدا زكريا را بوسيله اره شهيد نمودند و فرزندش يحيى را قومش با كمال قساوت سر بريدند در صورتى كه آنها را دعوت بستايش خداى يكتا مينمودند پيوسته پيروان و لشگريان شيطان با دوستان خدا در جنگ و جدال بوده و در قرآن كريم ميفرمايد بكسانى كه بآيات خدا كه مراد ائمه هستند كافر شده و پيغمبران و آنهائى را كه امر بمعروف مينمايند بقتل ميرسانند بكيفر و عذاب سخت پروردگار بشارت بده اى معاويه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمن خبر داد كه زود است تو محاسن مرا از خون سرم رنگين نموده و خداوند ترا بشهادت من آزمايش كند و نيز بزودى فرزندم حسن را بظلم و ستم و خورانيدن زهر جفا بقتل برسانى و پسرت يزيد فرزندم حسين را بدست زنازاده ابن زياد بكشد و او و يارانش را با لب تشنه شهيد نمايد.                       

 در ذيل آيه لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ   103    از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده فرمود چون قيامت شود و مشيت پروردگار بر آن تعلق گيرد كه خلايق را براى حساب حاضر فرمايد بمنادى امر ميفرمايد كه جن و انس را در محشر حاضر و صدا زند بيك چشم بهمزدن تمام بر انگيخته و حاضر ميشوند آنگاه بآسمان دنيا امر ميشود كه فرود آمده پشت سر خلايق قرار بگيرد و بهمين ترتيب آسمانهاى اول تا آخر فرود آمده در عقب يكديگر قرار مى‏گيرند سپس منادى خطاب بمردم ندا كند كه اى گروه جن و انس اگر قدرت و توانائى داريد از حيطه قدرت و سرزمين من بگريزيد و فرار كنيد و البته جز بفرمان پروردگار نميتوانيد بيرون برويد.

 راوى گفت آنحضرت پس از بيان اين مطلب گريه بسيارى نمودند همينكه آرامشى حاصل و ساكت شدند عرض كردم فدايت شوم در آنروز پيغمبر اكرم ص و امير المؤمنين و ائمه كجا هستند؟ فرمود آنها بر منبرى از نور قرار گرفته و بر خلاف تمام خلايق كه خائف و ترسان و محزون هستند حزنى ندارند و بيمناك نميباشند و اين آيه را تلاوت فرمودند مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ و اضافه كردند بخدا قسم مراد از حسنه در اين آيه ولايت امير المؤمنين (ع) است.

 

 

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 19:54 ::  نويسنده : ارادتمند

سوره انبياء

 خلاصه سوره انبياء عبارت است از تحريص و ترغيب خلايق بر مستعد شدن براى قيامت و حساب و كتاب و نجوى كفار در باره رسول خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و قرآن و امر بسؤال از اهل ذكر و بيان آنكه آسمان و زمين لغو و بيهوده آفريده نشده و ادله توحيد و ميزان اعمال در قيامت و شرح حال حضرت ابراهيم و محاجه آنحضرت و انداختن نمروديان او را در آتش و سرد شدن آتش بر آنحضرت و اشاره بداستان پيغمبران و اهل هر شهر و ديارى كه در عذاب پروردگار هلاك و نابود شوند از براى آنها بازگشت و رجعتى در دنيا نخواهد بود.

 

ابن بابويه ذيل آيه لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا از هشام بن حكم روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السلام سؤال كردم دليل آن كه خدا يكيست چيست؟

فرمود پيوسته بودن تدبير و تمام و كمال بودن صنعت و اين آيه را تلاوت نمودند و نيز از حنان بن سدير روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السلام چگونگى عرش و كرسى را پرسيدم بحث مفصلى فرمود تا جائى كه فرمودند يكى از اختلاف صفات عرش آنست كه ميفرمايد خداوند رب العرش همان خداى يكتاست كه او را نمى‏توان توصيف كرد ولى گروهى خدا را چنان وصف نموده‏اند كه داراى دست است گفتند يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ دست خدا بسته است و جمعى بفكر ناقص خود براى خدا پا قائل شده ميگويند خداوند يك پاى خود را روى صخره و سنگ بيت المقدس گذارده و از آن جا بآسمان صعود نموده و طايفه ديگرى براى خدا انگشتان ثابت نموده و به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم افترا بسته‏اند كه آن حضرت فرموده خداوند را دريافتم در حالى كه انگشت‏هاى خود را بر قلم گذاشته بود و براى خداوند جسم و دست و انگشت توهم كرده و ذات اقدس پروردگار را كه منزه از تمام اين اوهام است بساير مخلوقات شبيه كرده‏اند خداوند ميفرمايد فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ خداوند عرش از آنچه كه وصف مينمايند منزه و مبرى است و براى او جل و جلاله مثل اعلى است كه بوهم نگنجد و تشبيه و توصيف نميشود و براى حضرتش شبيه و نظيرى ممكن نيست و داراى اسماء حسنى بوده كه كس ديگرى بآن اسامى ناميده نشود چنانچه فرموده وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ بغير علم و اين مردم نادان باسماء خدا و ذات او مشرك و كافر شده و بزعم خود گمان دارند كه كار خوبى ميكنند اين است كه ميفرمايد وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ پس آنچنان كسانى كه باسماء خداوند كافر شده‏اند مشرك هستند و از روى نادانى و جهالت اسماء حق را در غير محل خود بكار برده‏اند خداوند فرموده مردم بايد دست بسوى اولياء و دوست و حجت خدا دراز نموده و پيروى از ايشان كنند و اولياء خدا كسانى هستند كه خداوند ايشان را بر ديگران فضيلت داده و صفات مخصوصى بآنها عطا كرده كه بغير آنان بديگرى عطا نفرموده و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را برسالت مبعوث و برهبرى خلق فرستاده تا دليل و راهنماى بسوى خدا باشد و پس از رحلت آن حضرت امير المؤمنين عليه السلام و ائمه راشدين از فرزندان آن جناب راهنمايان و هاديان امت بوده و ايشان اسماء حسنى پروردگار هستند و اين حديث مفصل است و در اين مقام مختصرى ذكر شد و مفصل آن بخواست خدا در تفسير رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ كه در سوره نمل است بيان خواهد شد انشاء اللّه.

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 19:52 ::  نويسنده : ارادتمند

 

 وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً  124 

 در كافى از آنحضرت روايت كرده فرمود مراد آنست كسى كه از ولايت امير المؤمنين اعراض نموده و دورى بجويد و فرمود چنين شخصى در قيامت كور ميشود بجهت آنست كه در دنيا كور باطن بوده و دلش نابيناست از ولايت امير المؤمنين و خداوند ميفرمايد من او را ترك نموده و در آتش جهنم خواهم افكند براى خاطر آنكه در دنيا ائمه دين را ترك نموده و اوامر آنها را اطاعت نكرده و فرموده‏هاى ايشان را گوش نگرفته و چون بآيات خداوند كه امير المؤمنين و ائمه معصومين هستند ايمان نياورده و بولايت بايشان توسل نجسته ائمه نيز در قيامت او را رها نموده و بعذاب سخت و دردناكى گرفتار ميشوند امير المؤمنين عليه السلام در نهج البلاغة فرموده منظور از مَعِيشَةً ضَنْكاً عذاب در قبر است.

 

در ذيل آيه وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاة  132 

از حضرت رضا عليه السلام روايت كرده فرمود وقتى باهل بيت سختى و مشقت در امور معاش ميرسيد پيغمبر عليه السلام بآنها ميفرمود نماز بجا آوريد چه پروردگار مرا امر بنماز فرموده و آيه را تلاوت ميفرمود خداوند در اين آيه به پيغمبر امر فرمود كه اهلبيت خود را مخصوصا بنماز امر فرمايد و ساير مردم را از آنها جدا ساخته زيرا اهلبيت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در پيشگاه ذات اقدس پروردگار قرب و منزلت خاصى است و چنانچه اهلبيت خود را در رديف ساير مسلمين محسوب و جنبه اختصاصى و امر خاص نميفرمود منزلت آنها معلوم نميشد و چون اين آيه بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شد هر روز صبح موقع نماز بدر خانه على ميرفت و بعلى عليه السلام و فاطمه دختر عزيزش سلام ميكرد و على و فاطمه و حسنين جواب عرض مينمودند آنگاه ميفرمود       الصلوة الصلوة    نماز نماز خداوند شما را رحمت كند خداوند اراده فرموده كه شما از هر پليدى پاك و منزه باشيد و تا موقع رحلت پيوسته پيغمبر اكرم با اهلبيت خود همين رفتار را ميكرد و ابو حمراء خادم پيغمبر ميگفت من مكرر در خدمت پيغمبر حضور داشتم كه صبح‏ها در خانه على عليه السلام ميآمد.

 

 ابن شهر آشوب از ابن عباس ذيل آيه فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ وَ مَنِ اهْتَدى‏   135   روايت كرده گفت بخدا قسم اصحاب صراط محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اهل بيت او هستند و مراد از من اهتدى اصحاب با وفاى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميباشند كه مسلمين را بولايت امير المؤمنين على بن أبي طالب عليه السلام هدايت ميكنند

 

 

 

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 19:51 ::  نويسنده : ارادتمند

انِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي  94 

 سليم بن قيس هلالى در اصل خود گفت اشعث بن قيس بامير المؤمنين عليه السلام عرض كرد اى پسر ابو طالب وقتى مردم با أبو بكر و عمر بيعت كردند چرا شمشير نكشيدى و قتال و كارزار ننمودى تا حق خود را بگيرى؟ فرمود اى پسر قيس سخنى گفتى پاسخ آن را گوش كن از گرفتن حق نترسيدم و باكى نداشتم از آنكه كشته شوم و با پروردگار خود ملاقات نمايم و ميدانستم آنچه نزد خدا است بهتر است از براى من از هر چه كه در دنيا موجود است لكن عهدى كه رسول خدا با من نمود مانع شد از آنكه دست بشمشير زنم و حق خود را بگيرم خبر داد مرا پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آنچه امت بمن ظلم و ستم ميكنند و هر چه فرمود يقين داشتم و بعين مشاهده مينمودم گفتم ايرسول خدا عهد شما چيست و دستور چه ميفرمائيد؟ فرمود يا على عليه السلام اگر يار و معينى داشتى با ظالمين جهاد كن و الا در خانه خود بنشين و خون خود و اهل بيت و شيعيانت را حفظ نما اى على عليه السلام تو نسبت بمن بمنزله هرونى نسبت بموسى اين امت بعد از من مانند بنى اسرائيل باشند نسبت بهارون در غيبت موسى اندكى از آنها پيروى هرون نموده و بسيارى تابع سامرى شدند وقتى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وفات نمود مردم با أبو بكر و عمر بيعت كردند در حاليكه من مشغول بغسل و كفن و دفن رسول خدا بودم پس از آنهم عهد كرده عبا بر دوش نيندازم تا قرآن را جمع كنم قرآن را جمع نمودم سپس دست فاطمه عليه السلام و حسنين عليه السلام را گرفته و بخانه مهاجر و انصار بردم و از ايشان نصرت و يارى طلبيدم و خدا را بر آنها شاهد و گواه گرفتم كسى از آنها اجابت نكرد مرا جز زبير و سلمان و أبو ذر و مقداد از طايفه و عشيره خود هم كسى نبود كه مرا يارى كند چه حمزه در احد و جعفر در موته شهيد شده بودند و عباس و عقيل هم بتازگى اسلام اختيار كرده و بكفر نزديك تر بودند تا باسلام علاوه بر آنكه دو شخص ذليل و ناتوان بودند اين امت مرا خوار نموده و نزديك بود بقتل رسانند من بهارون شباهت نزديكى داشتم و باو تاسى نيكوئى نمودم و عهدى كه رسول خدا نمود قويترين حجتى بود براى من على بن ابى حمزه از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده فرمود خداوند هيچ پيغمبرى را مبعوث نفرموده مگر آنكه دو شيطان هم زمان آن پيغمبر بوده او را آزار نموده و پيروانش را گمراه ميكردند و اين خبر در پايان سوره انعام مشروحا ذكر شده است‏

 در مورد پيغمبران اولو العزم بشرح زير دو شيطان معاصر نوح غنطيغوس و خرام و دو شيطان معاصر ابراهيم كسيل و زرام و دو شيطان زمان موسى سامرى و مرعقيسا همزمان عيسى بولس و مريتون بود و دو شيطان پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حبتر و زريق بود كه كنايه از اولى و دومى بوده زيرا اولى در حيله و تزوير مانند روباه و دومى چشمان ازرق داشت‏

 

 يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لا عِوَجَ لَهُ  108  

 محمد بن عباس بسند خود از عيسى بن داود روايت كرده گفت سؤال نمودم از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام معنى آيه را فرمود آنكسيكه براه راست دعوت مينمايد امير المؤمنين عليه السلام است.

و از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده ذيل آيه وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فرمود روز قيامت تمام خلايق را خداوند برهنه و عريان در صحراى وسيعى گرد ميآورد و بقدرى در صحراى محشر ازدحام ميشود كه عرق بسيارى كنند و مدت پنجاه سال                         توقف و درنگ مينمايند آنگاه منادى از پيشگاه عرش پروردگار ندا ميكند كجا است پيغمبر امى و نبى رحمت كجاست محمد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر اثر صداى مزبور جلوى مردم تشريف برده و در كنار حوض كوثر كه طولش بمسافت فاصله بين ايله و صنعا است ميايستد سپس منادى على امير المؤمنين عليه السلام را صدا ميزند آنحضرت نيز در كنار پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قرار گرفته و بعد بخلايق امر و اجازه داده ميشود كه از برابر ايشان عبور كنند گروهى بسوى حوض كوثر متوجه ميشوند و جمع بسيارى از حوض منحرف و براه ديگرى عزيمت مينمايند كه از اثر آن پيغمبر رحمت متأثر و گريان شده و ميگويد پروردگارا اين جماعت شيعه على و دوستداران اهل بيت من هستند و اكنون از كوثر دور ميشوند فرشته‏اى حضور پيغمبر اكرم رسيده و علت گريه را سؤال مينمايند ميفرمايد براى دوستان اهلبيت خود گريه ميكنم كه آنها را بطرف جهنم سوق ميدهند و مانع شدند كه در كنار حوض كوثر بمن برسد خطاب ميرسد از طرف پروردگار اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گناهان امتت را بتو بخشيده و ايشان را آمرزيدم و آنان را بتو ملحق كرديم‏

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 19:50 ::  نويسنده : ارادتمند

 

رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي  25-27 

 حافظ ابو نعيم كه يكى از مخالفين و علماى اهل سنة است ذيل آيه فوق از ابن عباس روايت كرده كه روزى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دست من و على را گرفت و بجانب كعبه برد وارد خانه كعبه شديم چهار ركعت نماز بجا آورد و پس از اتمام دستهاى مبارك را بالا برد دعا كرد و فرمود پروردگارا موسى بن عمران پيغمبرت دعا نمود و گفت خدايا شرح صدرى بمن عطا فرما و كارم را آسان گردان و گره از زبانم بگشا تا گفتارم را مردم بفهمند و يكى از اهل مرا كمك من قرار ده و برادرم هرون را وزيرم كن و پشت مرا باو محكم كن پروردگارا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هم پيغمبر تو است از حضرتت مسئلت مينمايم على عليه السلام را كه از اهل بيت من است برادر و وزيرم قرار ده پشتم را باو محكم كن و در تبليغ و رسانيدن احكام او را شريك من بنما ابن عباس ميگويد دعاى پيغمبر هنوز باتمام نرسيده بود كه شنيدم منادى صدا زد اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آنچه درخواست نمودى ما بتو عطا كرديم و برادرت على را خليفه و وزيرت قرار داديم‏

 

اذْهَبا إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏ 43 

 ما داستان كامل رفتن موسى و هارون بسوى فرعون را براى تبليغ و دعوت بخدا پرستى در سوره اعراف در بخش دوم تفسير بيان نموديم شيخ در تهذيب ذيل آيه فوق از عدى بن حاتم روايت كرده گفت در جنگ صفين ملتزم ركاب امير المؤمنين عليه السلام بودم وقتى كه سپاهيان آنحضرت بلشكريان معاويه رسيدند با صدائى رسا و بلند فرمودند بخدا قسم معاويه و يارانش را بقتل ميرسانم و سپس آهسته فرمود ان شاء اللّه اگر خدا بخواهد من چون نزديك حضرتش بودم عرض كردم چطور شما ابتدا قسم ياد نموده و بعد فرموديد اگر خدا بخواهد فرمود جنگ بدون خدعه نيست و من شخص دروغگوئى نيستم با گفتار خود ميخواستم اصحاب خود را بجنگ تحريك و تشويق كنم تا متوحش نشده و متفرق نگردند و اصحاب معاويه در آنها طمع نكنند و شما بعد از اين انشاء اللّه منتفع ميشويد مگر توجه ندارى وقتى كه خداوند موسى را بسوى فرعون فرستاد فرمود «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى‏» 44   در صورتى كه خدا ميدانست فرعون پند پذير نيست و متذكر نخواهد شد و ليكن كلمات فوق را آن چنان ابلاغ فرمود تا محرك و مشوق موسى براى اداى رسالت و اتمام حجت باشد

 

 ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى‏   54 

از مروان روايت كرده گفت حضرت صادق عليه السلام فرمود بخدا قسم مراد از اولى النهى ما هستيم گفتم فدايت شوم معناى آن چيست؟ فرمود همانست كه خداوند به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خبر داد كه بعد از رحلت او كسى بيايد مدعى خلافت شود و قيام بآن امر كند كه او ابن ابى قحافه است و ديگرى بعد از او و سومى بعد از دومى و بنى اميه بعد از آنها و پيغمبر خدا قبلا اين مطالب را اعلام داشت بعلى عليه السلام و آنحضرت بفرزندانش تا بما خبر دادند كه بعد از بنى اميه بنى عباس ادعاى خلافت خواهند كرد و ما در اجراى فرمان خداوند صبر كرديم و ما خزان دين خدا و حجت بر خلق ميباشيم و ما مأمور كتمان اين معنا هستيم همچنانكه پيغمبر اكرم تا صدور فرمان حق امر خود را پنهان داشت و از دشمنان مخفى نمود تا دستور مهاجرت از مكه ابلاغ شد و پس از آن با مشركين جهاد نمود ما هم بر طريقه رسول  خدا هستيم تا وقتى كه اجازه و رخصت برسد دين حق را اظهار و با شمشير دشمنان دين خدا را مغلوب نمائيم همانطور كه پيغمبر خدا در جنگ بدر رفتار فرمود

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 19:47 ::  نويسنده : ارادتمند

سوره مبارکه طه

خلاصه مطالب اين سوره عبارتست از نزول قرآن براى متنبه و آگاه نمودن خلايق بمبدأ و معاد و بيان توحيد و داستان بعثة موسى و فرعون و بنى اسرائيل و حكايت شيطان و فريب دادن آدم و بيان حشر و نشر و نبايد انسان از ياد خدا غفلت نمايد.

تفسير جامع، ج‏4، ص: 276

سعد بن عبد اللّه قمى در كتاب بصائر الدرجات خود بسند خود از كلبى روايت كرده گفت روزى حضرت صادق عليه السلام بمن فرمود اى كلبى در قرآن براى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چند نام ذكر شده؟ عرض كردم گمان ميكنم دو يا سه نام وجود دارد فرمود اى كلبى در قرآن ده اسم مختلف براى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيان گرديده.  يكى صريحا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است در آنجا كه ميفرمايد وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ آيه 136 سوره آل عمران دوم احمد در آيه (6) سوره صف ميفرمايد وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ يكى عبد اللّه بطورى كه در آيه 19 سوره جن فرموده وَ أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً و چهارم طه كه در اول اين سوره ذكر شده طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏ پنجم يس است كه ميفرمايد يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ششم نون است كه فرموده ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ هفتم مدثر است ميفرمايد يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ هشتم مزمل است در خطاب يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ نهم ذكر است بطوريكه در آيه سوره طلاق ميفرمايد قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً دهم بشير است آنگاه فرمود اى كلبى هر چه ميخواهى در مورد قرآن سؤال كن تا جواب كافى و شايسته بشنوى‏

تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى‏ اين قرآن فرستاده كسى است كه زمين و آسمانهاى مرتفع و بلند را خلق كرده است.

شيخ در كتاب امالى بسند خود از ابن عباس روايت كرده گفت روزى در محضر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نشسته بوديم كه جبرئيل بر آن حضرت نازل شد جام بلورين قرمزى كه پر از مشك و عنبر بود بياورد و گفت پروردگارت سلام ميرساند و اين تحفه را فرستاده‏اند كه بعنوان هديه بعلى عليه السلام و فرزندانش عطا كنيد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سه مرتبه تهليل و سه دفعه تكبير گفته با صدائى رسا و فصيح فرمودند بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏  طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏ مشك را بوئيده و بدست امير المؤمنين كه در كنارش نشسته بود مرحمت كردند چون جام بدست على عليه السلام رسيد فرمود بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ جام را استشمام نموده بحضرت امام حسن عليه السلام دادند آن حضرت جام را گرفته و فرمودند بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ عَمَّ يَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ پس از بوئيدن آن را بدست برادر بزرگوارش حضرت امام حسين عليه السلام دادند امام حسين عليه السلام فرمود بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏ وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ جام را بوئيده و به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رد كرد همينكه جام در دست پيغمبر قرار گرفت فرمودند بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ.

ابن عباس گفت نفهميدم بعد از آن جام چه شد آيا بآسمان رفت و يا در زمين پنهان شد بقدرت خداى متعال.

 

 وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى  17

 محمد بن حسن صفار در بصائر للدرجات از ابى بصير روايت كرده گفت حضرت باقر عليه السلام ميفرمود شب بسيار تاريكى امير المؤمنين عليه السلام در آن وقتى كه در رحبه تشريف داشتند بر اصحاب خود وارد شده و بآنها فرمودند امام شما با قميص آدم و انگشتر سليمان و عصاى موسى خارج شده و مقصودش از اين فرمايشات آن بود كه  مردم بدانند حضرتش وصى و وارث تمام پيغمبر آنست و خصايص ايشان نزد آن بزرگوار ميباشد و از عمر بن ابراهيم اوسى روايت كرده گفت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود شبى كه مرا جبرئيل بآسمان بالا برد در مقام خود توقف نمود قدمى تجاوز نكرد رسيدم بمكانيكه صداى فرشتگان را نمى‏شنيدم زندگان و مردگان در نزد من يكسان بود چنان اضطرابى از عظمة و قدرت پروردگار بمن رخ داد كه مرتعش شده بودم ناگاه صداى على بن أبي طالب عليه السلام را شنيدم كه ميگفت اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم توقف نما و گوش فرا دار پروردگارت درود ميفرستد عرض كردم چگونه پروردگار درود ميفرستد و حال آنكه ذات اقدسش از درود فرستادن مستغنى و بى‏نياز است و چگونه صداى على را در اين مقام ميشنوم در اين اثناء از مصدر جلالت و كبريائى خطاب رسيد اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قرائت كن هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ ايرسول ما درود من عبارت از رحمتى است كه بسوى تو و امتانت ميفرستم و خطاب و تكلمى كه با تو مينموديم با صداى على بود تا اضطراب درونى تو را ساكن و آرام گردانيم و تاب تحمل گفتار و خطاب ما را داشته باشى و بدانى مفاد كلمات ما را چه على عليه السلام نزد تو از هر كس و هر چيز محبوب‏تر باشد و نزد برادرت موسى عصايش از همه چيز محبوب‏تر بود لذا هنگاميكه در كوه طور با ما مشغول مناجات بود عظمت وهيبه ما را كه مشاهده كرد ترسيد ما هم براى سكينه و وقارا و نخستين خطابى كه باو نموديم خطاب ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى‏ بود باو گفتيم اين چيست كه در دست دارى‏

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 19:45 ::  نويسنده : ارادتمند

 

 لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدا

 در كافى ذيل آيه فوق از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده اگر كسى موقع مرگ وصيت نيكو ننمايد و بميرد مروتش ناقص است پرسيدند كه محتضر چگونه بايد وصيت كند؟ فرمود بايد مردم را پيرامون خود جمع نموده و بگويد

 «اللهم فاطر السموات و الارض عالم الغيب و الشهادة الرحمن» الرحيم انى اعهد اليك فى دار الدنيا

 (يعنى من در دار دنيا و در زمان حياة و سلامت خود عهد نموده گواهى ميدهم)

اشهد ان لا اله الا انت وحدك لا شريك لك و ان محمدا صلّى اللّه عليه و آله عبدك و رسولك و ان الجنة حق و ان البعث حق و الحساب حق و الميزان حق و ان الدين كما وصفت و ان الاسلام كما شرعت و ان القول كما حدثت و ان القرآن كما انزلت انك انت اللّه الملك الحق المبين جزى اللّه محمدا خير الجزاء و حيئى محمدا و اله بالسلام يا عدتى فى كربتى و يا صاحبى عند شدتى و يا وليى فى نعمتى يا الهى و آله الناس لا تكلنى الى نفسى طرفة عين فانك ان تكلنى الى نفسى اقرب من الشر و ابعد من الخير و أسر في الفتن و حدى و اجعل لى عهدا يوم القاك منشورا

سپس بهر چه ميخواهد وصيت كند و اين عهد ميت است و وصيت بر حق ميباشد كه بايد هر مسلمانى آنرا بداند و رعايت كند امير المؤمنين عليه السلام فرمود اين وصيت را پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمن تعليم نمود و جبرئيل آنرا به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ياد داده است.

 

ابن مغازلى شافعى بسند خود از ابن عباس روايت كرده گفت روزى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بهمراهى على عليه السلام چهار ركعت نماز بجا آورده سپس دست مبارك را براى دعا بآسمان بلند نمود فرمود پروردگار بدعائى كه موسى بن عمران در پيشگاه مقدست نموده منكه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هستم درخواست ميكنم كه شرح صدرى بمن عطا فرما و على را كه از اهل بيت من است وزير من و شريك در نشر و تبليغ احكام من قرار بده و او را پشتيبان من نموده و پشت مرا بوجود على محكم كن كه ناگاه از طرف پروردگار منادى صدا زد كه اى احمد دعاى ترا اجابت نموديم در باره على پس از آن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اى على تو نيز دست بدعا بردار و از خداوند بخواه كه براى من نزد خود عهدى مقرر دارد و دوستى مرا در قلوب مؤمنين جاى بده على عليه السلام بدستور پيغمبر اكرم دست بدعا برداشت خداوند آيه را بر پيغمبر نازل فرمود و پيغمبر اكرم آيه را تلاوت نمود و مايه تعجب گروه مؤمنين شد از سرعت اجابت دعاى آن حضرت پيغمبر اكرم فرمودند آيات قرآنى چهار قسم است يك جزء آن در شان ما و اهلبيت ما است و يك جزء در احكام حلال خدا و يك جزء ديگر در محرمات و جزء ديگر آن در فضائل و احكام است.

 

در كافى از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده فرمود مراد از ود كه خداوند در آيه فوق فرمود سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا ولاية امير المؤمنين است و از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده فرمود نازلشده آيه فوق در شأن امير المؤمنين عليه السلام و نيست مؤمنى مگر آنكه در دل او محبت على عليه السلام و اهل بيت او بوده باشد                       

 قوله تعالى: فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا اى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ما حقايق قرآن را بزبان تو سهل و آسان نموديم تا مردم پرهيزكار را بشارت و مژده داده و مردم سرسخت و لجوج كافر را از عذاب ما بترسانى در كافى ذيل آيه فوق از ابى بصير روايت كرده گفت سؤال نمودم از حضرت صادق عليه السلام معناى آيه را فرمودند خداوند قرآن را سهل و آسان نمود بر زبان پيغمبر در آنوقتيكه امير المؤمنين عليه السلام را بر وى دست بلند نمود و او را بخلافت براى مردم معرفى كرد و انتصاب على عليه السلام بخلافت و وصايت بشارت و مژده‏اى بود از براى مؤمنين و پرهيزكاران و ترس وعيدى بود از براى كافران عنود و لجوج‏

 

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 19:44 ::  نويسنده : ارادتمند

سوره مبارکه مریم

تفسير جامع، ج‏4، ص: 249

در آيه يا يَحْيى‏ خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده فرمود قسم بحق خدا همچنانكه يحيى در كودكى بنور حكمت آراسته گرديد امير المؤمنين عليه السلام نيز از طفوليت و كودكى بدانش و حكمت امامت برخوردار و از تائيدات الهى مستفيض شده‏اند.

در كافى از بريد كناسى ذيل آيه قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السلام معناى آيه را سؤال نمودم فرمود چون عيسى هفت ساله شد بر او وحى نازل گرديد و از همان موقع بر مردم و يحيى حجت گرديد و ممكن نيست يك روز زمين خالى از حجت باشد حضورش عرض كردم آيا در زمان پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و حياة آنحضرت امير المومنين عليه السلام حجت بر خلق بوده است؟ فرمود بلى پيغمبر مردم را بولايت على عليه السلام دعوت فرموده و اطاعت آن جناب بر تمام مسلمين واجب بوده ولى تا موقعى كه پيغمبر حياة داشت آن حضرت ساكت بود و با وجود پيغمبر تكلم نمى‏فرمود با آنكه دانا و حكيم و وحيد دهر بود و بعد از وفات پيغمبر اكرم اطاعت خدا و رسول او بعلى عليه السلام انتقال و اختصاص يافته است.

بسند ديگر از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده گفت سؤال نمودم از آن حضرت وقتى كه عيسى در گهواره سخن گفت براى مردم زمان خود حجت بود يا خير؟

فرمود بر طبق نص آيه كريمه كه ميفرمايد إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا عيسى در همان صباوت و كودكى نبى و پيغمبر بود لكن مرسل نبود علاوه بر زكريا و مريم هر كسى كه سخن آنحضرت را ميشنيد حجت بوده اما پس از آن تا مدت دو سال سكوت نموده و سخنى نگفت و در اين مدت زكريا حجت بر خلق بود تا فوت نمود و فرزندش كه طفل كوچكى بود وارث او شد و همينكه عيسى هفت ساله شد حجت بر خلق و يحيى گرديد زيرا عيسى پيغمبر اولو العزم و يحيى غير اولو العزم بود اول سخنى كه عيسى بزبان جارى كرد اقرار بعبوديت بود تا رد گفتار نصارى باشد كه ميگويند او پسر خدا است همچنين امير المؤمنين مكرر ميفرمود من بنده خدا و برادر رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هستم و باين فرمايش رد ميكرد معتقدات غلاة و ناصبيها را گفت من بنده خدا ميباشم تا جواب غالى مفرط باشد و در آنكه فرمود من برادر رسول خدايم رد كرد قول ناصبيها را كه مقصرند چه مرتبه برادرى از مرتبه خلافت بالاتر و برتر است آن حضرت هرگز بت نپرستيد و براى غير خدا سجده ننمود ايمان بپيغمبر آورد در حال طفوليت و ايمان او ايمان بعد از كفر نبود چنانچه مسلمين كه به پيغمبر ايمان آوردند ايمانشان پس از كفر بود خداوند آن حضرت را پيش از اوان بلوغ بر حسب خرق عادت كمال و دانش عطا فرمود و محل او قابل دعوت رسول بود پيش از وقت بلوغ قدم آن حضرت چنان مبارك بود كه بمقدم او همه قدم در اسلام نهادند او سابق بود و ديگران لاحق و از عصر آدم تا انقراض عالم كسى در يكجا و يك حال جمع ننمود ميان صلاة و زكوة چنانچه آنحضرت جمع نمود و آيه وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ در شأن آن بزرگوار نازلشد عجب اينست بعضى حضرتش را العياذ بالله خدا دانند و بعضى ديگر ايمانش را قبول ندارند چه گويند ايمان او در حال صباوت بود و ايمان كودكان موقعى ندارد عيسى كه يك ساعت پيش از تولدش نميگذرد پيغمبرى او شايد و امكان دارد ولى ايمان امير المومنين عليه السلام در حال صباوت امكان ندارد اين طعنه در حقيقت برسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است چه آنحضرت باحوال امير المومنين عليه السلام داناتر بود اگر ميدانست اهل دعوت نيست او را دعوت نمى‏نمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در حق آن حضرت فرمود اگر نه آن بود كه ميترسيدم گروهى از امت من در حق تو اى على عليه السلام آن گويند كه نصارى در حق عيسى گفتند سخنى در جلالت و بزرگى تو ميگفتم كه بهيچ طائفه از امت من گذر نكنى مگر آنكه خاك زير قدمت را برميداشتند و بديدگان ميكشيدند

 از يونس بن عبد الرحمن روايت كرده گفت خدمت حضرت رضا عليه السلام شرفياب شده عرض كردم جمعى از من پرسيدند كه نام مبارك امير المؤمنين على عليه السلام در كجاى قرآن است؟ در جواب ايشان آيه‏ايكه در سوره مريم است وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا را قرائت كردم فرمودند راست گفتى اين آيه صريح است در نام مبارك آنحضرت

 وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِيًّا 73 

 كافى از ابى بصير روايت كرده گفت معنى آيه فوق را از حضرت صادق سؤال نمودم فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قريش را بولايت و محبت ما اهل بيت دعوت نمود آنها رو برگردانيده و انكار كردند تمام ايشان در گمراهى و كفر غوطه ورند و ايمان بولايت امير المؤمنين عليه السلام و ولايت ما نياوردند پروردگار آنها را مهلت داده و در گمراهى رها كرده و از شهوات خود لذت برند تا مرگ ايشان را دريابد در آنوقت ميفهمند كه چگونه پست و حقير ميباشند ابى بصير گفت سؤال نمودم معنى «حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ» را فرمود مقصود از وعده‏ايكه خداوند بكفار داده ظهور حضرت حجة عليه السلام است و مراد از ساعت خروج آن بزرگوار ميباشد در آن روز ميفهمند مقام و منزلت امير المؤمنين عليه السلام و فرزندانش را و ميدانند كه بدترين مردمان عصر خود بوده و جايگاهشان آتش دوزخ باشد.

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 19:35 ::  نويسنده : ارادتمند

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَيْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَيْن‏

شيخ مفيد در كتاب اختصاص از حضرت صادق عليه السلام ذيل آيه فوق روايت كرده فرمود أبو بكر روزى بملاقات امير المؤمنين عليه السلام رفت بآن حضرت سلام كرد و گفت اى ابو الحسن رسول خدا بعد از غدير خم و روز ولايت نسبت بشما امرى نفرمود من گواهى ميدهم و اقرار دارم كه در عصر و زمان پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حضرتت مولاى تمام ما امة بودى و من تسليم امر پيغمبر بودم و بشما سلام كردم و خطاب نمودم بامير المؤمنين عليه السلام و خبر داد ما را رسول خدا كه شما وصى و خليفه و وارث او هستيد نسبت باهل و عيالاتش و نفرمود كه خليفه او هستيد بر تمام امة و نبايد شما مكدر شويد از اينكه مردم در سقيفه بنى ساعده جمع شده و مرا خليفه كرده‏اند و گمان نميكنم در قبول نمودن خلافت گناهى مرتكب شده و نزد پروردگار معصيت كار و معاقب باشم فرمود امير المؤمنين عليه السلام اى أبو بكر اگر پيغمبر زنده شود و مشاهده نمائى او را و بفرمايد چرا در حق من ستم نمودى حقيكه خدا و رسول او براى من مقرر فرموده‏اند نه براى تو و ساير مسلمين ديگر چه ميگوئى آيا حق مرا تسليم نموده و بكنار خواهى رفت؟ عرض كرد اگر پيغمبر را مشاهده نمايم و بمن امر بفرمايد خلافت را بشما واگذار خواهم كرد امير المؤمنين عليه السلام دست أبو بكر را گرفته بجانب مسجد قبا برد وارد مسجد شدند أبو بكر رسول خدا را مشاهده نمود فرمود باو اى گمراه حيله‏گر و فتنه‏انگيز واى بر تو عهد مرا فراموش نموده و حق على عليه السلام را غصب كرده و با او بمخاصمه برخاستى و در مكان‏  نبوت جلوس كرده‏اى رها كن خلافت را و واگذار آن را بعلى و الا جايگاه تو هميشه در آتش جهنم خواهد بود و پيغمبر از نظر أبو بكر پنهان شد امير المؤمنين عليه السلام اين داستان را براى سلمان فارسى بيان فرمود سلمان عرض كرد اجازه ميفرمائى بمردم بگويم شايد أبو بكر خجالت كشيده و خلافت را بصاحبش واگذار كند آن حضرت تبسمى نمود و فرمود بخدا قسم او و رفيقانش از خلافت تا دم مرگ دست نخواهند كشيد أبو بكر عمر را ملاقات كرد و واقعه را براى او بيان كرد عمر گفت اى أبو بكر مگر عقل از سر تو ربوده شده نميدانى كه بنى هاشم مردم را سحر ميكنند.

 

در تفسير آيه أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُراب   37  - از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده فرمود وقتى كه امير المؤمنين عليه السلام را از خانه بيرون كشيده و بسوى مسجد ميبردند حضرت صداى مبارك را به تكبير بلند نموده و در كنار قبر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم توقف كرده و فرمود ايرسول خدا و اى پسر عم بزرگوار عزيزم ببين چگونه اين امت مرا ذليل و خوار نموده و نزديك است بقتل برسانند كه ناگاه دستى شبيه بدست پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از قبر بيرون آمده بسوى ابو بكر اشاره كرده و ندائى برخاست كه واى بر تو اى ابو بكر أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ تا آخر آيه‏

 ابن شهر آشوب از كتاب اسحق عدل روايت كرده گفت در زمان خلافت هشام بن عبد الملك مروان خطيبى بالاى منبر جسارت نموده سب امير المؤمنين عليه السلام مينمود كه ناگاه دستى بدون ذراع از قبر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خارج شد و صدائى شنيده شد و بخطيب فرمود واى بر تو أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ تا آخر آيه و دود كبودى از بالاى منبر برخاست و چون خطيب از منبر بزير آمد كور شده بود و پس از سه روز بجهنم واصل گرديد.

 

در كافى ذيل آيه هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ   44   از عبد الرحمن بن كثير روايت كرده گفت معناى آيه را از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم فرمود مراد از ولايت حقه امير المؤمنين عليه السلام ميباشد و بسندى ديگر از فضيل و او از حضرت باقر عليه السلام عين مضمون فوق را نقل كرده است.

 

ابن بابويه ذيل آيه الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي   101   - از عبد السلام بن صالح هروى روايت كرده گفت مأمون معنى اين آيه را از حضرت رضا عليه السلام سؤال كرد حضرت فرمود پوشانيدن چشم مانع ذكر خدا نيست زيرا ذكر خداوند نيازى بديدن چشم ندارد ولى مراد از آيه آنست كه منافقين و كافرين بولايت امير المؤمنين عليه السلام مانند كهنه و ساحرانى هستند نسبت بگفتار پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تمكين ننموده و فرمايشات آنحضرت بر ايشان سنگين بود اين اشخاص هم طاقت و تحمل ولايت امير المؤمنين عليه السلام را نداشتند

شنبه 23 / 7 / 1392برچسب:, :: 19:26 ::  نويسنده : ارادتمند

كهف

خلاصه مطالب اين سوره داستان اصحاب كهف و بيان آنكه مال و فرزند از جمله متاع دنيا است و شرح حال موسى با خضر و مصاحبت آنها با يكديگر و قصه اسكندر و رفتن او بظلمات‏

 

 لِيُنْذِرَ بَأْساً شَدِيدا  2كهف 

 عياشى ذيل آيه فوق از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده فرمود منظور از بأس شديد على بن ابى طالب است كه در ركاب پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با دشمنان آنحضرت جهاد مينمود

 

 

 أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيم‏9 كهف

ابن شهر آشوب بسند خود از سالم بن ابى جعد روايت كرده گفت روزى در مجلس انس بن مالك در بصره حاضر بودم در اثنائى كه بيان احاديث مينمود مردى از حاضرين از جا برخاست و باو گفت اى مصاحب رسول خدا اين لك‏هاى صورت شما از چيست؟ پدرم از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت ميكرد كه آنحضرت فرمود خداوند مؤمنين را بمرض برص و جذام مبتلا نمى‏كند چطور شما كه از اصحاب رسول خدا هستيد باين مرض مبتلا شده‏ايد؟ انس از شنيدن بيانات آن مرد سر بزير انداخت و چشمانش پر از اشك شده و گفت من بر اثر دعاى بنده صالح خدا امير المؤمنين على بن ابى طالب اينطور شدم مردم از اطرافش پراكنده شده و جمعى قصد آزارش نموده باو گفتند جريان واقعه را براى ما بيان نما و گر نه ترا بشدت عقوبت كنيم انس ناگزير شروع بسخن نمود گفت روزى خدمت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شرفياب شدم قطعه فرشى از مشرق زمين حضورش هديه آورده بودند پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مرا فرستاد تا أبو بكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير و سعد و سعيد و عبد الرحمن بن عوف زهرى را بخدمت حضرتش بياورم چون همگى حاضر شدند بعلى امير المؤمنين كه آنجا تشريف داشت فرمود بباد امر كن اينها را سير بدهد در حالى كه همه ما روى فرش نشسته بوديم امير المؤمنين فرمود اى باد باذن پروردگار ما را سير بده ناگاه مشاهده كرديم كه همگى در هوا سير ميكنيم پس از طى مسافتى كه جز خدا نميداند بباد امر فرمود كه ما را فرود آورد، جائى فرود آمديم كه نميدانستيم كجاست بما فرمود آيا ميدانيد در كدام سرزمين هستيم؟ گفتيم خدا و رسول و وصى او شما بهتر ميدانيد كجا هستيم فرمود اينجا غار اصحاب كهف و رقيم است اى اصحاب رسول خدا سلام كنيد بر آنها اول أبو بكر و عمر و بعد طلحه و زبير سلام كردند جوابى شنيده نشد انس گفت من و عبد الرحمن سلام كرده و گفتيم من انس خادم رسول خدايم جوابى ندادند پس از آن على بن أبي طالب عليه السلام سلام كرد فورا ندائى برخاست بر شما باد سلام و رحمت خدا اى وصى رسول خدا فرمود اى اصحاب كهف چرا جواب سلام اصحاب پيغمبر را نداديد؟ گفتند اى خليفه رسول خدا ما جوانانى هستيم كه بخداى يكتا ايمان آورده‏ايم و خداوند ما را هدايت نموده و ايمان ما را زياد فرموده ما اجازه نداريم جواب سلام كسى را رد كنيم مگر آنكه پيغمبر يا وصى پيغمبر باشد و شما وصى خاتم پيغمبران هستيد سپس امير المؤمنين رو باصحاب فرموده و گفتند آيا شنيديد بيان و سخن اصحاب كهف را كه شهادت بخليفه بودن من دادند؟ گفتيم بلى يا امير المؤمنين آنگاه فرمود در جاى خود قرار بگيريد سپس باد را امر فرمود كه بسير ما ادامه دهد مجددا بهوا برخواست تا جائى كه خدا ميداند سير نموديم موقع غروب آفتاب بباد فرمود ما را فرود بياور، بزمينى كه زعفرانى رنگ بود فرود آمديم كه ابدا داراى هيچگونه مخلوقى نبود و فاقد آب و نباتات بود گفتيم يا امير المؤمنين وقت نماز است و براى وضو آب نيست پاى مبارك بزمين زد چشمه آبى پديد آمد و از آب آن چشمه وضو ساختيم فرمود اگر عجله نكرده بوديد براى وضو آب بهشتى براى ما حاضر ميشد بهر حال نماز خوانده و تا نيمه شب در آن مكان بوديم و امير المؤمنين همچنان مشغول نماز بود پس از فراغت از نماز بما فرمود در جايگاه خود قرار بگيريد تا حركت نموده و يك ركعت از نماز صبح پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را درك كنيم سپس باد را فرمود تا حركت دهد ناگاه ديديم در مسجد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هستيم و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يكركعت نماز را بجا آورده نماز را با پيغمبر گذارديم آنحضرت بما متوجه شده فرمود اى انس تو براى ما حديث ميكنى يا من براى شما بيان كنم؟ عرض كردم شما بفرمائيد تمام جريان سير و گردش ما را برابر آنچه واقع شده بود بدون كم و كاست بيان فرمودند مثل آنكه آنحضرت همراه ما بودند آنگاه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود

اى انس آيا براى على شهادت خواهى داد وقتى كه از تو شهادت بخواهد؟ عرض كردم بلى بعد از رحلت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چون أبو بكر خود را متصدى امور نمود امير المؤمنين عليه السلام نزد أبو بكر بود و مردم پيرامون ايشان جمع بودند من هم حضور داشتم امير المؤمنين عليه السلام بمن فرمود اى انس جريان مشهودات خودت را بگو و فضيلت بساط و غار اصحاب كهف و روز چشمه آب را شهادت بده گفتم يا على بر اثر كهولت و پيرى وقايع آن روز را فراموش كرده‏ام و چيزى بخاطر ندارم فرمود اى انس مگر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از تو تعهد نگرفت كه هر وقت من از تو شهادت بخواهم كتمان نكنى چگونه پس از وفات رسول خدا وصيت و سفارش آنحضرت را فراموش كرده‏اى؟! سپس فرمود خدايا چهره اين مرد را مبتلاى برص كن و روشنائى ديدگانش را زايل بفرما و قرار نده طعام را در شكمش از آن مجلس                       

 خارج نشدم مگر آنكه بهر سه درد مبتلا گشتم و از آن زمان تاكنون چون غذا در معده‏ام قرار نمى‏گيرد نتوانسته‏ام روزه بگيرم راوى گويد انس تا موقع مردن بآن سه بيمارى مبتلا بود.

 

حسن بن ابى الحسن ديلمى با حذف اسناد از ابن عباس روايت كرده گفت در دوره عمر جمعى از دانشمندان يهود نزد او آمده گفتند آيا تو پس از پيغمبر اسلام ولى امر او هستى؟ گفت آرى گفتند ما مسائلى داريم از تو مى‏پرسيم اگر جواب گفتى ما ميدانيم كه ادعاى تو صحيح و دين اسلام بر حق و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيغمبر و برگزيده خدا بوده و گر نه تو دروغگو هستى و دين اسلام باطل است عمر گفت سؤال كنيد يهوديان سؤال نمودند عمر در جواب عاجز ماند بامير المؤمنين عليه السلام گفت يا على جواب اين مردم را بده كه پاسخ ايشان نزد شماست امير المؤمنين عليه السلام بعلماى يهود فرمود جواب شما را بشرطى ميدهم كه اگر مطابق با مندرجات تورات شما بود اسلام بياوريد قبول كردند دو نفر از ايشان سؤالاتى نموده و پس از شنيدن جواب اسلام آوردند نفر سوم عرض كرد يا على من هم سؤالاتى دارم اگر جواب كافى و صحيح بدهى من هم اسلام اختيار خواهم كرد فرمود هر چه ميخواهى سؤال كن عرض كرد بفرمائيد قومى كه در اين دنيا زندگانى مينمودند و مدت سيصد و نه سال پس از فوت باذن پروردگار مجددا زنده شده و بدنيا باز گشتند آنها كه بود و چند نفرند و داستان ايشان چيست در زمان كدام پادشاه واقعه روى داده است؟ فرمود حبيبم محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمن فرموده:

در زمين روم شهرى بوده بنام افسوس پادشاهى عادل و نيكى داشت چون از دنيا رفت يكى از سلاطين فارس بنام دقيانوس مملكت او را تصرف كرد پس از استقرار و بسط قدرت خود در شهر مزبور قصر مجلل و بزرگى بمساحت يكفرسخ مربع بنا نمود و در قصر مزبور طالار وسيعى كه داراى چهار هزار ستون بود از آئينه و شيشه ايجاد كرد كه هزار قنديل طلا براى روشنائى و زينت آن بكار برده و هشتاد دريچه در آن طالار تعبيه كرده بود كه از هنگام طلوع آفتاب تا غروب اشعه زرين آفتاب داخل طالار را روشن و منور ميساخت تخت مرصع طلائى با پايه هاى سيمين در صدر طالار قرار داده و هشتاد كرسى مرصع زرين در سمت راست و هشتاد كرسى در طرف چپ قرار داده تاج مرصعى از طلاى مشبك با هفت رشته از لؤلؤ و مرواريد غلطان و درخشان كه در شب تار مانند چراغ ميدرخشد بر سر ميگذاشت و پنجاه غلام رومى ملبس بلباس ديبا و ابريشم سبز با خلخال‏هاى طلا پشت سر خود نگاه ميداشت و شش نفر از علماء و دانشمندان را وزير خود نموده بود سه نفر در سمت راست و سه نفر در طرف چپ تخت او بودند مرد يهودى پرسيد يا على اسامى وزراء چه بود؟ فرمود سه نفر طرف راست بنام تمليخا و مكسلمينا و محسمنا و سه نفر سمت چپ موسوم به مرطوس و كنيطوس و ساديبوس بودند كه مورد مشورت پادشاه قرار ميگرفتند روزى پادشاه مزبور در دربار خود جلوس بر تخت نموده و درباريان در حضورش جمع بودند سه نفر از غلامانش داخل در طالار شده در دست يكى از آنها جام طلائى پر از مشك و در دست ديگرى ظرفى از نقره پر از گلاب و در دست سومى پرنده زيباى سفيدى كه منقار قرمز رنگى داشت بوده پس از آنكه در برابر تخت پادشاه رسيدند يكى از غلامان صدائى كرد پرنده پرواز نمود روى ظرف مشك نشسته و پرهاى خود را بمشك بيالود و با صداى ديگرى روى ظرف گلاب پرواز نمود و پرهاى آلوده بمشك را بگلاب داخل نمود و با صداى سوم پرواز نموده بر سر پادشاه قرار گرفت و خاطر پادشاه را مسرور و مشعوف ساخت پادشاه در اين موقع دچار نخوت و غرورى عجيب شده و ادعاى الوهيت و خدائى نمود و حضار را بكرنش و سجده خود دعوت نمود هر كس امر او را پذيرفت و باطاعت برخاست مورد تفقد و عنايت او واقع و بدريافت خلعت و جايزه نائل ميشد و هر كه از امر پادشاه سرپيچى نموده و پيروى ننمود بقتل محكوم ميشد پادشاه آنروز را براى خود عيد رسمى قرار داده و جشن شاهانه گرفت ناگاه شخصى بحضور سلطان رسيد و خبر نابودى و هلاكت لشگريانش را در پارس كه مورد تهاجم واقع شده بودند اعلام كرد پادشاه چنان تحت تأثير خبر مزبور قرار گرفت كه از شدت غم و غصه بيهوش نقش بر زمين شده تاج از سرش افتاد يكى از وزراء شش‏گانه كه در حضور پادشاه بود بنام تمليخا از پيش آمد در اثر تغيير وضع و حال پادشاه بفكر فرو رفت  و با خود گفت اگر دقيانوس چنانچه مردم گمان ميكنند خدا بود چرا مانند ساير مخلوق دستخوش غم و شادى و رنج و تعب ميشد و مرتكب اعمالى شد كه شايسته مقام الوهيت و در خور شأن آن نيست و انديشه خود را بساير وزراء كه براى صرف غذا بمنزل او رفته بودند در ميان گذاشت و گفت من مدتى است كه در فكر اين مسائل هستم كه اين سقف بدون ستون آسمان را كه بر پا داشته و اين نيز اعظم و آفتاب جهانتاب را چه قدرتى از شرق بغرب جهان سير ميدهد و اين ماه تابان چگونه بصورت منظم و مرتب كره خاك را بنور روشن ميسازد اين كوههاى سر بفلك كشيده و اين درياها و رودخانه‏ها و اين همه شگرفى‏هاى موجودات بچه وسيله بوجود آمده‏اند بالاخره خود من و شما و ساير افراد بشر چگونه از اصلاب پدران و رحم مادران منتقل و پس از مدت معينى تولد يافته سير تدريجى تكامل از دوران كودكى و شيرخوارگى و صباوت و جوانى و شباب بعد پيرى را طى مينمائيم بطور قطع اين عوامل را مدير و مدبرى است غير از دقيانوس و دقيانوس سلطانى است از سلاطين روى زمين و بشرى بيش نيست تمام وزراء پس از شنيدن افكار

و نظريات تمليخا بدست و پاى او بوسه زده و گفتند اى تمليخا خداوند ما را بوسيله تو هدايت و رهبرى فرموده تدبيرى كن تا از شر دقيانوس برهيم و از اين شرك و پرستش مخلوق بجاى خالق آسوده شويم تمليخا گفت مقدارى خرما از نخلستان من آورده‏اند آنرا فروخته و قيمت حاصله را برداشته و باتفاق از شهر خارج شده و بگوشه آرام و خلوتى خواهيم رفت همگى رأى او را پسنديده سوار بر اسب و ترك مقام و منصب و شهر و ديار گفته سر ببيابان نهادند همين كه چند فرسخى از آبادى دور شدند از اسب‏ها پياده شده و با پاى پياده مقدارى راه پيمودند چوپانى را ديدند كه بچرانيدن گوسفند مشغول است از وى تقاضاى شير و خوراكى نمودند چوپان كمر بخدمت بسته از آنچه كه در دسترس داشت از ايشان پذيرائى نموده پس از صرف طعام چوپان گفت شما را در لباس بزرگان و اشراف مى‏بينم چگونه با اين حال جلاى وطن كرده‏ايد؟ مگر از حضور پادشاه دقيانوس فرار نموده‏ايد؟ گفتند اى شبان مهربان دروغ گفتن شعار ما نيست اگر قول ميدهى كه راز ما را فاش نسازى ترا از حال خود مطلع مينمائيم چوپان سوگند ياد نمود ايشان نيز داستان خود را بى‏كم و كاست بيان كردند چوپان بدست و پاى آنها افتاد تقاضا كرد تا كمى درنگ نمايند تا او گوسفندان را بصاحبانشان رسانيده و همراه آنها برود فورا بآبادى برده و تسليم صاحبان آنها نموده براى ملحق شدن بايشان مراجعت كرد سگ گله نيز در پى او روان شد و دنبال او آمد يهودى پرسيد يا على آن سگ چه  رنگ و نامش چه بوده؟ فرمود رنگش ابلق مايل بسياه و نامش قطمير بود چوپان و سگ بجوانان رسيدند همينكه سگ را همراه چوپان ديدند گفتند وجود سگ ممكن است باعث رسوائى ما شود و بر اثر صداى اين حيوان كسانى بمحل اختفاى ما پى برده و ايجاد ناراحتى كند سعى كردند سگ را رانده و از خود دور سازند ولى سگ از پيروى آنها خوددارى ننمود و هر چه او را با سنگ ميزدند باز براه خود ادامه ميداد و بالاخره بامر پروردگار بزبان آمده بوحدانيت خداى جهان شهادت داده و گفت اى جوانان بحق آن خدائى كه براى آن شريكى نيست اجازه دهيد تا من نيز همراه شما بوده و بنگهبانى و محافظت شما مشغول باشم پس از شنيدن بيانات سگ موافقت كردند كه سگ هم دنبال ايشان باشد چوپان آنها را بجانب كوه بلندى هدايت نمود كه در قله آن چشمه آب و درختان ميوه‏دار وجود داشت و از آب چشمه نوشيده و با ميوه سد جوع كردند همينكه تاريكى شب آنها را فرا گرفت در غارى كه در آن محل بوده رفته و خوابيدند در اين هنگام از طرف ذات پاك كردگار بعزرائيل خطاب شد كه همه آنها را قبض روح نمايد و دو فرشته هم مأمور شدند كه ايشان را از اين پهلو بآن پهلو بگردانند و آفتاب را امر فرمود غار را از نور خود روشن و منور سازد از آن طرف دقيانوس چون بخود آمد و باطراف خود نگريست جوانان را در پيرامون خود نديد پس از تحقيق معلوم شد كه هر شش وزير سواره از شهر خارج و ديگر مراجعت ننموده‏اند دقيانوس با سواران بيشمار در تعقيب وزراى فرارى بر آمده همه جا رفتند تا اثر ايشان را در آن كوه و غار مزبور يافتند و چون آنها را بحال مردگان ديدند از كيفر و مجازاتى كه در نظر گرفته بود منصرف شده دستور داد تا دهانه غار را با سنگ و آهك مسدود كنند و بطعنه گفت حالا بايد از خدائى كه بزعم ايشان در آسمان است بخواهند تا موجبات نجات و رهائى آنها را از اين غار فراهم ساخته و نجات حاصل كنند امير المؤمنين عليه السلام بيهودى فرمود جوانان مدت سيصد و نه سال در غار بودند خداوند اراده فرمود كه آنها را زنده نمايد اسرافيل را امر فرمود ارواح ايشان را بجسدها بدمد دهانه غار هم بامر پروردگار گشوده شد چون روح بجسم آنها دميد از خواب بيدار شده و آفتاب را مشاهده كردند بيكديگر گفتند ديشب خواب بر ما  چيره شد و از پرستش و عبادت پروردگار غافل شديم و اكنون آفتاب بلند است و روز گذشته ناگاه متوجه شدند كه درختان سبز و خرم نزديك غار خشكيده و چشمه آب از بين رفته تعجب كردند كه چگونه درمدت يكشب چنين تغييراتى روى داده و ضمنا احساس گرسنگى شديدى در خود نموده گفتند يكى از ما براى تهيه خوراكى و غذا بشهر برود بدون آنكه كسى را از وجود ما مطلع نمايد طعامى فراهم بياورد تمليخا گفت انجام اين خدمت بعهده من و از چوپان درخواست كرد لباسش را با لباس او تبديل و تعويض نمايد تمليخا لباس چوپان را پوشيده از پول خرمائى كه فروخته بود مختصرى برداشت و عازم شهر شد هر چه بيشتر طى طريق مينمود بر تعجب و نگرانى او ميافزود زيرا تمام معبر و برزن‏ها در نظرش غريب و ناشناس بوده و باور نميكرد كه جاده و راهى كه ميپيمايد بشهر منتهى شود اما چيزى نگذشت كه بدروازه شهر رسيد و بر فراز آن پرچمى ديد كه بر آن نوشته شده «لا اله الا اللّه عيسى رسول اللّه و روحه» چشمهاى خود را مى‏بست و باز ميكرد و حيرت بر حيرتش ميفزود كه اين چه شهر است آيا آنچه مى‏بينم در بيدارى است و يا خواب مى‏بينم بالاخره وارد شهر شده براى خريدن نان بدكان نانوائى نزديك شد از خباز پرسيد نام شهر شما چيست؟ گفت افسوس نام پادشاه را سؤال نمود جواب داد عبد الرحمن تمليخا گفت واعجبا من در خوابم نانوا گفت تو با من سخن ميگوئى چگونه در خوابى تمليخا با دادن سكه درخواست نان نمود يهودى پرسيد يا على وزن آن سكه و درهم چه بود؟ فرمود هر يك درهم آن زمان برابر ده درهم و ثلث درهم زمان ما بوده بارى نانوا چون سكه را از تمليخا گرفته و نظر كرد با تعجب فراوان گفت آيا تو گنجى بدست آورده‏اى؟ تمليخا گفت خرمائى داشتم فروخته‏ام و اين درهم از بهاى خرماى فروخته شده ميباشد و ما براى اينكه دقيانوس را پرستش ننموده و بعبادت خداى يگانه پردازيم از شهر فرار نموده‏ايم نانوا غضبناك گشته گفت پادشاه شرابخوارى را كه نام ميبرى بيش از سيصد سال است مرده و تو بايد از اين گنجى كه بدست آورده‏اى سهمى هم بمن بدهى و گر نه ترا رسوا و بدست مأمورين دولت مى‏سپارم تمليخا مضطربانه اظهار داشت من گنجى بدست نياورده‏ام  و از مردم همين شهر ميباشم او را بدربار پادشاه بردند پادشاه از تمليخا پرسش‏هائى نمود و از او خواست كه نام عده‏اى از اهالى شهر را كه مى‏شناسد بيان نمايد تمليخا ضمن معرفى خود نام بيش از هزار نفر را بيان نمود و البته حتى يكنفر از آن‏ها شناخته نشد پادشاه پرسيد آيا تو در اين شهر خانه و منزلى دارى؟ جواب مثبت داد و درخواست نمود همراه او بروند تا منزل خود را نشان دهد پادشاه با جمعى از نديمان خود سوار شده و براى ديدن خانه تمليخا حركت كردند بخانه مجللى رسيدند گفت اين خانه من است چون درب خانه را كوبيدند پيرمرد فرتوتى كه ابروانش بروى چشمها ريخته بود و دليل بر عمر طولانى وى بود درب خانه را بگشود و پرسيد كيست؟ تمليخا گفت اين خانه من است پيرمرد پرسيد نام تو چيست؟

گفت تمليخا فرزند قسطنطين پيرمرد از شنيدن نام او بخاك افتاد و پاى تمليخا را بوسه زد گفت بخداى كعبه قسم اين شخص پدر بزرگ من است كه در زمان سلطنت دقيانوس از شهر فرار نموده پادشاه از اسب فرود آمد دست در گردن او انداخته او را بوسيد مردم هم دور او را گرفته دست و پايش را ميبوسيدند پادشاه سؤال كرد دوستان و رفقايت كجا هستند؟ جواب داد در غار و صيد و باتفاق واليان شهر و جمع بسيارى بسوى غار رفتند تمليخا نزديك غار بهمراهان خود گفت اجازه بدهيد من پيش از شما بغار رفته دوستانم را خبر كنم ميترسم كه از صداى جمعيت مضطرب شده و گمان كنند لشگريان دقيانوس براى دستگيرى ايشان آمده‏اند مردم توقف كرده تمليخا روانه غار شد چون رفقايش او را ديدند دست بگردنش نموده بوسيده و گفتند خدا را شكر كه از شر دقيانوس نجات يافته و بسلامت مراجعت نمودى تمليخا گفت ديگر از دقيانوس و شر او راحت شده‏ايد شما كجا و دقيانوس كجا شما تصور ميكنيد كه چقدر خواب بوديد؟ گفتند يا يكروز يا كمتر از آن تمليخا گفت ما مدت سيصد و نه سال در خواب بوديم و سالهاست كه دقيانوس در گذشته و خداوند پيغمبر ديگرى را برهبرى خلق برگزيده و اكنون مردم خداى يگانه را ستايش مينمايند و پادشاه فعلى كشور و جمع كثيرى از مردم براى ديدن شما آمده‏اند گفتند اى تمليخا ميخواهى ما را فتنه عالم كنى پرسيد پس چه بايد بنمائيم؟ گفتند همگى رو بدرگاه خداوند نموده مسئلت كنيم كه ما را قبض روح فرموده و شب را در بهشت جاويد بسر بريم تمام آنها دست تضرع بدعا برداشته گفتند پروردگارا بحق آنچه از ايمان و دين بما عطا فرموده اى فرشته ملك الموت را امر بفرما روح ما را قبض كند خداوند دعاى ايشان را اجابت و امر بقبض روح آنها نموده و درب غار مسدود شد و اليان شهر مدت هفت روز پيرامون كوه گرديده درب غار را جستجو كردند اثرى نيافتند بالاخره تصميم  گرفتند بالاى كوه مزبور معبدى بيادگار بسازند

 

امير المؤمنين عليه السلام بيهودى فرمود آيا داستان اصحاب كهف با روايات تورات موافق هست يا خير؟ يهودى گفت بخدا قسم فرمايشات شما مطابق تورات است و شهادت ميدهم كه جز خداوند يكتا خدائى نيست و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيغمبر برگزيده او و تو يا على وصى و خليفه بر حق ميباشى و اسلام آورد.

پنج شنبه 18 / 7 / 1392برچسب:, :: 23:5 ::  نويسنده : ارادتمند

قوله تعالى: وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً  - 81   بگو اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دين حق و رسول او ظاهر شد و شرك و بت پرستى ضايع و باطل گرديد و نابودى شايسته و سزاوار باطل هست.                       

 ابن شهر آشوب از جابر بن عبد اللّه انصارى روايت كرده گفت هنگاميكه در ركاب پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم داخل مكه شديم و شهر مكه را فتح نمود در اطراف خانه كعبه سيصد شصت بت نهاده بودند و هر قومى متوجه بت خود بود آنحضرت چوبى در دست داشت آهنى در سر آن زده و در چشم و روى و پهلوى آن بتان ميزد آن بتها بروى ميافتادند و شكسته ميشدند بر بالاى خانه بتى بود بنام هبل پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بامير المؤمنين فرمود يا على بر دوش من سوار شو آن بت را از بام خانه بزير انداز امير المؤمنين عليه السلام عرض كرد ايرسول خدا شما بر دوش من سوار شويد وقتى بر دوش على سوار شد آن حضرت تاب و توانائى بر داشتن حضرت رسالة را نداشت عرض كرد ايرسول خدا من بر دوش شما سوار ميشوم پيغمبر تبسمى فرمود و آن حضرت را بر دوش خود بالا برد بت هبل را بزير انداخت و فرمود سوگند بخدا اگر ميخواستم دستم را بآسمان برسانم از دوش پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميتوانستم در آنوقت آيه فوق نازلشد سپس پيغمبر فرمود يا على خداوند فضيلت و شرافت تو را زياد نمود در اثر بالا رفتن بدوش من پس از آن شانه مقدس را از زير پاى امير المؤمنين خارج نمود آنحضرت بزمين افتاد تبسمى نمود پيغمبر از او سؤال كرد چرا تبسم نمودى عرض كرد ايرسول خدا از بالاى خانه بزمين واقع شدم هيچگونه تألمى بمن رخ نداد فرمود چگونه متألم ميشوى و حال آنكه تو را محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بالا برد و جبرئيل بزمين فرود آورد.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان صلح پایدار و آدرس 14klid.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 59
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 73
بازدید ماه : 60
بازدید کل : 26381
تعداد مطالب : 460
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت